حمله ارامنه با فرماندهی آندرانیک به خوی - دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی
به دنبال تشکیل دولت ارمنستان در ایالت ایروان که از نظر تاریخی جزوی از آذربایجان تاریخی محسوب میشود،آندرانیک از سران مهاجم ارمنی مخالفت خود را با تشکیل این دولت در محدوده کوچک فعلی اعلان کرد. وی از ارامنه افراطی بود که خواستار تشکیل ارمنستان بزرگ از دریای خزر تا دریای سیاه بود و به این محل کوچک برای تشکیل ارمنستان قانع نبود. دستههای منسوب به آندرانیک در طی جنگ جهانی اول وظیفه تاریخیشان را که همانا ضربه زدن به مسلمانان بود را به خوبی انجام داده بودندو کمکهایشان به قوای روس در قلع و قمع ترکان آذربایجان و آناطولی قابل بحث و گفتگو است. ولی بر اساس موافقتنامه باطوم، قوای مسلحه آندرانیک می بایستی خلع سلاح میگردید ولی آندرانیک نه تنها ارمنستان در مرزهای فعلی را قبول نداشت بلکه با هرگونه پیمان صلحی نیز مخالف بود. لذا در صدد برآمد با قوایش به جنوب دریاچه اورمیه رسیده و از آنجا به قوای انگلیس بپیوندد.
قوای آندرانیک که بالغ بر 3000 نفر بودند پس از عبور از سواحل گؤیچهگؤل ( امروزه ارامنه نام این دریاچه را به سئوان عوض کرده اند) به نزدیکیهای نخجوان رسیده و آماده عبور از پل جلفا و ورود به جنوب رود ارس می شوند. جلفای شمال آذربایجان در دست ارمنیها و جلفای جنوب آذربایجان در دست عثمانی ها بود.
21 ژوئیه 1918، 500 سوار ارمنی با 500 پیاده به جلفا آمده و با فریب قوای عثمانی به استعداد یک دسته چند ده نفری و ادعای اینکه دیگر صلح شده و ما به وان بر میگردیم و عقبمان هم مهاجرین هستند با در دست داشتن پرچم سفید به نیروهای عثمانی حمله و به طرف جنوب ارس حمله کردند.
به دنبال پیشروی ارامنه به طرف مواضع عثمانی و خصوصاً شهر خوی فرماندهی سپاه چهارم دستور متوقف کردن پیشروی ارامنه را صادر نمود. عثمانیها با دو گروهان پیاده و دو توپ کوهستانی و جمعی سواره به فرماندهی مین با شی حسین حسنو در 2 ژوئیه از راه شیطان آوا ( ریحانه ـ خوی ) به طرف جلفا پیشروی کرد. نام این سپاه، سپاه جدید جلفا بود. فرماندهی سپاه چهارم در جبهه سلماس نیز پیشروی قوای عثمانی به طرف اورمیه را متوقف کرد تا قوای آندرانیک را قلع و قمع نماید.
موقعیت قوای عثمانی مستقر در آذربایجان در زمان حمله آندرانیک
در زمان حمله آندرانیک قوای عثمانی در موقعیت زیر بودند:
تیپ 5 : در شمال غرب ارتفاعات کریم آباد عثمانیها به مدافعه مشغول و در صورت حمله دشمن به طرف شورگؤل و قوشچی عقب نشینی کرده و با نیروهای والی حیدربگ در غرب سلماس ارتباط برقرار خواهد نمود.
تیپ 12: در مسیر خوی ـ ائواوغلو ـ جلفا پیشروی و مانع حرکت آندرانیک و قوای ارمنی وی به جنوب خواهد شد. بدین ترتیب گردانهای 36 و 35 و سواره 36/1 با دو آتشبار در 23 ژوئیه به مغانجوق، 24 ژوئیه به جنوب خوی و 25 ژوئیه به ائواوغلو رسیده و به سپاه جدید جلفا خواهند پیوست. در ضمن این قشون با اعزام نیروهایی راه فرار دشمن به تبریز را خواهد بست.
سواره نظام گردان 12 تحت فرمان سپاه چهارم در گولوزان خواهد ماند و در جنوب غرب سلماس قلعه چهریق و اطراف را محافظه و در صورت لزوم مدافعه خواهد کرد. این گردان سواره با نیروهای سیمیتقو به اورمیه حملاتی خواهد کرد.
مرکز فرماندهی قوای عثمانی نیز کماکان درجنوب دیلمان(شیطان آوا) خواهد بود.
پیشروی قوای عثمانی به طرف خوی
بر اساس فرمان صادره از سوی سرفرماندهی قوای عثمانی تیپ 12 براساس دستور العمل قبلی به پیشروی ادامه داد ولی پس از آمدن اخباری دال بر پیشروی سریعارامنه بهنزدیکیها ی خوی، استراحت تیپ در شمال در مغانجوق ملغی شد و دستور داده شد تا شب به قرهتپه واصل گردیده در 24 ژوئیه به خوی برسند.
اردوی جدید جلفا نیز که با عدهای معدود در شمال خوی بود در 8 کیلومتری شمال شرق خوی در اطراف روستای نوایی با دستههای ارمنی مشغول جنگ شد ولی نتوانست مقاومت کند و در شب 23 به 24 ژوئیه به خوی عقب نشینی کرد. عثمانیها و آذربایجانها در موقعیت بدی قرار داشتند.
به دنبال این رویدادهادر 23 ژوئیه ساعت30 : 18 فرمان زیر از طرف سرفرماندهی قوای عثمانی صادر شد که تیپ 12 شب 23 به 24 ژوئیه بایستی به 5 کیلومتری جنوب خوی ـ کوههای غضنفر برسد.
اوضاع داخل خوی در موقع حملات آندرانیک
خبر لشکر آندرانیک به خوی ابتدا به وسیله فرماندهی پادگان عثمانی در خوی اعلام گردید. آن شب به مناسبت پیروزی ارتش عثمانی در سلماس جشن باشکوهی در خوی برپا بود و سه روز چراغانی ادامه داشت و نطقهایی شد. شب شنبه 31 خرداد (12 رمضان/21 ژوئیه 1918) یوسف ضیاء بیگ افسر سیاسی ارتش عثمانی ضمن نطق خود خبر از آمدن 8000 ارمنی مسلح به نزدیکی های خوی داد و ادامه داد: همه اهل شهر باید مسلح شوند و با آذوقه سه روزه برای دفاع به ائواوغلو بروند. اگر شما سه روز مقاومت نمایید نیروهای ما به کمک خواهند رسید. مردم سخن یوسف ضیاء را باور نکردند با این همه اقدامات احتیاطی را به عمل آورند. پیکی را برای استمداد به ماکو نزد سردار فرستادند، تلگرافی به تبریز زدند. به روستاها هم خبر فرستادند که آماده باشند و به کمک بیایند. از دیگر سو ساکنان روستاهای اطراف شهر به شهر پناه آورده بودند. خانه ها و مساجد لبریز بود. کسانی هم که وسیله داشتند به نواحیغرب شهر تا زورآوا گریخته بودند.
همان شب یک نیروی 500 نفری مرکب از عسگرهای عثمانی و سوارههای آذربایجانی برای دفاع به ائواوغلو عزیمت میکنند و در گردنه ارسی به نیروهای آندرانیک می رسند در این جنگ شکست می خورند و با دهها تلفات به خوی باز می گردند.
در خوی مردم تصمیم به مقاومت می گیرند تا قشون عثمانی از سلماس به خوی برسد. سپیده دم روز دوشنبه 3 تیر ماه 1297شمسی(14رمضان/23 ژوییه 1918) ارامنه به پشت دیوارهای خوی می رسند تا ظهر نیمی از شهر را محاصره می کنند. تمام مردم شهر برای دفاع از خوی آماده بودند. با طنین نخستین گلوله ها مدام آب وشربت و غذا به مدافعان برج و باروها میرسانیدند. در لحظه هایی که امید از همه جا بریده شده بود نزدیک ظهر، سالار حسن خان آواجیقی با50 سوار از دروازه چورس وارد شد و یکسر به جنگ ارامنه رفتند.
تنها توپ قدیمی یادگاری از عهد فتحعلی شاه را که تنها به درد اعلام وقت در ماه رمضان می خورد بالای بارو کشیدند. توپ برای شلیک گلولهِای نداشت و به جای گلوله، زنجیر در داخل لوله توپ می نهادند و آتش میکردند. یک توپ مهاجمان در تازه کند به وسیله همین توپ خاموش شد. در برجها چندین نفر به ضرب گلوله شهید شدند. سر سه نفر را گلوله توپ برد. در شهر گلوله های توپ های مهاجمان چند خانه را در هم کوبید و ویران کرد. مجموع شهدا به 15 تن رسید.
نزدیک های ظهر، مهاجمان ارمنی برای گشودن شهر حیله ای به کار بردند. سه تن از آنان که لباس عسگرهای عثمانی را برتن داشتند و به ترکی عثمانی حرف می زدند طرف دروازه شووه نه(شهانق) آمده و گفتند ما از طرف اردوی اسلام آمده ایم و آنها پشت سر ما هستند دروازه را باز کنید. نگهبانان برج شاد شدند اما در گشودن دروازه احتیاط کردند. یکی گفت مرا با طناب آویزان کنید تا ببینم که هستند. پایین رفت و به حیله آنان پی برد. نگهبانان از فراز برج هر سه را کشتند.
عسگرهای زخمی عثمانی که در شهر مانده بودند به مسئولان دفاع شهر پیغام دادند که ما می دانیم اگر ارمنی ها شهر را بگیرند ما را قطعه قطعه خواهند کرد و چون تفنگ داریم پس ما را هم به برج ها ببرید تا بجنگیم. یکی را بالای برج دروازه خیابان (جاده سلماس) بردند و به خواست او یک لنگه کاه زیرش ریختند. او دراز کشید و مشغول تیراندازی شد. بعد از ظهر صدای توپ عثمانی ها آمد. آنان مشغول جنگ با ارامنه در جنوب خوی بودند.
در جبهه های جنوب نیز در ساعت 30 :6 روز 24 ژوئیه بین قوای ارمنی و عثمانی جنگ در گرفت. به دنبال این درگیری ها تیپ فوراً گردان 35 را به تپههای جنوب خوی سوق داده و گردان 34 در سمت چپ دشمن قرار گرفت. یک گروهان از گردان های 34 و 35 و یک گروهان از گردان های 36 به عنوان احتیاط نگه داشته شده بود.
عقب نشینی ارامنه از خوی شروع شد. برای تعقیب آنها در مسیر ائواوغلو، تیپ عثمانی در 25 ژوئیه به حرکت خود ادامه داده و در شب 25 به 26 در ارتفاعات ائواوغلو ساکن شد.
سواره های عثمانی نیز در مسیر مرند به قارابولاغ به کشفیات خود ادامه دادند. شب 27 به 28 ژوئیه ارامنه تماماً از پل جلفا گذشته و پل را به آتش کشیدند. روز 28 ژوئیه سواره ها به پل جلفا نزدیک شدند. در طی این حمله ارامنه، بیش از 2000 تن از مردم آذربایجان شهید شدند.
منبع: http://www.tohidmelikzade.blogfa.com/
http://www.azadtribun.net/x18382.htm
24 Kas 2008
حکومت پهلوی غارتگر فرهنگ و هویت آذربایجانی - وحید قاراباغلی
حكومت پهلوي غارتگر فرهنگ و هويت آذربايجاني-وحید قاراباغلی
نتيجه سياستهاي تك قوميتي (50ساله) رضاخاني چيزي جز از بين رفتن زبان و فرهنگ اقوام مختلف ايراني (غيرفارس) را در پينداشت. حكومت نژادپرست پهلوي كه اولين حكومت دستنشاده درايران بود از بدو به قدرت رسيدن نغمه برتريت طلبي قومي خاص و من درآوردي آريايي را كه بر پايه اسلام ستيزي و تورك ستيزي بود سر ميداد و دشمني با اقوام غيرفارس بخصوص آذربايجان و توركها را از همان زمان شروع كرد. دشمنيبيمار گونه حاكمان پهلوي با فرهنگ و زبان اقوام توركزبانان بوسيله روشنفكران فارس و فارسگرا جهت داده ميشد در اين راه بودند متاسفانه توركزباناني كه در جهت مسخ و تحقير زبان و فرهنگ توركي پيشقراول تهاجم فرهنگي رژيم بر عليه فرهنگ و مدنيت توركان به شمار ميرفتند احمد كسروي نمونه بارز اين فتنهگريها بود,شخصيتي كه ضديت با اعراب و توركها و بخاطر خوشخدمتي به جلاد پهلوي به ضديت و دشمني با اسلام و فرهنگ و زبان خود گام برميداشت. رژيم پهلوي با استفاده از دستگاههاي تبليغاتي خود با سياستي ضدفرهنگي از چندين جناح موجوديت,غنا و تاريخ آذربايجان را مورد يورش قرار داد . اول زبانمان,ادبياتمان,گذشتهمان,تاريخمان اصلا” نژادمان وهمهچيزمان را چنان تحقير كردند,كه ما نشستيم خودمان خودمان را مسخره كرديم,و در عوض خودشان را آنقدر برتر و بالاتر نشان دادند به ما باوراندند تا اينكه اداي آنها را در بياوريم شبيه آنها حرف بزنيم آري مشكل اصلي ما آذربايجانيها عقده حقارتي است كه در طول بيش از 80 سال همچون بهمني از كوههاي سر به فلك كشيده با سياست سركوبي شروع شده ودر سالهاي اخير ملت ما را در خود مدفون ساخته است از زمان تحقيرهاي رضاخان تا سياستهاي سركوب و شوونيستي محمد رضا شاه فراري اين عقدههاي حقارت نا خواسته ذره ذره در وجود ما آذربايجانيها ريشه دوانيده ودر بيست سي سال اخير با پخش سريالهاي تحقيرآميز از صداسيما ,جوكها و ريشخندهاي مسخره به ماها قبولاندن كه عامل عقب ماندگي و تمسخر ما زبانمان است (همان هدفي كه دشمن اين كارها را دنبال ميكرد) زباني كه از همان اول در حصارهاي سياستهاي شوم شوونيستي نحيف و ضعيف تر شده بود روز به روز محجورتر گشت .آنچنانكه امروزه برخي از خانوادههاي آذربايجاني مخصوصا” افراد اداري و به اصطلاح تحصيلكرده “با كودكان خود به زبان فارس صحبت ميكنند تا شايد اين عقده دروني شده خود را به نحوي از تن خود رها ساخته و به خيال خود آدم و عالمي ديگر سازند .آيا از خود پرسيدهايد كه اين كدامين عاملي است كه ملت ما را به انكار بديهيات زندگياش كه همانا زبانمادري است واميدارد؟ آري زبانحاكم براي اينكه قوم و ملت يا آدمي را به زير سلطه قدرت و تسلط خودش بكشد تحقيراش ميكند به قدري شخصيتهايش را گذشتههش را همهچيزاش را تحقيرميكند كه او براي اينكه از مسير تهمتهاي و تحقيرهاي او در امان باشد از جاييكه هميشه بوسيله او تحقير ميشود فرار ميكند و به دامن خود او پناه ميبرد و خودش را به شكل او در ميآورد كه ديگر در مسير تهمتهاي او نباشد . عوامل گوناگوني ايمان به خويشتن را از آدم ميگيرد ملتي كه فرهنگ ملياش تحقير ميشود و دور مي ريزد ديگر نه اعتقادي دارد و نه ايماني و حاضر است هر گونه رفتاري را كه به او تلقين ميكنند بپذيرد و تنها چيزي كه ايمان به خويشتن را براي آدمي فراهم ميكند خودآگاهي است . در مرحله اول بفهمد كه مربوط به چه نژادي به چه ملتي هستم يا به چه تاريخي ,چه فرهنگي, چه زباني ,چه ادبياتي وابستهام به چه افتخارات وارزشهاي وابستهام و كاملا” خودم را بشناسم زيرا اگر فرهنگ را ازيك ملت بگيرند و فرهنگ زداييش كنند آن نسل را فقط فقير نكردهاند بلكه مسخ كرده و بيگانهاش نمودهاند ريشههاي ديرينه فرهنگي او را قطع كرده و بسوي بي هويتي و اصالتگريزي و سست عنصري سوق ميدهند نسبت به زبان مادري و فرهنگ اصيل گذشتگاناش بدبين ميكنند و حس ملي را در خويشتن او نابود ميسازنند به همين دليل است كه وقتي فرهنگ ملي انسان را از انسان ميزدايند و بي فرهنگ اش ميكنند وجودي ميشود تسليم و رنگپذير كه هرچه بخواهند ميكنند هر لباسي به تنش ميكنند بدون هيچ مقاومتي!
حكومت سراسر ننگ پهلوي در عرض 50 سال حكومتي خويش چنان ظلمي به مردم آذربايجان كردند كه حتي مغولها به ملل مغلوب نكردند,اگر قوم مغول مال ومنال مردم را غارت ميكرد حكومت به اصطلاح نجيب و اصيل پهلوي آريايي غارتگر فرهنگ و هويت اقوام مختلف ايراني (غير فارس) بود.آري تحقيرها و تمسخرهاي پهلوي به قدري ضداخلاقي و ضد فرهنگي بود كه حتي شهريار ملكسخن را وادار ساخت كه شعر معروف ” الا تهرانيا انصاف… توائي, يا من ؟” را بسرايد. متاسفانه سياستهاي ضدفرهنگي و پانفارسيستي رژيم پهلوي بعد از انقلاب اسلامي نيز توسط پسماندههاي رژيم قبلي دنبال ميشود. وقتي امروز كسي به توركي سليس صحبت كند, محكوم به پانتوركيست ميشود ,اتهامي كه در دوره پهلوي از كمونيست و تودهاي به پانتوركيسم مبدل شده است. وقتي كه آن رسانه به اصطلاح ملي, انواع تحقيرها و توهينها را به آذربايجانيها و توركها ميكنند و بجاي اينكه ما آن را با اعتراضات عقلاني و مدني خويش جواب دهيم در لاك خود فرو ميرويم و علاج را در رنگ عوض كردن وآموزش فارسي ( زبان تحميلي ) به كودكان خود مييابيم . اينجاست كه اين سوال پيش ميآيد كه صحبت از حركت ملي آذربايجان و احياي زبان مادري و اجراي اصلهاي 15 -19 قانون اساسي چه دردي را دوا خواهد كرد . مسئله امروز ما آذربايجانيها شكستن عقده حقارت و بازگشت به خويشتن خويش و شناسايي فرهنگ اصيل و بومي مردم اين ديار است ,امروز بايد آذربايجاني اين را درك كند كه علت عقبماندگيش در تكلم به زبان شيرين مادري خويش (زبان توركي سومين زبان قدرتمند دنيا /يونسكو)دنيا نيست.بلكه حقارتهايي است كه ناخواسته در اندرونش نهفته است او بايد امروز بابكها, نبيها و ستارها را فرياد زند و اسمهاي اصيل توركي بر روي فرزندانش بگذارد, تا به اصالت راستين خود برگردد و از فرهنگ غني 8000 ساله خود عيبي به دل نگيرد با كامبيز, داريوش ,كوروش و منوش و خشايارها نميتوان فرهنگ آذربايجان را احيا كرد. بر پايه اين خودآگاهيها ميباشد كه فعالان حركت ملي آذربايجان همواره بر لزوم بازگشت به هويت آذربايجاني و مقابله با همجهها و توطئههاي بدخواهان فرهنگ و مليت آذربايجان تاكيد ميكنند. آنها به نيكي واقفند هر ملتي كه قهرمانان و تاريخش را فراموش كند و از مفاخر ملياش روي برگرداند محكوم به شكست و نابودي است. آري فعالان حركت ملي آذزبايجان در راستاي حفظ هويت ملي آذربايجان اعتراض و فرياد هويت طلبي خود را با راه و منش مسالمت جويانه به گوش مسئولان حكومتي و جهانين ميرسانند,كه چگونه ملتي (30 ميليوني و اكثريت) را از حقوق اوليه و انساني خود كه همانا تحصيل به زبان مادري است محروم كردهاند و در عصري كه كرامت انساني در سرلوحه شعارهاي نهادهاي مدني دنيا و نيز سازمان ملل متحد قرار گرفته است ملتي را در زير اثناع تحقيرها و توهينها سركوب, زبان و فرهنگاش را بسوي آسيميلاسيون سوق ميدهند تا به خيال خود ملتي يكدست در زير لواي فرهنگ و زبان فارسي فراهم سازند و با قومكشي و امحاي فرهنگهاي ديگر ملل در ايران به نفع يك قوم خاص به صحنهگرداني بپردازند. پس يراستي كه تفكراتي كه طي 50 سال حكومت پهلوي در جامعه ريشه دوانيده بور بطور كلي ريشهكن نگرديده و پس از 8 سال دفاع مقدس كه آرمش نسبي در جامعه پديد آمد و التهاب ناشي از جنگ فرو كشيد دوباره بستر براي فعاليت عناصري ” پان فارس” و” پان ايرانيسم” كه در طول جنگ در كنج خلوت آرميده بودند مهيا شده است و مانع برابري اقوام مختلف ايراني ميشوند پس حركت ملي آذربايجان خود را در راه پاسداشت فرهنگ و زبان توركي و دفاع از هويت آذربايجاني مسئول ميداند, و داراي خواستهاي بحق قانوني خود ميباشد كه ميتوان به خواستهايي چون اجراي كامل اصلهاي , 15 , 19 , 48 9 قانون اساسي اشاره كرد, كه شامل خواستهاي بحق اقتصادي, اجتماعي, فرهنگي و سياسي ملت آذربايجان ميباشد.
نتيجه سياستهاي تك قوميتي (50ساله) رضاخاني چيزي جز از بين رفتن زبان و فرهنگ اقوام مختلف ايراني (غيرفارس) را در پينداشت. حكومت نژادپرست پهلوي كه اولين حكومت دستنشاده درايران بود از بدو به قدرت رسيدن نغمه برتريت طلبي قومي خاص و من درآوردي آريايي را كه بر پايه اسلام ستيزي و تورك ستيزي بود سر ميداد و دشمني با اقوام غيرفارس بخصوص آذربايجان و توركها را از همان زمان شروع كرد. دشمنيبيمار گونه حاكمان پهلوي با فرهنگ و زبان اقوام توركزبانان بوسيله روشنفكران فارس و فارسگرا جهت داده ميشد در اين راه بودند متاسفانه توركزباناني كه در جهت مسخ و تحقير زبان و فرهنگ توركي پيشقراول تهاجم فرهنگي رژيم بر عليه فرهنگ و مدنيت توركان به شمار ميرفتند احمد كسروي نمونه بارز اين فتنهگريها بود,شخصيتي كه ضديت با اعراب و توركها و بخاطر خوشخدمتي به جلاد پهلوي به ضديت و دشمني با اسلام و فرهنگ و زبان خود گام برميداشت. رژيم پهلوي با استفاده از دستگاههاي تبليغاتي خود با سياستي ضدفرهنگي از چندين جناح موجوديت,غنا و تاريخ آذربايجان را مورد يورش قرار داد . اول زبانمان,ادبياتمان,گذشتهمان,تاريخمان اصلا” نژادمان وهمهچيزمان را چنان تحقير كردند,كه ما نشستيم خودمان خودمان را مسخره كرديم,و در عوض خودشان را آنقدر برتر و بالاتر نشان دادند به ما باوراندند تا اينكه اداي آنها را در بياوريم شبيه آنها حرف بزنيم آري مشكل اصلي ما آذربايجانيها عقده حقارتي است كه در طول بيش از 80 سال همچون بهمني از كوههاي سر به فلك كشيده با سياست سركوبي شروع شده ودر سالهاي اخير ملت ما را در خود مدفون ساخته است از زمان تحقيرهاي رضاخان تا سياستهاي سركوب و شوونيستي محمد رضا شاه فراري اين عقدههاي حقارت نا خواسته ذره ذره در وجود ما آذربايجانيها ريشه دوانيده ودر بيست سي سال اخير با پخش سريالهاي تحقيرآميز از صداسيما ,جوكها و ريشخندهاي مسخره به ماها قبولاندن كه عامل عقب ماندگي و تمسخر ما زبانمان است (همان هدفي كه دشمن اين كارها را دنبال ميكرد) زباني كه از همان اول در حصارهاي سياستهاي شوم شوونيستي نحيف و ضعيف تر شده بود روز به روز محجورتر گشت .آنچنانكه امروزه برخي از خانوادههاي آذربايجاني مخصوصا” افراد اداري و به اصطلاح تحصيلكرده “با كودكان خود به زبان فارس صحبت ميكنند تا شايد اين عقده دروني شده خود را به نحوي از تن خود رها ساخته و به خيال خود آدم و عالمي ديگر سازند .آيا از خود پرسيدهايد كه اين كدامين عاملي است كه ملت ما را به انكار بديهيات زندگياش كه همانا زبانمادري است واميدارد؟ آري زبانحاكم براي اينكه قوم و ملت يا آدمي را به زير سلطه قدرت و تسلط خودش بكشد تحقيراش ميكند به قدري شخصيتهايش را گذشتههش را همهچيزاش را تحقيرميكند كه او براي اينكه از مسير تهمتهاي و تحقيرهاي او در امان باشد از جاييكه هميشه بوسيله او تحقير ميشود فرار ميكند و به دامن خود او پناه ميبرد و خودش را به شكل او در ميآورد كه ديگر در مسير تهمتهاي او نباشد . عوامل گوناگوني ايمان به خويشتن را از آدم ميگيرد ملتي كه فرهنگ ملياش تحقير ميشود و دور مي ريزد ديگر نه اعتقادي دارد و نه ايماني و حاضر است هر گونه رفتاري را كه به او تلقين ميكنند بپذيرد و تنها چيزي كه ايمان به خويشتن را براي آدمي فراهم ميكند خودآگاهي است . در مرحله اول بفهمد كه مربوط به چه نژادي به چه ملتي هستم يا به چه تاريخي ,چه فرهنگي, چه زباني ,چه ادبياتي وابستهام به چه افتخارات وارزشهاي وابستهام و كاملا” خودم را بشناسم زيرا اگر فرهنگ را ازيك ملت بگيرند و فرهنگ زداييش كنند آن نسل را فقط فقير نكردهاند بلكه مسخ كرده و بيگانهاش نمودهاند ريشههاي ديرينه فرهنگي او را قطع كرده و بسوي بي هويتي و اصالتگريزي و سست عنصري سوق ميدهند نسبت به زبان مادري و فرهنگ اصيل گذشتگاناش بدبين ميكنند و حس ملي را در خويشتن او نابود ميسازنند به همين دليل است كه وقتي فرهنگ ملي انسان را از انسان ميزدايند و بي فرهنگ اش ميكنند وجودي ميشود تسليم و رنگپذير كه هرچه بخواهند ميكنند هر لباسي به تنش ميكنند بدون هيچ مقاومتي!
حكومت سراسر ننگ پهلوي در عرض 50 سال حكومتي خويش چنان ظلمي به مردم آذربايجان كردند كه حتي مغولها به ملل مغلوب نكردند,اگر قوم مغول مال ومنال مردم را غارت ميكرد حكومت به اصطلاح نجيب و اصيل پهلوي آريايي غارتگر فرهنگ و هويت اقوام مختلف ايراني (غير فارس) بود.آري تحقيرها و تمسخرهاي پهلوي به قدري ضداخلاقي و ضد فرهنگي بود كه حتي شهريار ملكسخن را وادار ساخت كه شعر معروف ” الا تهرانيا انصاف… توائي, يا من ؟” را بسرايد. متاسفانه سياستهاي ضدفرهنگي و پانفارسيستي رژيم پهلوي بعد از انقلاب اسلامي نيز توسط پسماندههاي رژيم قبلي دنبال ميشود. وقتي امروز كسي به توركي سليس صحبت كند, محكوم به پانتوركيست ميشود ,اتهامي كه در دوره پهلوي از كمونيست و تودهاي به پانتوركيسم مبدل شده است. وقتي كه آن رسانه به اصطلاح ملي, انواع تحقيرها و توهينها را به آذربايجانيها و توركها ميكنند و بجاي اينكه ما آن را با اعتراضات عقلاني و مدني خويش جواب دهيم در لاك خود فرو ميرويم و علاج را در رنگ عوض كردن وآموزش فارسي ( زبان تحميلي ) به كودكان خود مييابيم . اينجاست كه اين سوال پيش ميآيد كه صحبت از حركت ملي آذربايجان و احياي زبان مادري و اجراي اصلهاي 15 -19 قانون اساسي چه دردي را دوا خواهد كرد . مسئله امروز ما آذربايجانيها شكستن عقده حقارت و بازگشت به خويشتن خويش و شناسايي فرهنگ اصيل و بومي مردم اين ديار است ,امروز بايد آذربايجاني اين را درك كند كه علت عقبماندگيش در تكلم به زبان شيرين مادري خويش (زبان توركي سومين زبان قدرتمند دنيا /يونسكو)دنيا نيست.بلكه حقارتهايي است كه ناخواسته در اندرونش نهفته است او بايد امروز بابكها, نبيها و ستارها را فرياد زند و اسمهاي اصيل توركي بر روي فرزندانش بگذارد, تا به اصالت راستين خود برگردد و از فرهنگ غني 8000 ساله خود عيبي به دل نگيرد با كامبيز, داريوش ,كوروش و منوش و خشايارها نميتوان فرهنگ آذربايجان را احيا كرد. بر پايه اين خودآگاهيها ميباشد كه فعالان حركت ملي آذربايجان همواره بر لزوم بازگشت به هويت آذربايجاني و مقابله با همجهها و توطئههاي بدخواهان فرهنگ و مليت آذربايجان تاكيد ميكنند. آنها به نيكي واقفند هر ملتي كه قهرمانان و تاريخش را فراموش كند و از مفاخر ملياش روي برگرداند محكوم به شكست و نابودي است. آري فعالان حركت ملي آذزبايجان در راستاي حفظ هويت ملي آذربايجان اعتراض و فرياد هويت طلبي خود را با راه و منش مسالمت جويانه به گوش مسئولان حكومتي و جهانين ميرسانند,كه چگونه ملتي (30 ميليوني و اكثريت) را از حقوق اوليه و انساني خود كه همانا تحصيل به زبان مادري است محروم كردهاند و در عصري كه كرامت انساني در سرلوحه شعارهاي نهادهاي مدني دنيا و نيز سازمان ملل متحد قرار گرفته است ملتي را در زير اثناع تحقيرها و توهينها سركوب, زبان و فرهنگاش را بسوي آسيميلاسيون سوق ميدهند تا به خيال خود ملتي يكدست در زير لواي فرهنگ و زبان فارسي فراهم سازند و با قومكشي و امحاي فرهنگهاي ديگر ملل در ايران به نفع يك قوم خاص به صحنهگرداني بپردازند. پس يراستي كه تفكراتي كه طي 50 سال حكومت پهلوي در جامعه ريشه دوانيده بور بطور كلي ريشهكن نگرديده و پس از 8 سال دفاع مقدس كه آرمش نسبي در جامعه پديد آمد و التهاب ناشي از جنگ فرو كشيد دوباره بستر براي فعاليت عناصري ” پان فارس” و” پان ايرانيسم” كه در طول جنگ در كنج خلوت آرميده بودند مهيا شده است و مانع برابري اقوام مختلف ايراني ميشوند پس حركت ملي آذربايجان خود را در راه پاسداشت فرهنگ و زبان توركي و دفاع از هويت آذربايجاني مسئول ميداند, و داراي خواستهاي بحق قانوني خود ميباشد كه ميتوان به خواستهايي چون اجراي كامل اصلهاي , 15 , 19 , 48 9 قانون اساسي اشاره كرد, كه شامل خواستهاي بحق اقتصادي, اجتماعي, فرهنگي و سياسي ملت آذربايجان ميباشد.
هره میز بیر آز مولانا اولاق - علی چرکزاوغلو
حره ميز بير آز مولانا اولساق… - علي چرکزاوغلو
طلبه ليک ايللريندن بري هميشه بير شئيي موشاهيده ائلميشم کي، بيز يا هانسيسا ايمتاحان اوچون اوخويوروق، يا دا ائله-بئله واخت اؤلدورمک اوچون. اونا گؤره ده چوخ زامان اوخودوقلاريميزي ائله چؤلدن آليب چؤلدن ده يولا ساليريق. بلکه ده، بعضي کيتابلاري بيزه طلبه ليک ايللرينده مجبوري اوخوتدوقلاري اوچون بيزده بئله ورديش يارانير. آما ايش اوراسيندادير کي، شرقين تانينميش موتفککيرلريني ده ائله همين موناسيبتله، همين دوشونجه ايله ورقله ييريک. عاشورا گونو باش يارماق، زنجير وورماق چوخوموز اوچون عادي حالدير.
هاميميز دا اؤزوموزو ايمام هوسئين عاشيقي حساب ائله ييريک. آما حياتيميزا باخاندا تامام فرقلي منظره گؤروروک. چونکي اينسان سئوديگينه بنزمه يه چاليشار، سئوديگيني ده گرک ياخشي تانيياسان. بيز ايسه يا تانييا بيلميريک، سئوه بيلميريک، يا دا بنزمک ايستميريک. ايمام هوسئين عاشيقي اولان گرک يالان دانيشماسين، يالتاقلانماسين، هاقسيزين اؤنونه کئچيب يولونو کسسين، خئييرخاهليقدان، ياخشيليقدان باشقا بير شئي دوشونمه سين، عدالتي برپا ائلمک اوچون باشيندان کئچه بيلسين… بوتون بونلاري دوشوننده اؤزومدن اوتانيرام.
اونو دا اعتيراف ائدک کي، عوموميتله، کلاسسيک ادبياتيميز بيزه دوغرو-دوزگون تدريس و تبليغ ائديلمه ييب. سووئت تبليغاتي آپاراتيندان کئچيريله رک سوسياليست رئاليزمي ياغيندا قوورولان موتفککيرلريميزين دؤش جيبينه پارتييا بيلئتي اولماسا دا ان آزي کومسومول بيلئتي سوخوبلار. اوسته ليک ده نيظامي، خاقاني کيمي صنعتکارلارين اثرلري ديليميزه چئوريلرکن چوخ جيدي خطالارا يول وئريليب، فوضولي حاقيندا بو زامانا قدر قبول اولونموش تئزيسلر گئرچگي اکس ائتديرمير. اعتيراف ائدک کي، بو گون اؤلکهميزده نيظاميني، فوضوليني تام دئميرم، اصلینه ياخين بيلنلري بارماقلا سايماق اولار. بير مثله ني اونودوروق کي، اوخوماقدا عصاس مقصد منن زنگينلشمک اولماليدير، ايستر شئير اوخوياق، ايستر هندسه.
آما ايش اوراسيندادير کي، بزن نيي و نييه اوخودوغوموزو دا بيلميريک. نه ايسه.. ۲۰۰۷-مؤولانا ايليدير. مؤولانانين ” مثنوي ” سي ۷۰۰ ايلدن آرتيق بير مودت عرضينده مکتب و مدرسه لرده تدريس ائديليب. دينيميزي باشا سالماق اوچون يئري گلديکده بو مؤحتشم اثرده کي ميثاللاردان، دئييملردن ايستيفاده ائديليب. ايستر مؤولانا، ايستر نيظامي، ايستر يونوس امره، ايستر فوضولي، ايستر سدي شيرازي، ايسترسه ده بورادا آديني چکه بيلمه ديگيميز نئچه-نئچه موتفککير يازماغا ” بيسميللاه ” دئيه رک باشلاييب.
هاميسي دا ايريه جملي اثرلريني ميناجاتلا (اللاه-تالانين (ج.ج.) تعريفي) ايله باشلاييب، نتله (هزرتي محمدين (س.ه.س.) تعريفي) دوام ائدندن سونرا مطلبه کئچيبلر. دئمک اولار کي، ايسلام شرقينده اسرلر بويونجا بو عنعنه پوزولماز قانون کيمي مؤوجود اولوب. مؤولانا ايسه بوتون يازديقلاريندا اينسانلارا سئوگي اؤيره ديب. اونون اوچون سئوگي بير خانيما اونوانلانميش خوش دويغو دئييل، ياراديلميشين يارادانا جان آتماسيدير. هم ده بو سئوگي ائله دويغولو، ائله جوشقولودور کي، گرک هر شئييني اونودوب اؤزونو بو سئلين ايچينه آتاسان کي، تشنه سي اولدوغون سونسوز عوممانا قوووشا بيله سن.
مؤولانايا گؤره، ياراديلانين يارادانا قوووشماسي اوچون اؤز ” من ” ايني اونوتمالي، يارادانين ايراده سينه تسليم اولماليدير. هم ده هر کس تسليم اولا بيلديگي نيسبتده آزاد اولور، يوکسه لير، حاقا قوووشور. اينسان گرک شکر سودا اريين کيمي ايلاهي سئوگيده اريييب يوخ اولسون. هر کسله آللاه آراسيندا بيرجه مانعه وار: منيمله آللاه آراسينداکي مانعه منم، سنينله آللاه آراسينداکي مانعه سنسن… من ” من ” -دن، سن ” سن ” دن واز کئچه بيلسک، آللاها قوووشا بيلريک، اوسته ليک ده بيز آللاهدا قوووشا بيلريک. اگر سن بوتون روحونو، دوشونجه لريني، قلبيني ترته ميز بوشالديب نفسي نين ايستکلريندن تميزله يه بيلسن، سهرالارا ياغان ياغمور کيمي ايلاهي سئوگي بوتون روحونو، کؤنلونو دولدورار، دويورار.
اينسان نه حالدا اولورسا-اولسون، گرک آللاهدان اوميديني کسمه يه، تؤوبه قالخانيني اليندن يئره قويمايا. گرک اونوتمايا کي، اونون گوناهلاري آللاه-تالانين مرحمتي قارشيسيندا يوخ ساييلاجاق قدر کيچيکدير. بلي، بورا قدر مؤولانا دونياگؤروشونون کونتورلاري ايله بير قدر قوصورلو دا اولسا اوخوجولاريميزي تانيش ائتمک ايسته ديک. اينساني خاراکتئريزه ائدن اساس جهت اونون بوي-بوخونو، صيفتي نين جيزگيلري دئييل، هانسي دويغولارلا ياشاماسي، هانسي مقصد اوغروندا نفس توکتمه سيدير.
يني صؤحبت مؤولاناني سئومکدن و اونا بنزمکدن گئديرسه، گرک هر بيريميز اونون ياشاديغي معنوي ايقليمه داخيل اولماغا، اونون اوددوغو هاواني جييرلريميزه چکمه يه چاليشاق. بونون اوچون چوخ ايشلر گؤرولمه ليدير. سون اونيلليکلرده اؤلکه ميزده هم نيظامي، هم ده فوضولي يوبيلئيلري کئچيريليب. آما اوزوله رک سؤيلگيم کي، بو يوبيلئيلردن هر هانسي بيرينده يوبيليارين دوغرو-دوزگون، اولدوغو کيمي تانينماسي اوچون موهوم ايشلر گؤرولدويونو ايديعا ائتمک مومکون دئييل. يني چوخ ايشلر گؤرولمه ليدير. مثله تکجه کلاسسيک اثرلري ناقيض بير ترجومه ايله چاپ ائديب يايماقلا بيتمير، ان دوغرو ايضاحلار، ائنسيکلوپئديک لوغتلر حاضيرلانماليدير.
ايستر فوضولي، ايستر نيظامي، ايسترسه ده مؤولانا اثرلرينده کي هر هانسي ايفاده نين، دئييمين هانسي حديسي-شريفدن و يا آيدن گلديگيني گؤسترمک و مؤوزو اطرافيندا گئنيش بيلگي وئرمک لازيمدير. بو ايشده بيليگي، قابيليتي چاتان هر کس اليندن گله ني اورتايا قويماليدير، يني حرميز بير آز دا اولسا، مؤولانا اولماليييق. حاقيندا دانيشديغيميز اثرلر اوخويوب فايدالانماق، اؤيرنديکلريميزي ياشاماق اوچون، منن گؤزللشمک، اوجالماق اوچوندور. بو ساهه ده مؤولانانين اثرلري اسرلرين سيناغيندان چيخميش منبعدير. اونا گؤره ده بو بؤيوک موتفککيرين اؤلکهميزده تبليغي اوچون علاقه دار تشکيلاتلار، خوصوصيله ده آکادئميياميز موهوم ايشلر گؤرمه ليدير. اگر مثله ني ايکي کيتاب چاپي و بير ايجلاسلا تاماملاساق، اوندا ۲۰۰۷ مؤولانا ايلي دئييل، اولسا-اولسا ۲۰۰۶ ايله ۲۰۰۷ آراسيندا ۳۶۵ گوندن باشقا بير شئي اولماز.زمان
طلبه ليک ايللريندن بري هميشه بير شئيي موشاهيده ائلميشم کي، بيز يا هانسيسا ايمتاحان اوچون اوخويوروق، يا دا ائله-بئله واخت اؤلدورمک اوچون. اونا گؤره ده چوخ زامان اوخودوقلاريميزي ائله چؤلدن آليب چؤلدن ده يولا ساليريق. بلکه ده، بعضي کيتابلاري بيزه طلبه ليک ايللرينده مجبوري اوخوتدوقلاري اوچون بيزده بئله ورديش يارانير. آما ايش اوراسيندادير کي، شرقين تانينميش موتفککيرلريني ده ائله همين موناسيبتله، همين دوشونجه ايله ورقله ييريک. عاشورا گونو باش يارماق، زنجير وورماق چوخوموز اوچون عادي حالدير.
هاميميز دا اؤزوموزو ايمام هوسئين عاشيقي حساب ائله ييريک. آما حياتيميزا باخاندا تامام فرقلي منظره گؤروروک. چونکي اينسان سئوديگينه بنزمه يه چاليشار، سئوديگيني ده گرک ياخشي تانيياسان. بيز ايسه يا تانييا بيلميريک، سئوه بيلميريک، يا دا بنزمک ايستميريک. ايمام هوسئين عاشيقي اولان گرک يالان دانيشماسين، يالتاقلانماسين، هاقسيزين اؤنونه کئچيب يولونو کسسين، خئييرخاهليقدان، ياخشيليقدان باشقا بير شئي دوشونمه سين، عدالتي برپا ائلمک اوچون باشيندان کئچه بيلسين… بوتون بونلاري دوشوننده اؤزومدن اوتانيرام.
اونو دا اعتيراف ائدک کي، عوموميتله، کلاسسيک ادبياتيميز بيزه دوغرو-دوزگون تدريس و تبليغ ائديلمه ييب. سووئت تبليغاتي آپاراتيندان کئچيريله رک سوسياليست رئاليزمي ياغيندا قوورولان موتفککيرلريميزين دؤش جيبينه پارتييا بيلئتي اولماسا دا ان آزي کومسومول بيلئتي سوخوبلار. اوسته ليک ده نيظامي، خاقاني کيمي صنعتکارلارين اثرلري ديليميزه چئوريلرکن چوخ جيدي خطالارا يول وئريليب، فوضولي حاقيندا بو زامانا قدر قبول اولونموش تئزيسلر گئرچگي اکس ائتديرمير. اعتيراف ائدک کي، بو گون اؤلکهميزده نيظاميني، فوضوليني تام دئميرم، اصلینه ياخين بيلنلري بارماقلا سايماق اولار. بير مثله ني اونودوروق کي، اوخوماقدا عصاس مقصد منن زنگينلشمک اولماليدير، ايستر شئير اوخوياق، ايستر هندسه.
آما ايش اوراسيندادير کي، بزن نيي و نييه اوخودوغوموزو دا بيلميريک. نه ايسه.. ۲۰۰۷-مؤولانا ايليدير. مؤولانانين ” مثنوي ” سي ۷۰۰ ايلدن آرتيق بير مودت عرضينده مکتب و مدرسه لرده تدريس ائديليب. دينيميزي باشا سالماق اوچون يئري گلديکده بو مؤحتشم اثرده کي ميثاللاردان، دئييملردن ايستيفاده ائديليب. ايستر مؤولانا، ايستر نيظامي، ايستر يونوس امره، ايستر فوضولي، ايستر سدي شيرازي، ايسترسه ده بورادا آديني چکه بيلمه ديگيميز نئچه-نئچه موتفککير يازماغا ” بيسميللاه ” دئيه رک باشلاييب.
هاميسي دا ايريه جملي اثرلريني ميناجاتلا (اللاه-تالانين (ج.ج.) تعريفي) ايله باشلاييب، نتله (هزرتي محمدين (س.ه.س.) تعريفي) دوام ائدندن سونرا مطلبه کئچيبلر. دئمک اولار کي، ايسلام شرقينده اسرلر بويونجا بو عنعنه پوزولماز قانون کيمي مؤوجود اولوب. مؤولانا ايسه بوتون يازديقلاريندا اينسانلارا سئوگي اؤيره ديب. اونون اوچون سئوگي بير خانيما اونوانلانميش خوش دويغو دئييل، ياراديلميشين يارادانا جان آتماسيدير. هم ده بو سئوگي ائله دويغولو، ائله جوشقولودور کي، گرک هر شئييني اونودوب اؤزونو بو سئلين ايچينه آتاسان کي، تشنه سي اولدوغون سونسوز عوممانا قوووشا بيله سن.
مؤولانايا گؤره، ياراديلانين يارادانا قوووشماسي اوچون اؤز ” من ” ايني اونوتمالي، يارادانين ايراده سينه تسليم اولماليدير. هم ده هر کس تسليم اولا بيلديگي نيسبتده آزاد اولور، يوکسه لير، حاقا قوووشور. اينسان گرک شکر سودا اريين کيمي ايلاهي سئوگيده اريييب يوخ اولسون. هر کسله آللاه آراسيندا بيرجه مانعه وار: منيمله آللاه آراسينداکي مانعه منم، سنينله آللاه آراسينداکي مانعه سنسن… من ” من ” -دن، سن ” سن ” دن واز کئچه بيلسک، آللاها قوووشا بيلريک، اوسته ليک ده بيز آللاهدا قوووشا بيلريک. اگر سن بوتون روحونو، دوشونجه لريني، قلبيني ترته ميز بوشالديب نفسي نين ايستکلريندن تميزله يه بيلسن، سهرالارا ياغان ياغمور کيمي ايلاهي سئوگي بوتون روحونو، کؤنلونو دولدورار، دويورار.
اينسان نه حالدا اولورسا-اولسون، گرک آللاهدان اوميديني کسمه يه، تؤوبه قالخانيني اليندن يئره قويمايا. گرک اونوتمايا کي، اونون گوناهلاري آللاه-تالانين مرحمتي قارشيسيندا يوخ ساييلاجاق قدر کيچيکدير. بلي، بورا قدر مؤولانا دونياگؤروشونون کونتورلاري ايله بير قدر قوصورلو دا اولسا اوخوجولاريميزي تانيش ائتمک ايسته ديک. اينساني خاراکتئريزه ائدن اساس جهت اونون بوي-بوخونو، صيفتي نين جيزگيلري دئييل، هانسي دويغولارلا ياشاماسي، هانسي مقصد اوغروندا نفس توکتمه سيدير.
يني صؤحبت مؤولاناني سئومکدن و اونا بنزمکدن گئديرسه، گرک هر بيريميز اونون ياشاديغي معنوي ايقليمه داخيل اولماغا، اونون اوددوغو هاواني جييرلريميزه چکمه يه چاليشاق. بونون اوچون چوخ ايشلر گؤرولمه ليدير. سون اونيلليکلرده اؤلکه ميزده هم نيظامي، هم ده فوضولي يوبيلئيلري کئچيريليب. آما اوزوله رک سؤيلگيم کي، بو يوبيلئيلردن هر هانسي بيرينده يوبيليارين دوغرو-دوزگون، اولدوغو کيمي تانينماسي اوچون موهوم ايشلر گؤرولدويونو ايديعا ائتمک مومکون دئييل. يني چوخ ايشلر گؤرولمه ليدير. مثله تکجه کلاسسيک اثرلري ناقيض بير ترجومه ايله چاپ ائديب يايماقلا بيتمير، ان دوغرو ايضاحلار، ائنسيکلوپئديک لوغتلر حاضيرلانماليدير.
ايستر فوضولي، ايستر نيظامي، ايسترسه ده مؤولانا اثرلرينده کي هر هانسي ايفاده نين، دئييمين هانسي حديسي-شريفدن و يا آيدن گلديگيني گؤسترمک و مؤوزو اطرافيندا گئنيش بيلگي وئرمک لازيمدير. بو ايشده بيليگي، قابيليتي چاتان هر کس اليندن گله ني اورتايا قويماليدير، يني حرميز بير آز دا اولسا، مؤولانا اولماليييق. حاقيندا دانيشديغيميز اثرلر اوخويوب فايدالانماق، اؤيرنديکلريميزي ياشاماق اوچون، منن گؤزللشمک، اوجالماق اوچوندور. بو ساهه ده مؤولانانين اثرلري اسرلرين سيناغيندان چيخميش منبعدير. اونا گؤره ده بو بؤيوک موتفککيرين اؤلکهميزده تبليغي اوچون علاقه دار تشکيلاتلار، خوصوصيله ده آکادئميياميز موهوم ايشلر گؤرمه ليدير. اگر مثله ني ايکي کيتاب چاپي و بير ايجلاسلا تاماملاساق، اوندا ۲۰۰۷ مؤولانا ايلي دئييل، اولسا-اولسا ۲۰۰۶ ايله ۲۰۰۷ آراسيندا ۳۶۵ گوندن باشقا بير شئي اولماز.زمان
حرکت دانشجویی آذربایجان در دهه پنجاه - علیرضا صرافی
حركت دانشجويان آذربايجاني در دههي پنجاه - عليرضا صرافي
تقديم به دانشجو…اؤيرنجييه سونولور….عليرضا صرافينوزده ارديبهشت ۱۳۸۶
فهرست مندرجات
چند نکته۱- تصويري از محيط دانشگاه در دههي پنجاهگروهبنديهاي ايدوئولوژيکموقعيت دانشجويان ترک و مناسباتشان با ساير دانشجويان۲- حركت دانشجويان آذربايجاني در اواخر حكومت پهلوينخستين آشناييهافعاليتهاي اتاق موسيقيفعاليتهاي انجمن فيلمممانعت از نمايش فيلم «نسيمي» و اعتصاب دانشجويانفعاليتهاي گروه پژوهشهاي فرهنگيبرنامهي عاشيقهاي آذربايجان در دانشگاههاي تبريز و صنعتي آريامهر در سال ۱۳۵۴برنامه موسيقي عاشيقي در سال ۱۳۵۶پيوند جنبش دانشجويي و هنر عاشيقي و تاثيرات متقابل بين آنهاتشکيل نخستين كلاسهاي زبان تركيتلاش بيثمر جهت تشكيل جلسات سخنراني درزمينهي زبان تركيتهيهي نواري از منظومهي صمد بهرنگيبرنامهي عاشيقها در دانشگاه علم و صنعت و ساير دانشگاههاگسترش دامنهي فعاليت عاشيقها در تبريزاعتراض دانشجويان تبريزي به سياستهاي صدا و سيماپخش اعلاميههايي به مناسبت ۲۱ آذرچاپ وسيع کتب صمد بهرنگيمقدمات مجلهي يولداش و جمعآوري آثار قافلانتي و حبيب ساهرگسترش فعاليتهاي هنري دانشجويان در تبريزبرنامههاي موسيقي ارکستري آذربايجاني۳- در آستانهي ورود به فاز سياسي و تشکيلاتيچاپ جزوهي “ستم ملي”تجمع آذربايجانيها در محوطهي دانشگاه تهران و آغاز حركتي جديدجشن بزرگ فرهنگ و هنر ملي آذربايجانتشكيل كنگرهي آذربايجانتشكيل گروه بررسي مسائل آذربايجاننشريهي چنليبئلنشريهي آذربايجان سسي (يا چنليبئل دوم)چپ و مسالهي آذربايجان در صدر انقلابجنبش طرفداران شريعتمداريکاستيهاي اوليه در تکوين فاز سياسي و تشکيلاتيانقلاب فرهنگي و بستهشدن دانشگاهها و فروكش كردن جنبش دانشجوئيآخرين پناهگاهبرخي فعاليتهاي پراكنده در سالهاي تعطيلي دانشگاهها (۶۱ و ۵۹)ملاقات با دکتر زهتابي و..۴- خون بر در آستانهآي فيلانکس گؤرهسن اسلحه هاردان تاپماق اولار؟شعلهاي محبوس در آنسوي ميلههاي زنداندر راه آزادي خلق خويش قرباني ميشوميکي رفت و يکي ماند و يکي کلّهشو جنباند
چند نکته
• اين نوشته بخشي از خاطرات، ديدهها و شنيدههاي من در دوران دانشجوئيست که عمدتا به سالهاي پاياني دههي پنجاه در دانشگاه صنعتي آريامهر (شريف) برميگردد. در لابلاي آنها برخي استدراکات و برداشتهاي خود را هم آوردهام.بای.
• تحرير اوليهي اين نوشته به درخواست دانشجويان مليگراي دانشگاه تبريز جهت درج در ويژهنامهي نشريهي دانشجوئي “آراز” تحت عنوان “جنبش دانشجويان آذربايجان” نگارش يافتهبود. کليهي نسخ اين ويژهنامه بلافاصله به فروش رفت، حال آنکه بسياري هنوز مشتاق مطالعهي آن بودند، در پاسخ به اين نياز بهسهم خود مصمم شدم پس از يک بازنگري کلي نوشتهي خود را مجددا در اختيار دانشجويان و ساير دوستان قرار دهم. اين بار با راهنمائي برخي دوستان متن قبلي هم دقيقتر شد و هم حجم مطالب آن کمابيش افزايش يافت.
• مخاطب اصلي من طبعا دانشجويان فعال در حرکت ملي آذربايجان است، اما مسلما دوستان همدانشگاهي و همچنين بسياري از نيروهاي با گرايش فکري چپ و… نيز در لابلاي سطور آن اطلاعات مفيدي خواهند يافت (هرچند که با برخي استدراکات و تحليلهاي من موافق نباشند.)بک.
• اين يادداشتها در چهار بخش تنظيم شدهاند در بخش اول مختصري از حال و هواي سياسي دانشگاهها در دههي پنجاه سخن گفته شده و سپس در بخش بعدي حرکت دانشجويان آذربايجاني تا آستانهي انقلاب اسلامي بازگو شده است. بخش سوم و چهارم دورهي کوتاه و مهمي را تشکيل ميدهد که مربوط به دوسال اول بعد از انقلاب است.
• هر حادثهاي را که شخصا در متن آن قرار نداشتهام، عموما بر اساس اطلاعاتي است که از دوستانم آقايان: حسين شبستري، شيوا فرهمندراد و … بعدها شنيده و يا خواندهام.
• لازم ميدانم از دوستاني که با مطالعه دقيق متن اوليهي اين نوشته، برخي اشتباهات و لغزشهاي مرا گوشزد کردند و با تداعي خاطرات خويش، در تکميل اين نوشته کمکم کردند، تشکر و قدرداني نمايم. در اين باب بهخصوص راهنماييهاي سرکار خانم فخري و آقايان: داوود، رضا، شيوا، ضيا، مسعود، مهدي و يونس و …… بسيار مثمر ثمر بودند.بای.
• مطمئنم بسياري از معلمين، دانشجويان، روشنفکران، هنرمندان، فعالان فرهنگي و سياسي آن دوره خاطرات گرانبهايي دارند که تا به حال در جائي قيد نشده است، طبعا از معلومات آنان که براي من مجهول بوده نيز در اينجا سخني به ميان نيامده، از اين دوستان تقاضا ميکنم که اين غفلت و جهل را بر من ببخشند و مرا از هرگونه راهنمائي خويش بينصيب نگذارند، مسلما در نشرهاي بعدي و همچنين در تحليلهاي مستقل ديگر از آن استفاده خواهم کرد.
۱- تصويري از محيط دانشگاه در دههي پنجاه
اختناق سياسي پس از شهريور ۱۳۳۲ دهسالي يکهتاز ميدان بود، اما در دههي چهل نسل جديدي از جوانان وارد صحنه شدند که با ايثار و فداکاري بسيار توانستند آب و هواي جديدي در محيطهاي روشنفکري آن زمان ايجاد کنند.
بيترديد مهمترين جنبش اجتماعي دههي چهل، جنبش معلمان آذربايجان بود که همزمان با اعتصاب معلمين تهران به راه افتاد، اما مسيري جداگانه طي کرد و اگر بخش تهراني اين جنبش با کسب عنوان وزارت آموزش و پرورش براي درخشش (نماينده معلمين اعتصابي)، به تعاملي با حاکميت رسيد و از جنب و جوش بيشتر باز ايستاد، اما معلمين آذربايجاني با يک رويکرد جسورانه و فداکارانه به اعماق تودهي مردم در شهرها و روستاها رفتند و حساب خويش را يکسره از حاکميت جدا کردند.بک.
بيترديد آن نسل فداکار از معلمين ما از صمد بهرنگي و بهروز دهقاني تا فريدون قرهچورلو و دمنآبي ديگران…. نقش بهسزايي در تربيت نسل دانشآموزان نيمهي دوم دههي چهل (که خود معلمين و دانشجويان بعدي بودند) برعهده داشتند. اين جريان توانست از سال ۱۳۴۲ الي ۱۳۴۸ سد سانسور زباني رژيم را بشکند و به نشر دهها کتاب در زمينهي شعر و داستان و فولکلور و ادبيات کودکان و مقالاتي در زمينههاي مختلف اجتماعي و تاريخ در روزنامههاي آن دوره موفق شود. دامنهي اين رويکرد با وسعتي بيشتر به دههي پنجاه نيز کشيده شد و هرچند رژيم با اعمال سانسور شديد زباني در حيطهي نوشتاري (کتب و مطبوعات) شرايط را پيچيدهتر کرد، اما معلمين ما با اتکاء بيشتر به فرهنگ و ادبيات شفاهي در سالهاي بعد نيز به راه خويش ادامه دادند، نسل اوليهي فدائيان آذربايجان (عليرضا نابدل، بهروز دهقاني و مناف فلکي و…) اگر نگوئيم همه، اما اکثرا معلم و از بنيانگذاران همين مکتب بودند. اينان تاثير انکارناپذيري روي رفتار و اخلاقيات معطوف به توده در ميان جوانان آن دوره داشتند که طبعا در درجهي نخست محيط روشنفکري دانشگاهها را تحت تاثير خويش قرار ميدادند.
***
ديکتاتوري پهلوي دوم در دههي پنجاه با برگزاري جشنهاي ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي، تغيير مبدا تاريخ از هجرت پيامبر اسلام به سال تاسيس سلسلهي هخامنشي، ايجاد يک نظام تکحزبي که گويا قرار بود همهي ايرانيان را با ورود به صفوف حزب شهفرمودهي رستاخيز از “دروازهي تمدن بزرگ” بگذراند و…. وارد مرحلهي جديدي شده بود.بای.
رژيم توانسته بود با ايجاد جو وحشت و ترور سکوت مرگباري را به جامعهتحميل کند، شايد تنها جنبشي که يکتنه اين سکوت را ميشکست، جنبش روشنفکري (دانشجوئي) بود که پايگاه اصلي آن دانشگاههاي تهران و تبريز بود.
رژيم با تشکيل کميتهي مشترک ساواک- شهرباني، روز به روز به سبعيت خود ميافزود. در محيط دانشگاه برخي دانشجويان (عمدتا خانوادههاي ارتشي، دانشجويان سهميهاي و….) و تعدادي از پرسنل حقوقبگير به عنوان مامور مخفي با ساواک همکاري ميکردند. اما همهي اينها صرفا براي ايجاد جو رعب و وحشت و بياعتمادي بود و تاثيري در تغيير گفتمان اصلي و مسلط در سطح دانشگاه (که همانا گفتمان مخالفت با رژيم پهلوي بود) نداشت.
***
در دههي پنجاه عوامل چندي نيز از خارج از دانشگاه روي جنبش دانشجوئي تاثيرات مثبتي داشتند: يکي فعاليت گروههاي سياسي بود که راه مبارزهي مسلحانه را در پيش گرفته بودند، اينان محيطهاي روشنفکري دانشگاهها را شديدا تحت تاثير قرار داده بود، اعلاميهها و تحليلهاي منتشره آنان بهدست هواداران دانشجو مرتبا در دانشگاه پخش ميشد، اين گروهها راديوهائي نيز دائر کرده بودند و مرتبا در حال تاثيرگذاري روي دانشجويان بودند.ديگري وجود برخي شخصيتهاي برجستهي فرهنگي و سياسي بود. همچون: صمد بهرنگي، بهروز دهقاني، غلامحسين ساعدي، رضا براهني، احمد شاملو، علي شريعتي، خسرو گلسرخي، کرامتالله دانشيان و ….. (که برخي محبوبيت فوقالعادهاي داشتند) تاثير فراواني در حال و هواي جنبش دانشجوئي داشتند.بک.
گروهبنديهاي ايدوئولوژيک
در اين سالها در محيط دانشگاه اصولاً دو نوع دستهبندي ايدئولوژيك وجود داشت. گروهي موسوم به مذهبي و گروهي موسوم به غيرمذهبي بودند. ساير دانشجويان كه در اين دو گروه نميگنجيدند به طعنه سوسيال- بيخيال، سوسيال- موزيكال، خرخوان (يا ائشّکخان !!) بچه سوسول و… نامگذاري ميشدند.
مابين مذهبيها لزوما همه فعال نبودند، آنها حول محور نمازخانهي دانشگاه گرد آمده بودند، كه در آنجا نيز كتابخانهاي داير كردهبودند و اغلب كتابهاي دكتر شريعتي و مهندس بازرگان را بين خود رد و بدل ميکردند و دانشجويان سال بالا، تازهواردين را به مطالعهي آنها تشويق و ترغيب ميکردند.
اما ميدان فعاليت غيرمذهبيها وسعت بيشتري داشت، البته از نظر کميت نيز چندين برابر مذهبيها بودند. اينان حول انجمنهاي هنري و فرهنگي و ورزشي مانند: گروه نقاشي، موسيقي، تئاتر، عكاسي، انجمن فيلم، پژوهشهاي فرهنگي، كتابخانهي دانشجويي، اتاق كوهنوردي و… متشكل شدهبودند و دائماً در حال تاثيرگذاري در ميان ساير دانشجويان بودند. اغلب آنها كتابهاي صمد بهرنگي و اصول مقدماتي فلسفهي اثر ژرژ پوليتسر را مطالعه كردهبودند و کتب تاريخ جهان باستان، جامعهشناسي دکتر آريانپور، مقدمهاي بر جامعهشناي اثر دکتر باقر مومني، مردمشناسي دکتر ترابي و اقتصاد سياسي نوشين، و اوراقي از تاريخ معاصر (مانند: تاريخ مشروطيت و هيجدهسالهي آذربايجان احمد کسروي و دو مبارز رحيم رئيسنيا و ناهيد) ….نيز در دستور کار بعدي خود داشتند.بای.
در گرايش دانشجويان به ايدئولوژي مذهبي يا چپي فاکتورهايي چون خاستگاه اجتماعي و مليت آنها موثر بود. اغلب دانشجوياني كه از اقشار سنتي جامعه مانند خانوادههاي بازاري يا روستايي بودند، جزو مذهبيها بودند و در واقع زير چتر مذهب در مقابل افكار و انديشههاي نوتر چپ و راست مقاومت ميكردند. اما آنهايي كه از خاستگاه شهري و از خانوادههاي تحصيلکرده بودند، كمتر تمايلي به ايدئولوژي مذهبي از خود نشان ميدادند.وجه مشترک هر دو خط ايدئولوژيک مبارزه با امپرياليسم غرب و رژيم شاه به عنوان ايادي آن بود. هرچند در اوايل دههي پنجاه دانشجويان مذهبي نقشي ضعيفتر و حاشيهايتر در اعتصابات بازي ميکردند. اما از زمستان ۱۳۵۶ تحت تاثير حوادث قم به تحرکات خويش افزودند و سعي کردند با صف مستقل به صحنه وارد شوند.
در خوابگاه اکثريت نسبي دانشجويان شهرستاني به ترتيب، ترکها بعد اصفهانيها و بعد شماليها (گيلک و مازني) بودند. اينجا نيز بهوضوح تاثير مليت و خاستگاه جغرافيائي آنها، در گرايش ايدوئولوژيک آنها ديدهميشد. در اين ميان دانشجويان اصفهاني و يزدي عمدتا در ردهي مذهبيها جاي ميگرفتند درحالي که بسياري دانشجويان ترک و شمالي برعکس در ردهي غيرمذهبيها قرار داشتند.
دانشجويان خوابگاه موتور اصلي جنبش دانشجوئي بودند و برنامهي اغلب اعتصابها در خوابگاه دانشجوئي ريخته ميشد. هرچند مسئولين خوابگاه در تخصيص اتاقهاي خوابگاه سعي ميکردند، ترکيب مليتي دانشجويان را به هم بريزند. اما بلافاصله بعد از اين تقسيمات تحميلي، دانشجويان خود بر اساس خواستگاه جغرافيايي و هويت ملي خويش اتاقهايشان را عوض ميکردند و ترکها باهم، شماليها باهم و …. دوباره جفت و جور ميشدند.
دانشگاه ما از پر اعتصابترين دانشگاههاي کشور شمرده ميشد چنانچه ترمهاي اول سال تحصيلي ۵۳-۱۳۵۲ و ۵۴-۱۳۵۳ و ۵۷-۱۳۵۶ رسما منحل شد، دانشجوياني که فعاليتهاي فوق برنامهي (فرهنگي و هنري و يا سياسي) ميکردند، حداقل واحدهاي درسي در هر ترم را پاس ميکردند. جذابيت محيطي که در آن با پرداختن به فعاليتهاي ورزشي، فرهنگي، هنري و سياسي شخصيت خويش را شکل ميدادند، و دافعههاي محيط بيرون دانشگاه در آنها انسانها اسير سياستهاي يکسانسازي رژيم بودند، موجب ميشد که دانشجويان فعال عجلهاي براي خروج از دانشگاه نداشته باشند. متوسط زمان فارغالتحصيلي دانشجويان قبل از انقلاب فرهنگي بهجاي چهارسال معمول، پنج ونيم الي شش سال بود.
موقعيت دانشجويان ترک و مناسباتشان با ساير دانشجويان
بسياري از دانشجويان کنوني را تصور بر اين است که جنبش دانشجوئي آذربايجان طي ده – پانزده سال اخير پا گرفتهاست، علت اين اشتباه از آنجاست که از سال ۱۳۵۹ که دانشگاهها به بهانهي انقلاب فرهنگي بستهشد، تا ۱۳۷۴ که اولين حرکت دانشجوئي دانشگاه تبريز (و در اعتراض به پرسشنامهي کذائي صداوسيما) صورت گرفت کل حرکت دانشجوئي در سطح دانشگاههاي کشور به مدت قريب به چهارنسل دانشگاهي در رکود و رخوت کامل به سر ميبرد، در حافظهي تاريخي نسل جديد هيچ خاطرهاي از سوابق پيشين آن باقي نبود، حال آنکه عملا سابقهي تاريخي جنبش دانشجوئي آذربايجان به سال ۱۳۲۶ برميگردد.
در اين سال دانشجويان دانشگاه شاهبستهي تبريز با حرکتهاي مدني و مؤثر خويش (که عمدتا از طريق مراجعات گروهي به استانداري و مکاتبات و تلگرافات مکرر صورت ميگرفت)، رژيم پهلوي را وادار به عقبنشيني کردند و دانشگاه تبريز تنها نهادي بود که به عنوان يادگار حکومت دموکراتها و به همت دانشجويان و اوليا آنها توانست سرپا بيايستد.
اين در شرايطي بود که در محيط بيرون سکوت مرگباري حاکم بود، جو خارج از دانشگاه بسيار سرخورده بود، نيروهاي امنيتي به خصوص مسائل مربوط به آذربايجان همچون تابو و محرمات تلقي ميکردند و تمامي فعالين سالهاي ۱۳۲۵-۱۳۲۰ يا متواري و تبعيد شده بودند ويا دستگير و به زندانهاي طولاني محکوم گرديده بودند. آنان که آزاد شده بودند نيز لاک دفاعي ضخيمي در اطراف خويش تنيده و چنان مقهور سياستهاي وحشيانهي رژيم بودند که نميتوانستند قدم موثري در راه مردم آذربايجان بردارند.
دانشگاه تبريز در طول حکومت پهلوي بهعنوان يکي از سياسيترين دانشگاههاي کشور بود. ضمنا در دانشگاههاي تهران (اعم از پليتکنيک، صنعتي آريامهر و تهران و..) و دانشگاه اصفهان و پهلوي شيراز، دانشجويان آذربايجاني همواره سهم مهمي در اعتصابات دانشجوئي داشتهاند.
ناگفته پيداست که يکي از محرکهاي قوي در حرکت دانشجويان آذربايجاني در تبريز و ساير دانشگاهها دغدغهي ملي آنها بوده است. آذربايجاني بدليل مظالم ملياي که بر وي تحميل شده همواره مستعد اعتراض و عصيان بوده است.بک.
شايد به علت ادغام صفوف دانشجويان ترک و فارس در بسياري موارد تشخيص وزن هر يک از آنها کار چندان راحتي نباشد، اما شاخصهاي چندي ميتوانند ملاک قضاوت ما باشند، از جمله اينکه در جريان اعتراض به سفر نيکسون به ايران در ۱۶ آذر ۱۳۳۳ دو تن از سه شهيد دانشگاه تهران آذربايجاني بودند.
دانشجويان آذربايجاني در طول حکومت پهلوي در کنار طرح خواستهاي عمومي سياسي و صنفي، همواره مدافع و حافظ ارزشهاي فرهنگي و ملي خويش بودهاند و عليرغم ممنوعيتهاي شديد موجود در آن رژيم تلاشهاي بسياري در همين راستا به عمل آوردهاند، در صفآرائي دانشجويان آذربايجاني در اواخر دورهي پهلوي دو عامل موثر بود:
از سوئي به علت اينکه در حيطهي تشکّلات سياسي خارج از دانشگاه هيچ تشکل مستقل آذربايجاني موجود نبود، به موازات آن نيز صفوف دانشجويان ترک و فارس در داخل دانشگاه نيز در هم ادغام شده بودند.
۱- از سه شهيد حادثه ۱۶ آذر، قندچي و بزرگنيا آذربايجاني و شريعت رضوي خراساني بودند. (نقل قول از آقاي مهندس حبيب يکتا)
——————————————————————————–
از طرفي نيز اکثريت دانشجويان آذربايجاني گرايش آشکاري به دفاع از هويت و ارزشهاي ملي، تاريخي و فرهنگي خويش داشتند.
برآيند دو عامل فوق باعث ميشد که آذربايجانيها بيآنکه رسما نسبت به تشکيل صف جداگانهاي اقدام کنند، عملا در محيط دانشگاه در کنار هم باشند. رفتار آنها را ميتوان به رود زرد چين * تشبيه کرد.
از نظر فعاليتهايي ملي فعالترين دانشگاهها در داخل کشور دانشسراي تربيت معلم و دانشگاه تبريز، دانشگاه صنعتي آريامهر در تهران و در خارج از کشور دانشجويان ترکيه و آلمان بودند. در سالهاي ۱۳۴۶-۱۳۵۰ دانشجويان آذربايجاني ترکيه نشريهاي بنام “بيزيم آذربايجان” منتشر ميکردند و در آلمان نيز نشريهي “بيرليک”، توسط “گروه روشنفکران ترک ايراني” در سالهاي ۱۳۵۴ تا سقوط رژيم پهلوي، به چاپ ميرسيد.بای.
اخلاقا بايد اعتراف کنم در طول مدت دانشجوييام در محيط دانشگاه حتي يك مورد برخورد از سوي فارسزبانها كه حاكي از تحقير ترک و آذربايجاني باشد نديدم. بلكه برعكس بسياري از دانشجويان غيرترک را ميشناختم که خود شديداً تحت تاثير غناي فرهنگي و مجذوب تاريخ آذربايجان بودند.
ترکي را به صفاتي چون زبان انقلاب و زبان رسمي زندان متصف ميکردند. آذربايجان را مهد آزادي و انقلاب ميدانستند و اعتقاد داشتند كه رهايي ايران از دست حاكميت جبار پهلوي به همت آذربايجانيها تحقق خواهد پذيرفت، چنين اعتقادي هنوز هم در گوشه و كنار كشور (و بخصوص در ميان اقشاري كه خواستار تحولات بنيادي در ادارهي كشورند)، كمابيش وجود دارد.بک.
در آن سالها مابين دانشجويان ترک دانشگاه يک گرايش قوي در حفظ و گسترش ارزشهاي فرهنگي، تاريخي و ملي خود وجود داشت، كه به صورت فردي و يا جمعي نمودهاي بارزي مييافت. آذربايجانيها در كليهي انجمنهاي صنفي دانشگاه حضور چشمگيري داشتند. حضور آنها بخصوص در انجمن فيلم و گروه پژوهشهاي فرهنگي و اتاق كوهنوردي نمود بيشتري داشت. اينان همچنين جزو فعالترين نيروها در اعتصابات دانشگاه به شمار ميرفتند.
در برنامههاي كوهنوردي و در مسافرتهاي گروهي دانشجويان كه اغلب آواز و سرودهاي دستهجمعي خوانده ميشد، بي اغراق بيش از ۵۰ درصد آوازها تركي و مابقي فارسي و گيلكي و لري و كردي بودند. بسياري از دانشجويان فعال غيرترک را ميشناختم كه با اشتياق تمام آوازهاي تركي را از حفظ ميخواندند و در محيط خانه يا خوابگاه به نوارهاي تركي گوش داده و زير لب زمزمه ميكردند، بخصوص آوازهاي اپراي كوراوغلو، رشيد بهبودوف، لطفيار ايمانوف و بلبل بيش از همه طرفدار داشت.بای.
سمپاتي دانشجويان فعال و (به اصطلاح آن روز انقلابي) به آذربايجان دلايل زيادي داشت كه عمدتاً به تاريخ پرافتخار اين خطه و پيشتاز بودن مردمان اين سامان در راه آزادي و ترقي برميگشت. آذربايجان به نوعي تكيهگاه روحي همهي مبارزان راه آزادي شمرده ميشد، ظهور چهرههاي شاخصي چون، بهروز دهقاني، عليرضا نابدل، مرضيه احمدي اسكويي و حنيفنژاد در آن سالها از آذربايجان كه فصل جديدي در مبارزه با رژيم گشوده و نور اميدي در دلها تاباندهبودند نيز اين گرايش و سمپاتي را دو چندان ميکرد.
براي بسياري از دانشجويان کنوني شايد تشخيص اينکه ترتيب دادن يک کنسرت آذربايجاني و يا نمايش يک فيلم ترکي آشکارا به معني گذر از خطوط قرمز رژيم بود مشکل باشد. اما اگر فقط تصور کنند که در آن سالها تقريبا به اجراي هيچ کنسرت ترکي در سالنهاي عمومي ** و يا به نشر هيچ کتاب و نشريهي ترکي *** مجوز داده نميشد و اگر در خانهي کسي يک سطر نوشتهي ترکي مييافتند، آنرا به عنوان مدرک جرم ضميمهي پرونده کرده و صاحبش را راهي زندان ميکردند، آنگاه پي به اهميت کارهايي که دانشجويان آن دوره انجام داده بودند، خواهند برد.بک.
در واقع حضور فعال دانشجويان آذربايجاني در عرصهي سياسي و فرهنگي، همراه با اقدامات دگرگروههاي آذربايجاني (انجمن آذربايجان و…) و همچنين تاثير فعالين ساير مليتها، زمينهساز تصويب برخي اصول مترقي ناظر بر حقوق ملي در قانون اساسي گرديد. اصولي که پس از سرکوب وسيع نيروهاي سياسي و جنبش دانشجوئي مشمول بياعتنايي مصوبين آن قرار گرفت. وگرنه دليلي براي ثبت يکي دو اصل لازمالتعطيل در قانون اساسي وجود نداشت.
* در جائي خواندهام که رود زرد از پيوند دو رود بزرگ بوجود آمده، آب يکي از آنها نسبتا صاف و زلال ، اما ديگري گلآلود و کدر است، هرچند هر دوي آنها در بستر واحدي حرکت ميکنند اما در طول صدها کيلومتر آبهايشان در هم ادغام نميشوند و آبهاي سمت چپ رودخانه زلال و سمت راست آن همچنان کدر و به همين ترتيب به درياي چين ميريزند.
** تنها کنسرت رسمي که به ياد دارم کنسرتي بود که به مناسبت “سقوط آذربايجان” بدست ارتش شاه در ۲۱ آذر هر سال در تالار رودکي تهران برگزار ميشد و يکبار نيز در اواخر دهه چهل کنسرتي براي “رشيد بهبودوف” در تهران و شيراز (و نه تبريز) ترتيب داده شده بود.بای.
*** تعداد کتب چاپي ترکي در طول پنجاه و اندي سال حکومت پهلويها (بجز فاصله شهريور ۱۳۲۰ تا ۲۱ آذر ۱۳۲۵) شايد به تعداد بيست عدد هم نرسد. از آن جملهاند کتاب حيدر بابايه سلام در دوره دکتر مصدق و چند کتاب که به همت صمد بهرنگي، بهروز دهقاني در تبريز و سلامالله جاويد و سهند و علي تبريزي در تهران در دهه چهل به چاپ رسيد. کليه اين کتابها نيز در مايه فولکلور و يا ادبيات و زبان بودند. که با شکار فرصتها و با استفاده از نقاط کور دستگاههاي مميزي و….. مجال چاپ يافته بودند. يعني چيزي در حدود يک کتاب در سه سال! تازه برخي از اين کتابها نيز بلافاصله جمعآوري ميشدند. (در اين ميان فقط کتب نوحه استثنا بودند) در عالم مطبوعات نيز بطور کلي خلاء کامل بود.بک.
——————————————————————————–
ادامه دارد
تقديم به دانشجو…اؤيرنجييه سونولور….عليرضا صرافينوزده ارديبهشت ۱۳۸۶
فهرست مندرجات
چند نکته۱- تصويري از محيط دانشگاه در دههي پنجاهگروهبنديهاي ايدوئولوژيکموقعيت دانشجويان ترک و مناسباتشان با ساير دانشجويان۲- حركت دانشجويان آذربايجاني در اواخر حكومت پهلوينخستين آشناييهافعاليتهاي اتاق موسيقيفعاليتهاي انجمن فيلمممانعت از نمايش فيلم «نسيمي» و اعتصاب دانشجويانفعاليتهاي گروه پژوهشهاي فرهنگيبرنامهي عاشيقهاي آذربايجان در دانشگاههاي تبريز و صنعتي آريامهر در سال ۱۳۵۴برنامه موسيقي عاشيقي در سال ۱۳۵۶پيوند جنبش دانشجويي و هنر عاشيقي و تاثيرات متقابل بين آنهاتشکيل نخستين كلاسهاي زبان تركيتلاش بيثمر جهت تشكيل جلسات سخنراني درزمينهي زبان تركيتهيهي نواري از منظومهي صمد بهرنگيبرنامهي عاشيقها در دانشگاه علم و صنعت و ساير دانشگاههاگسترش دامنهي فعاليت عاشيقها در تبريزاعتراض دانشجويان تبريزي به سياستهاي صدا و سيماپخش اعلاميههايي به مناسبت ۲۱ آذرچاپ وسيع کتب صمد بهرنگيمقدمات مجلهي يولداش و جمعآوري آثار قافلانتي و حبيب ساهرگسترش فعاليتهاي هنري دانشجويان در تبريزبرنامههاي موسيقي ارکستري آذربايجاني۳- در آستانهي ورود به فاز سياسي و تشکيلاتيچاپ جزوهي “ستم ملي”تجمع آذربايجانيها در محوطهي دانشگاه تهران و آغاز حركتي جديدجشن بزرگ فرهنگ و هنر ملي آذربايجانتشكيل كنگرهي آذربايجانتشكيل گروه بررسي مسائل آذربايجاننشريهي چنليبئلنشريهي آذربايجان سسي (يا چنليبئل دوم)چپ و مسالهي آذربايجان در صدر انقلابجنبش طرفداران شريعتمداريکاستيهاي اوليه در تکوين فاز سياسي و تشکيلاتيانقلاب فرهنگي و بستهشدن دانشگاهها و فروكش كردن جنبش دانشجوئيآخرين پناهگاهبرخي فعاليتهاي پراكنده در سالهاي تعطيلي دانشگاهها (۶۱ و ۵۹)ملاقات با دکتر زهتابي و..۴- خون بر در آستانهآي فيلانکس گؤرهسن اسلحه هاردان تاپماق اولار؟شعلهاي محبوس در آنسوي ميلههاي زنداندر راه آزادي خلق خويش قرباني ميشوميکي رفت و يکي ماند و يکي کلّهشو جنباند
چند نکته
• اين نوشته بخشي از خاطرات، ديدهها و شنيدههاي من در دوران دانشجوئيست که عمدتا به سالهاي پاياني دههي پنجاه در دانشگاه صنعتي آريامهر (شريف) برميگردد. در لابلاي آنها برخي استدراکات و برداشتهاي خود را هم آوردهام.بای.
• تحرير اوليهي اين نوشته به درخواست دانشجويان مليگراي دانشگاه تبريز جهت درج در ويژهنامهي نشريهي دانشجوئي “آراز” تحت عنوان “جنبش دانشجويان آذربايجان” نگارش يافتهبود. کليهي نسخ اين ويژهنامه بلافاصله به فروش رفت، حال آنکه بسياري هنوز مشتاق مطالعهي آن بودند، در پاسخ به اين نياز بهسهم خود مصمم شدم پس از يک بازنگري کلي نوشتهي خود را مجددا در اختيار دانشجويان و ساير دوستان قرار دهم. اين بار با راهنمائي برخي دوستان متن قبلي هم دقيقتر شد و هم حجم مطالب آن کمابيش افزايش يافت.
• مخاطب اصلي من طبعا دانشجويان فعال در حرکت ملي آذربايجان است، اما مسلما دوستان همدانشگاهي و همچنين بسياري از نيروهاي با گرايش فکري چپ و… نيز در لابلاي سطور آن اطلاعات مفيدي خواهند يافت (هرچند که با برخي استدراکات و تحليلهاي من موافق نباشند.)بک.
• اين يادداشتها در چهار بخش تنظيم شدهاند در بخش اول مختصري از حال و هواي سياسي دانشگاهها در دههي پنجاه سخن گفته شده و سپس در بخش بعدي حرکت دانشجويان آذربايجاني تا آستانهي انقلاب اسلامي بازگو شده است. بخش سوم و چهارم دورهي کوتاه و مهمي را تشکيل ميدهد که مربوط به دوسال اول بعد از انقلاب است.
• هر حادثهاي را که شخصا در متن آن قرار نداشتهام، عموما بر اساس اطلاعاتي است که از دوستانم آقايان: حسين شبستري، شيوا فرهمندراد و … بعدها شنيده و يا خواندهام.
• لازم ميدانم از دوستاني که با مطالعه دقيق متن اوليهي اين نوشته، برخي اشتباهات و لغزشهاي مرا گوشزد کردند و با تداعي خاطرات خويش، در تکميل اين نوشته کمکم کردند، تشکر و قدرداني نمايم. در اين باب بهخصوص راهنماييهاي سرکار خانم فخري و آقايان: داوود، رضا، شيوا، ضيا، مسعود، مهدي و يونس و …… بسيار مثمر ثمر بودند.بای.
• مطمئنم بسياري از معلمين، دانشجويان، روشنفکران، هنرمندان، فعالان فرهنگي و سياسي آن دوره خاطرات گرانبهايي دارند که تا به حال در جائي قيد نشده است، طبعا از معلومات آنان که براي من مجهول بوده نيز در اينجا سخني به ميان نيامده، از اين دوستان تقاضا ميکنم که اين غفلت و جهل را بر من ببخشند و مرا از هرگونه راهنمائي خويش بينصيب نگذارند، مسلما در نشرهاي بعدي و همچنين در تحليلهاي مستقل ديگر از آن استفاده خواهم کرد.
۱- تصويري از محيط دانشگاه در دههي پنجاه
اختناق سياسي پس از شهريور ۱۳۳۲ دهسالي يکهتاز ميدان بود، اما در دههي چهل نسل جديدي از جوانان وارد صحنه شدند که با ايثار و فداکاري بسيار توانستند آب و هواي جديدي در محيطهاي روشنفکري آن زمان ايجاد کنند.
بيترديد مهمترين جنبش اجتماعي دههي چهل، جنبش معلمان آذربايجان بود که همزمان با اعتصاب معلمين تهران به راه افتاد، اما مسيري جداگانه طي کرد و اگر بخش تهراني اين جنبش با کسب عنوان وزارت آموزش و پرورش براي درخشش (نماينده معلمين اعتصابي)، به تعاملي با حاکميت رسيد و از جنب و جوش بيشتر باز ايستاد، اما معلمين آذربايجاني با يک رويکرد جسورانه و فداکارانه به اعماق تودهي مردم در شهرها و روستاها رفتند و حساب خويش را يکسره از حاکميت جدا کردند.بک.
بيترديد آن نسل فداکار از معلمين ما از صمد بهرنگي و بهروز دهقاني تا فريدون قرهچورلو و دمنآبي ديگران…. نقش بهسزايي در تربيت نسل دانشآموزان نيمهي دوم دههي چهل (که خود معلمين و دانشجويان بعدي بودند) برعهده داشتند. اين جريان توانست از سال ۱۳۴۲ الي ۱۳۴۸ سد سانسور زباني رژيم را بشکند و به نشر دهها کتاب در زمينهي شعر و داستان و فولکلور و ادبيات کودکان و مقالاتي در زمينههاي مختلف اجتماعي و تاريخ در روزنامههاي آن دوره موفق شود. دامنهي اين رويکرد با وسعتي بيشتر به دههي پنجاه نيز کشيده شد و هرچند رژيم با اعمال سانسور شديد زباني در حيطهي نوشتاري (کتب و مطبوعات) شرايط را پيچيدهتر کرد، اما معلمين ما با اتکاء بيشتر به فرهنگ و ادبيات شفاهي در سالهاي بعد نيز به راه خويش ادامه دادند، نسل اوليهي فدائيان آذربايجان (عليرضا نابدل، بهروز دهقاني و مناف فلکي و…) اگر نگوئيم همه، اما اکثرا معلم و از بنيانگذاران همين مکتب بودند. اينان تاثير انکارناپذيري روي رفتار و اخلاقيات معطوف به توده در ميان جوانان آن دوره داشتند که طبعا در درجهي نخست محيط روشنفکري دانشگاهها را تحت تاثير خويش قرار ميدادند.
***
ديکتاتوري پهلوي دوم در دههي پنجاه با برگزاري جشنهاي ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي، تغيير مبدا تاريخ از هجرت پيامبر اسلام به سال تاسيس سلسلهي هخامنشي، ايجاد يک نظام تکحزبي که گويا قرار بود همهي ايرانيان را با ورود به صفوف حزب شهفرمودهي رستاخيز از “دروازهي تمدن بزرگ” بگذراند و…. وارد مرحلهي جديدي شده بود.بای.
رژيم توانسته بود با ايجاد جو وحشت و ترور سکوت مرگباري را به جامعهتحميل کند، شايد تنها جنبشي که يکتنه اين سکوت را ميشکست، جنبش روشنفکري (دانشجوئي) بود که پايگاه اصلي آن دانشگاههاي تهران و تبريز بود.
رژيم با تشکيل کميتهي مشترک ساواک- شهرباني، روز به روز به سبعيت خود ميافزود. در محيط دانشگاه برخي دانشجويان (عمدتا خانوادههاي ارتشي، دانشجويان سهميهاي و….) و تعدادي از پرسنل حقوقبگير به عنوان مامور مخفي با ساواک همکاري ميکردند. اما همهي اينها صرفا براي ايجاد جو رعب و وحشت و بياعتمادي بود و تاثيري در تغيير گفتمان اصلي و مسلط در سطح دانشگاه (که همانا گفتمان مخالفت با رژيم پهلوي بود) نداشت.
***
در دههي پنجاه عوامل چندي نيز از خارج از دانشگاه روي جنبش دانشجوئي تاثيرات مثبتي داشتند: يکي فعاليت گروههاي سياسي بود که راه مبارزهي مسلحانه را در پيش گرفته بودند، اينان محيطهاي روشنفکري دانشگاهها را شديدا تحت تاثير قرار داده بود، اعلاميهها و تحليلهاي منتشره آنان بهدست هواداران دانشجو مرتبا در دانشگاه پخش ميشد، اين گروهها راديوهائي نيز دائر کرده بودند و مرتبا در حال تاثيرگذاري روي دانشجويان بودند.ديگري وجود برخي شخصيتهاي برجستهي فرهنگي و سياسي بود. همچون: صمد بهرنگي، بهروز دهقاني، غلامحسين ساعدي، رضا براهني، احمد شاملو، علي شريعتي، خسرو گلسرخي، کرامتالله دانشيان و ….. (که برخي محبوبيت فوقالعادهاي داشتند) تاثير فراواني در حال و هواي جنبش دانشجوئي داشتند.بک.
گروهبنديهاي ايدوئولوژيک
در اين سالها در محيط دانشگاه اصولاً دو نوع دستهبندي ايدئولوژيك وجود داشت. گروهي موسوم به مذهبي و گروهي موسوم به غيرمذهبي بودند. ساير دانشجويان كه در اين دو گروه نميگنجيدند به طعنه سوسيال- بيخيال، سوسيال- موزيكال، خرخوان (يا ائشّکخان !!) بچه سوسول و… نامگذاري ميشدند.
مابين مذهبيها لزوما همه فعال نبودند، آنها حول محور نمازخانهي دانشگاه گرد آمده بودند، كه در آنجا نيز كتابخانهاي داير كردهبودند و اغلب كتابهاي دكتر شريعتي و مهندس بازرگان را بين خود رد و بدل ميکردند و دانشجويان سال بالا، تازهواردين را به مطالعهي آنها تشويق و ترغيب ميکردند.
اما ميدان فعاليت غيرمذهبيها وسعت بيشتري داشت، البته از نظر کميت نيز چندين برابر مذهبيها بودند. اينان حول انجمنهاي هنري و فرهنگي و ورزشي مانند: گروه نقاشي، موسيقي، تئاتر، عكاسي، انجمن فيلم، پژوهشهاي فرهنگي، كتابخانهي دانشجويي، اتاق كوهنوردي و… متشكل شدهبودند و دائماً در حال تاثيرگذاري در ميان ساير دانشجويان بودند. اغلب آنها كتابهاي صمد بهرنگي و اصول مقدماتي فلسفهي اثر ژرژ پوليتسر را مطالعه كردهبودند و کتب تاريخ جهان باستان، جامعهشناسي دکتر آريانپور، مقدمهاي بر جامعهشناي اثر دکتر باقر مومني، مردمشناسي دکتر ترابي و اقتصاد سياسي نوشين، و اوراقي از تاريخ معاصر (مانند: تاريخ مشروطيت و هيجدهسالهي آذربايجان احمد کسروي و دو مبارز رحيم رئيسنيا و ناهيد) ….نيز در دستور کار بعدي خود داشتند.بای.
در گرايش دانشجويان به ايدئولوژي مذهبي يا چپي فاکتورهايي چون خاستگاه اجتماعي و مليت آنها موثر بود. اغلب دانشجوياني كه از اقشار سنتي جامعه مانند خانوادههاي بازاري يا روستايي بودند، جزو مذهبيها بودند و در واقع زير چتر مذهب در مقابل افكار و انديشههاي نوتر چپ و راست مقاومت ميكردند. اما آنهايي كه از خاستگاه شهري و از خانوادههاي تحصيلکرده بودند، كمتر تمايلي به ايدئولوژي مذهبي از خود نشان ميدادند.وجه مشترک هر دو خط ايدئولوژيک مبارزه با امپرياليسم غرب و رژيم شاه به عنوان ايادي آن بود. هرچند در اوايل دههي پنجاه دانشجويان مذهبي نقشي ضعيفتر و حاشيهايتر در اعتصابات بازي ميکردند. اما از زمستان ۱۳۵۶ تحت تاثير حوادث قم به تحرکات خويش افزودند و سعي کردند با صف مستقل به صحنه وارد شوند.
در خوابگاه اکثريت نسبي دانشجويان شهرستاني به ترتيب، ترکها بعد اصفهانيها و بعد شماليها (گيلک و مازني) بودند. اينجا نيز بهوضوح تاثير مليت و خاستگاه جغرافيائي آنها، در گرايش ايدوئولوژيک آنها ديدهميشد. در اين ميان دانشجويان اصفهاني و يزدي عمدتا در ردهي مذهبيها جاي ميگرفتند درحالي که بسياري دانشجويان ترک و شمالي برعکس در ردهي غيرمذهبيها قرار داشتند.
دانشجويان خوابگاه موتور اصلي جنبش دانشجوئي بودند و برنامهي اغلب اعتصابها در خوابگاه دانشجوئي ريخته ميشد. هرچند مسئولين خوابگاه در تخصيص اتاقهاي خوابگاه سعي ميکردند، ترکيب مليتي دانشجويان را به هم بريزند. اما بلافاصله بعد از اين تقسيمات تحميلي، دانشجويان خود بر اساس خواستگاه جغرافيايي و هويت ملي خويش اتاقهايشان را عوض ميکردند و ترکها باهم، شماليها باهم و …. دوباره جفت و جور ميشدند.
دانشگاه ما از پر اعتصابترين دانشگاههاي کشور شمرده ميشد چنانچه ترمهاي اول سال تحصيلي ۵۳-۱۳۵۲ و ۵۴-۱۳۵۳ و ۵۷-۱۳۵۶ رسما منحل شد، دانشجوياني که فعاليتهاي فوق برنامهي (فرهنگي و هنري و يا سياسي) ميکردند، حداقل واحدهاي درسي در هر ترم را پاس ميکردند. جذابيت محيطي که در آن با پرداختن به فعاليتهاي ورزشي، فرهنگي، هنري و سياسي شخصيت خويش را شکل ميدادند، و دافعههاي محيط بيرون دانشگاه در آنها انسانها اسير سياستهاي يکسانسازي رژيم بودند، موجب ميشد که دانشجويان فعال عجلهاي براي خروج از دانشگاه نداشته باشند. متوسط زمان فارغالتحصيلي دانشجويان قبل از انقلاب فرهنگي بهجاي چهارسال معمول، پنج ونيم الي شش سال بود.
موقعيت دانشجويان ترک و مناسباتشان با ساير دانشجويان
بسياري از دانشجويان کنوني را تصور بر اين است که جنبش دانشجوئي آذربايجان طي ده – پانزده سال اخير پا گرفتهاست، علت اين اشتباه از آنجاست که از سال ۱۳۵۹ که دانشگاهها به بهانهي انقلاب فرهنگي بستهشد، تا ۱۳۷۴ که اولين حرکت دانشجوئي دانشگاه تبريز (و در اعتراض به پرسشنامهي کذائي صداوسيما) صورت گرفت کل حرکت دانشجوئي در سطح دانشگاههاي کشور به مدت قريب به چهارنسل دانشگاهي در رکود و رخوت کامل به سر ميبرد، در حافظهي تاريخي نسل جديد هيچ خاطرهاي از سوابق پيشين آن باقي نبود، حال آنکه عملا سابقهي تاريخي جنبش دانشجوئي آذربايجان به سال ۱۳۲۶ برميگردد.
در اين سال دانشجويان دانشگاه شاهبستهي تبريز با حرکتهاي مدني و مؤثر خويش (که عمدتا از طريق مراجعات گروهي به استانداري و مکاتبات و تلگرافات مکرر صورت ميگرفت)، رژيم پهلوي را وادار به عقبنشيني کردند و دانشگاه تبريز تنها نهادي بود که به عنوان يادگار حکومت دموکراتها و به همت دانشجويان و اوليا آنها توانست سرپا بيايستد.
اين در شرايطي بود که در محيط بيرون سکوت مرگباري حاکم بود، جو خارج از دانشگاه بسيار سرخورده بود، نيروهاي امنيتي به خصوص مسائل مربوط به آذربايجان همچون تابو و محرمات تلقي ميکردند و تمامي فعالين سالهاي ۱۳۲۵-۱۳۲۰ يا متواري و تبعيد شده بودند ويا دستگير و به زندانهاي طولاني محکوم گرديده بودند. آنان که آزاد شده بودند نيز لاک دفاعي ضخيمي در اطراف خويش تنيده و چنان مقهور سياستهاي وحشيانهي رژيم بودند که نميتوانستند قدم موثري در راه مردم آذربايجان بردارند.
دانشگاه تبريز در طول حکومت پهلوي بهعنوان يکي از سياسيترين دانشگاههاي کشور بود. ضمنا در دانشگاههاي تهران (اعم از پليتکنيک، صنعتي آريامهر و تهران و..) و دانشگاه اصفهان و پهلوي شيراز، دانشجويان آذربايجاني همواره سهم مهمي در اعتصابات دانشجوئي داشتهاند.
ناگفته پيداست که يکي از محرکهاي قوي در حرکت دانشجويان آذربايجاني در تبريز و ساير دانشگاهها دغدغهي ملي آنها بوده است. آذربايجاني بدليل مظالم ملياي که بر وي تحميل شده همواره مستعد اعتراض و عصيان بوده است.بک.
شايد به علت ادغام صفوف دانشجويان ترک و فارس در بسياري موارد تشخيص وزن هر يک از آنها کار چندان راحتي نباشد، اما شاخصهاي چندي ميتوانند ملاک قضاوت ما باشند، از جمله اينکه در جريان اعتراض به سفر نيکسون به ايران در ۱۶ آذر ۱۳۳۳ دو تن از سه شهيد دانشگاه تهران آذربايجاني بودند.
دانشجويان آذربايجاني در طول حکومت پهلوي در کنار طرح خواستهاي عمومي سياسي و صنفي، همواره مدافع و حافظ ارزشهاي فرهنگي و ملي خويش بودهاند و عليرغم ممنوعيتهاي شديد موجود در آن رژيم تلاشهاي بسياري در همين راستا به عمل آوردهاند، در صفآرائي دانشجويان آذربايجاني در اواخر دورهي پهلوي دو عامل موثر بود:
از سوئي به علت اينکه در حيطهي تشکّلات سياسي خارج از دانشگاه هيچ تشکل مستقل آذربايجاني موجود نبود، به موازات آن نيز صفوف دانشجويان ترک و فارس در داخل دانشگاه نيز در هم ادغام شده بودند.
۱- از سه شهيد حادثه ۱۶ آذر، قندچي و بزرگنيا آذربايجاني و شريعت رضوي خراساني بودند. (نقل قول از آقاي مهندس حبيب يکتا)
——————————————————————————–
از طرفي نيز اکثريت دانشجويان آذربايجاني گرايش آشکاري به دفاع از هويت و ارزشهاي ملي، تاريخي و فرهنگي خويش داشتند.
برآيند دو عامل فوق باعث ميشد که آذربايجانيها بيآنکه رسما نسبت به تشکيل صف جداگانهاي اقدام کنند، عملا در محيط دانشگاه در کنار هم باشند. رفتار آنها را ميتوان به رود زرد چين * تشبيه کرد.
از نظر فعاليتهايي ملي فعالترين دانشگاهها در داخل کشور دانشسراي تربيت معلم و دانشگاه تبريز، دانشگاه صنعتي آريامهر در تهران و در خارج از کشور دانشجويان ترکيه و آلمان بودند. در سالهاي ۱۳۴۶-۱۳۵۰ دانشجويان آذربايجاني ترکيه نشريهاي بنام “بيزيم آذربايجان” منتشر ميکردند و در آلمان نيز نشريهي “بيرليک”، توسط “گروه روشنفکران ترک ايراني” در سالهاي ۱۳۵۴ تا سقوط رژيم پهلوي، به چاپ ميرسيد.بای.
اخلاقا بايد اعتراف کنم در طول مدت دانشجوييام در محيط دانشگاه حتي يك مورد برخورد از سوي فارسزبانها كه حاكي از تحقير ترک و آذربايجاني باشد نديدم. بلكه برعكس بسياري از دانشجويان غيرترک را ميشناختم که خود شديداً تحت تاثير غناي فرهنگي و مجذوب تاريخ آذربايجان بودند.
ترکي را به صفاتي چون زبان انقلاب و زبان رسمي زندان متصف ميکردند. آذربايجان را مهد آزادي و انقلاب ميدانستند و اعتقاد داشتند كه رهايي ايران از دست حاكميت جبار پهلوي به همت آذربايجانيها تحقق خواهد پذيرفت، چنين اعتقادي هنوز هم در گوشه و كنار كشور (و بخصوص در ميان اقشاري كه خواستار تحولات بنيادي در ادارهي كشورند)، كمابيش وجود دارد.بک.
در آن سالها مابين دانشجويان ترک دانشگاه يک گرايش قوي در حفظ و گسترش ارزشهاي فرهنگي، تاريخي و ملي خود وجود داشت، كه به صورت فردي و يا جمعي نمودهاي بارزي مييافت. آذربايجانيها در كليهي انجمنهاي صنفي دانشگاه حضور چشمگيري داشتند. حضور آنها بخصوص در انجمن فيلم و گروه پژوهشهاي فرهنگي و اتاق كوهنوردي نمود بيشتري داشت. اينان همچنين جزو فعالترين نيروها در اعتصابات دانشگاه به شمار ميرفتند.
در برنامههاي كوهنوردي و در مسافرتهاي گروهي دانشجويان كه اغلب آواز و سرودهاي دستهجمعي خوانده ميشد، بي اغراق بيش از ۵۰ درصد آوازها تركي و مابقي فارسي و گيلكي و لري و كردي بودند. بسياري از دانشجويان فعال غيرترک را ميشناختم كه با اشتياق تمام آوازهاي تركي را از حفظ ميخواندند و در محيط خانه يا خوابگاه به نوارهاي تركي گوش داده و زير لب زمزمه ميكردند، بخصوص آوازهاي اپراي كوراوغلو، رشيد بهبودوف، لطفيار ايمانوف و بلبل بيش از همه طرفدار داشت.بای.
سمپاتي دانشجويان فعال و (به اصطلاح آن روز انقلابي) به آذربايجان دلايل زيادي داشت كه عمدتاً به تاريخ پرافتخار اين خطه و پيشتاز بودن مردمان اين سامان در راه آزادي و ترقي برميگشت. آذربايجان به نوعي تكيهگاه روحي همهي مبارزان راه آزادي شمرده ميشد، ظهور چهرههاي شاخصي چون، بهروز دهقاني، عليرضا نابدل، مرضيه احمدي اسكويي و حنيفنژاد در آن سالها از آذربايجان كه فصل جديدي در مبارزه با رژيم گشوده و نور اميدي در دلها تاباندهبودند نيز اين گرايش و سمپاتي را دو چندان ميکرد.
براي بسياري از دانشجويان کنوني شايد تشخيص اينکه ترتيب دادن يک کنسرت آذربايجاني و يا نمايش يک فيلم ترکي آشکارا به معني گذر از خطوط قرمز رژيم بود مشکل باشد. اما اگر فقط تصور کنند که در آن سالها تقريبا به اجراي هيچ کنسرت ترکي در سالنهاي عمومي ** و يا به نشر هيچ کتاب و نشريهي ترکي *** مجوز داده نميشد و اگر در خانهي کسي يک سطر نوشتهي ترکي مييافتند، آنرا به عنوان مدرک جرم ضميمهي پرونده کرده و صاحبش را راهي زندان ميکردند، آنگاه پي به اهميت کارهايي که دانشجويان آن دوره انجام داده بودند، خواهند برد.بک.
در واقع حضور فعال دانشجويان آذربايجاني در عرصهي سياسي و فرهنگي، همراه با اقدامات دگرگروههاي آذربايجاني (انجمن آذربايجان و…) و همچنين تاثير فعالين ساير مليتها، زمينهساز تصويب برخي اصول مترقي ناظر بر حقوق ملي در قانون اساسي گرديد. اصولي که پس از سرکوب وسيع نيروهاي سياسي و جنبش دانشجوئي مشمول بياعتنايي مصوبين آن قرار گرفت. وگرنه دليلي براي ثبت يکي دو اصل لازمالتعطيل در قانون اساسي وجود نداشت.
* در جائي خواندهام که رود زرد از پيوند دو رود بزرگ بوجود آمده، آب يکي از آنها نسبتا صاف و زلال ، اما ديگري گلآلود و کدر است، هرچند هر دوي آنها در بستر واحدي حرکت ميکنند اما در طول صدها کيلومتر آبهايشان در هم ادغام نميشوند و آبهاي سمت چپ رودخانه زلال و سمت راست آن همچنان کدر و به همين ترتيب به درياي چين ميريزند.
** تنها کنسرت رسمي که به ياد دارم کنسرتي بود که به مناسبت “سقوط آذربايجان” بدست ارتش شاه در ۲۱ آذر هر سال در تالار رودکي تهران برگزار ميشد و يکبار نيز در اواخر دهه چهل کنسرتي براي “رشيد بهبودوف” در تهران و شيراز (و نه تبريز) ترتيب داده شده بود.بای.
*** تعداد کتب چاپي ترکي در طول پنجاه و اندي سال حکومت پهلويها (بجز فاصله شهريور ۱۳۲۰ تا ۲۱ آذر ۱۳۲۵) شايد به تعداد بيست عدد هم نرسد. از آن جملهاند کتاب حيدر بابايه سلام در دوره دکتر مصدق و چند کتاب که به همت صمد بهرنگي، بهروز دهقاني در تبريز و سلامالله جاويد و سهند و علي تبريزي در تهران در دهه چهل به چاپ رسيد. کليه اين کتابها نيز در مايه فولکلور و يا ادبيات و زبان بودند. که با شکار فرصتها و با استفاده از نقاط کور دستگاههاي مميزي و….. مجال چاپ يافته بودند. يعني چيزي در حدود يک کتاب در سه سال! تازه برخي از اين کتابها نيز بلافاصله جمعآوري ميشدند. (در اين ميان فقط کتب نوحه استثنا بودند) در عالم مطبوعات نيز بطور کلي خلاء کامل بود.بک.
——————————————————————————–
ادامه دارد
جنبش دانشجویی آذربایجان و بحث هویت - محسن سعادتی
جنبش دانشجوئي آذربايجان و بحث هويت /محسن سعادتي (فعال سابق دانشجویی)
پرداختن به مسئله ي فوق مي تواند كار ساده اي باشد و يا حداقل در اولين نگاه ساده،منطقي و مطابق با موازين و استانداردهاي حقوقي خصوصا حقوق بشر بنظر آيد. واقعيت نيز همين است. و مصداق اين واقعيت نه در شكل بلكه در ماهيت آن نيز نهفته است. عموما مي توان در سير و دوام اين مقاله با ارائه تاريخ مبارزات، رشد و شكل گيري انديشه ها و متقا عبا استراتژيها و عملكردهاي بر آمده از آن به ارائه مقالات مختلف برداخت. جامعيت و كليت موضوع نيز مسلما به اين امر ياري خواهد رساند. امـا صرفنظر از الزام و ضروري بودن منوال فوق پرداختن به گزينه هائي كه اگر چه ضروري و لازم به نظر ميرسند. مي تواند در فهم و درك ماهيت اين جنبش نقش مهمي را ايفا كند.
اين جنبش مانند ديگر حركتها مردمي و تاريخي است. حركتهائي كه مقصد آن به حاصل در آمدن آزادي مي باشد. اما تعبير آزادي جيست؟ و يا جه ساختارهائي را در ذات خود حمل مي كند؟ آيا اين ساختارها ي ويزگيهاي تحرك و پويائي را لزوما در حوزه هاي سه گانه ي بشري به اثبات مي گذارند؟ ويژگيهاي انطباقي و تعادل را بالذاته در كنشها و دريافتها در ارتباط با رويدايهاي محيطي فوق دارا مي باشند؟ آيا با گذشت زمان قدرت و توانائي آن را دارند كه بعد از مواجهه با موانع و دريافت آسيبها و صدمات خود را ترميم و يا در صورت مرگ نوزائي و حيات خود را از سر گيرند؟ مسلما براي باسخ دادن و متعاقبا عمل كردن سبك و روش را اتخاذ نمود كه از ابتدا تا انتها داراي خصلتهاي انعطاف پذير و هماهنگ با طبيعت فطري فردي جوامع مدرن بشري همراه بوده باشد. براي نيل به مقصود كافي است كه حوزه ي مباحثاتي خود را از هويت شروع كرده و آنرا مبنا و سرآغازي براي نگرشها و برسيهاي خود قرار دهيم. بديهي است انسان از بدو تولد در پي شناسائي خود و محيط اطراف است. و به صورتي فطري و ناخودآگاه امر شناخت را با آموزش و كنجكاوي به انجام ميرساند. شناخت براي انسان امري ضروري است و براي ادامه ي حيات و بقا مسلما در تمايز در عاليترين شكل خود با ساير موجودات مي باشد. كنجكاوي واشتياق به دانستن، آموختن و جستجو فرايند شناخت را ميسر مي سازد. دراين مسير آزمون و خطا تنها ابزار ممكن و معقول است كه در اختيار انسان است و او را به مقصد درست رهنمون مي سازد.
در مرحله ي دوم بعد از شناخت، سوژه مورد نظر مسلما ابعادي را در ذهن و خارج از ذهن دارا مي شود كه براي جستجو گر شناخته شده است. به عبارت ديگر آن مسئله داراي هويتي است كه مي توان آنرا طبق آن هويت ذخيره و طبقه بندي نمود و به سايرين انتقال داد. پس فارغيت ذهن از موضوع براي آن آزادي را به ارمغان آورده است. چرا كه اگر فرايند و تكامل شناخت به انتها رسيده است و آزادي در پي هويت خود را نشان داده است. اين فرايند در مراحل بعدي مي تواند در ارتباط با محيط پيرامون به وضعيتي كه در آن مي توان ارتباط را به نحو مستقيم با هر سوژه اي كه مورد نظر است به راحتي انجام داد. براي مثال هنگامي كه شما كتابي را به زبان خود مي خوانيد به مراتب با فردي كه آن را از زبان ديگري مي خواند بيشتر است. درا كه زبان و به آن فرهنگ عواملي هستند كه مي توانند احساسات و تفكرات را به صورتي ساده و مستقيم در ارتباط با جامعه و يا پديده هاي طبيعي خصوصا علمي بيان كنند. از اين رو زبان و فرهنگ را مي توان عامل نيرومند در شكل گيري و يا ترقي و تكامل يك جامعه به حساب آورد. يعني آن چيزي كه در ماهيت به عنوان بازيگر اصلي جوامع انساني و در صورت به هويت تعبير مي شود. جنبش دانشجوئي آذربايجان هم از اين قائده مستثني نيست. و همانند ديگر حركتهاي اجتمائي و مر دمي به دنبال هويت و بازيابي هويت خويش است. مقوله اي فطري و مطابق با طبيعت انسان كه عموما در جهت شناخت هر چه بيشتر جهان و پديده هاي آن است. اين جنبش با افت و خيزهاو فراز نشيب هائي كه با آن روبرو بوده، توانسته است به حيات و ماندگي خود ادامه دهد. هر چند هر از گاهي در تئوري ها و راهكارهاي خود دچار اشتباهات و خطاها كرديده است. اين جنبش از ابتداي امر صرفنظر از حركات مثبت و منطقي نتوانست خط وضوح روشن و ترسيم شده اي بين حوزه هاي سياسي و فرهنگي ايجاد كند. كه در نتيجه حوزه اجتماعي به فراموشي سپرده شد. و هيچگونه مطالعه عميق و جامعي در اين حوزه صورت نگرفت. اين جنبش به فراموشي سپرده شد كه تاثيرات آن به زودي و به صورت برگشت ناپذيري دامن مطبوعات دانشجوئي را گرفت. اشباع مطالب فرهنگي و هنري منجر به نابساماني در آنها كرديد.سرانجام تنها راه برون رفت قدم نهادن به حوزه سياسي با تمايلات اجتناب ناپذير فرهنگي بود. طبعا در ابن ميان بسياري عوامل ديگر نيز دخيل بودند كه پرداختن به آنها در اين مقاله امكانپذير نمي باشد. اما بدون شك نبود امكانات در اين ميان حائز اهميت مي باشد. جنبش داشجوئي آذربايجان ماهيتي مردمي و خلقي دارد كه برخاسته از روح و فطرت هويت خواهي مي باشد و به صورتي خودجوش را به ظهور رسانيده است. اما طبعا مانند هر جنبش ديگر آزادي خواهي نيازمند عوامل و فاكتورهائي است كه در صورت لزوم مي توانند با تكيه بر عقلانيت و بازسازي نقش خود را در موقعيتهاي خطير ايفا كنند. يكي از اين عوامل در نظر گرفتن واقعيتها و تحولات سياسي_اجتماعي نهفته در منطقه و داخل كشور است كه عمدتا وضعيتي سيال اما قابل پيش بيني را داراست. بس بسيار طبيعي است كه رويكردها و موانع را در داخل خود يعني درون جنبش و محيط آن يعني جامعه و به دنبال آن با حكومت موجود ارزيابي كند. در آن صورت راه طي شده و جبران خسارت براحتي قابل برگشت خواهد بود. فعالان اين جنبش نبايد به هبج عنوان اجازه دهند كه اين جنبش موضوعيت و معنا و مفهوم واقعي خود را كه همانا هويت طلبي رو به انتزاعي آن است از دست بدهد. و قاعدتا از نابساماني تئوريكي دستخوش آشفتگي در امان ماند. بالعكس بايد عنصر عقلانيت و واقع گرائي به آن تزريق و وجه دروني و بيروني آن را به دور از هر گونه شك و شبهه با شفافيت كم نظيري هم آهنگ سازند. حقوق بشر قوميتها و جايگاه آنها در دنياي امروز ويژگيها و ملزومات جوامع مدرن و يا جوامعي كه به سوي مدرنيته در حالت حركتند. از عناصري هستند كه پذيرش عمومي و جهاني را دارا مي باشند. از سوي ديگر وضعيت منطقه پتانسيل و كارارائي نيروهاي سياسي و بين المللي نيز مواردي هستند كه آنها را نبايد از نظر دور داشت.
گلجك بيزيمدير
http://www1.tumrus.com/View-1-1-1059.html
پرداختن به مسئله ي فوق مي تواند كار ساده اي باشد و يا حداقل در اولين نگاه ساده،منطقي و مطابق با موازين و استانداردهاي حقوقي خصوصا حقوق بشر بنظر آيد. واقعيت نيز همين است. و مصداق اين واقعيت نه در شكل بلكه در ماهيت آن نيز نهفته است. عموما مي توان در سير و دوام اين مقاله با ارائه تاريخ مبارزات، رشد و شكل گيري انديشه ها و متقا عبا استراتژيها و عملكردهاي بر آمده از آن به ارائه مقالات مختلف برداخت. جامعيت و كليت موضوع نيز مسلما به اين امر ياري خواهد رساند. امـا صرفنظر از الزام و ضروري بودن منوال فوق پرداختن به گزينه هائي كه اگر چه ضروري و لازم به نظر ميرسند. مي تواند در فهم و درك ماهيت اين جنبش نقش مهمي را ايفا كند.
اين جنبش مانند ديگر حركتها مردمي و تاريخي است. حركتهائي كه مقصد آن به حاصل در آمدن آزادي مي باشد. اما تعبير آزادي جيست؟ و يا جه ساختارهائي را در ذات خود حمل مي كند؟ آيا اين ساختارها ي ويزگيهاي تحرك و پويائي را لزوما در حوزه هاي سه گانه ي بشري به اثبات مي گذارند؟ ويژگيهاي انطباقي و تعادل را بالذاته در كنشها و دريافتها در ارتباط با رويدايهاي محيطي فوق دارا مي باشند؟ آيا با گذشت زمان قدرت و توانائي آن را دارند كه بعد از مواجهه با موانع و دريافت آسيبها و صدمات خود را ترميم و يا در صورت مرگ نوزائي و حيات خود را از سر گيرند؟ مسلما براي باسخ دادن و متعاقبا عمل كردن سبك و روش را اتخاذ نمود كه از ابتدا تا انتها داراي خصلتهاي انعطاف پذير و هماهنگ با طبيعت فطري فردي جوامع مدرن بشري همراه بوده باشد. براي نيل به مقصود كافي است كه حوزه ي مباحثاتي خود را از هويت شروع كرده و آنرا مبنا و سرآغازي براي نگرشها و برسيهاي خود قرار دهيم. بديهي است انسان از بدو تولد در پي شناسائي خود و محيط اطراف است. و به صورتي فطري و ناخودآگاه امر شناخت را با آموزش و كنجكاوي به انجام ميرساند. شناخت براي انسان امري ضروري است و براي ادامه ي حيات و بقا مسلما در تمايز در عاليترين شكل خود با ساير موجودات مي باشد. كنجكاوي واشتياق به دانستن، آموختن و جستجو فرايند شناخت را ميسر مي سازد. دراين مسير آزمون و خطا تنها ابزار ممكن و معقول است كه در اختيار انسان است و او را به مقصد درست رهنمون مي سازد.
در مرحله ي دوم بعد از شناخت، سوژه مورد نظر مسلما ابعادي را در ذهن و خارج از ذهن دارا مي شود كه براي جستجو گر شناخته شده است. به عبارت ديگر آن مسئله داراي هويتي است كه مي توان آنرا طبق آن هويت ذخيره و طبقه بندي نمود و به سايرين انتقال داد. پس فارغيت ذهن از موضوع براي آن آزادي را به ارمغان آورده است. چرا كه اگر فرايند و تكامل شناخت به انتها رسيده است و آزادي در پي هويت خود را نشان داده است. اين فرايند در مراحل بعدي مي تواند در ارتباط با محيط پيرامون به وضعيتي كه در آن مي توان ارتباط را به نحو مستقيم با هر سوژه اي كه مورد نظر است به راحتي انجام داد. براي مثال هنگامي كه شما كتابي را به زبان خود مي خوانيد به مراتب با فردي كه آن را از زبان ديگري مي خواند بيشتر است. درا كه زبان و به آن فرهنگ عواملي هستند كه مي توانند احساسات و تفكرات را به صورتي ساده و مستقيم در ارتباط با جامعه و يا پديده هاي طبيعي خصوصا علمي بيان كنند. از اين رو زبان و فرهنگ را مي توان عامل نيرومند در شكل گيري و يا ترقي و تكامل يك جامعه به حساب آورد. يعني آن چيزي كه در ماهيت به عنوان بازيگر اصلي جوامع انساني و در صورت به هويت تعبير مي شود. جنبش دانشجوئي آذربايجان هم از اين قائده مستثني نيست. و همانند ديگر حركتهاي اجتمائي و مر دمي به دنبال هويت و بازيابي هويت خويش است. مقوله اي فطري و مطابق با طبيعت انسان كه عموما در جهت شناخت هر چه بيشتر جهان و پديده هاي آن است. اين جنبش با افت و خيزهاو فراز نشيب هائي كه با آن روبرو بوده، توانسته است به حيات و ماندگي خود ادامه دهد. هر چند هر از گاهي در تئوري ها و راهكارهاي خود دچار اشتباهات و خطاها كرديده است. اين جنبش از ابتداي امر صرفنظر از حركات مثبت و منطقي نتوانست خط وضوح روشن و ترسيم شده اي بين حوزه هاي سياسي و فرهنگي ايجاد كند. كه در نتيجه حوزه اجتماعي به فراموشي سپرده شد. و هيچگونه مطالعه عميق و جامعي در اين حوزه صورت نگرفت. اين جنبش به فراموشي سپرده شد كه تاثيرات آن به زودي و به صورت برگشت ناپذيري دامن مطبوعات دانشجوئي را گرفت. اشباع مطالب فرهنگي و هنري منجر به نابساماني در آنها كرديد.سرانجام تنها راه برون رفت قدم نهادن به حوزه سياسي با تمايلات اجتناب ناپذير فرهنگي بود. طبعا در ابن ميان بسياري عوامل ديگر نيز دخيل بودند كه پرداختن به آنها در اين مقاله امكانپذير نمي باشد. اما بدون شك نبود امكانات در اين ميان حائز اهميت مي باشد. جنبش داشجوئي آذربايجان ماهيتي مردمي و خلقي دارد كه برخاسته از روح و فطرت هويت خواهي مي باشد و به صورتي خودجوش را به ظهور رسانيده است. اما طبعا مانند هر جنبش ديگر آزادي خواهي نيازمند عوامل و فاكتورهائي است كه در صورت لزوم مي توانند با تكيه بر عقلانيت و بازسازي نقش خود را در موقعيتهاي خطير ايفا كنند. يكي از اين عوامل در نظر گرفتن واقعيتها و تحولات سياسي_اجتماعي نهفته در منطقه و داخل كشور است كه عمدتا وضعيتي سيال اما قابل پيش بيني را داراست. بس بسيار طبيعي است كه رويكردها و موانع را در داخل خود يعني درون جنبش و محيط آن يعني جامعه و به دنبال آن با حكومت موجود ارزيابي كند. در آن صورت راه طي شده و جبران خسارت براحتي قابل برگشت خواهد بود. فعالان اين جنبش نبايد به هبج عنوان اجازه دهند كه اين جنبش موضوعيت و معنا و مفهوم واقعي خود را كه همانا هويت طلبي رو به انتزاعي آن است از دست بدهد. و قاعدتا از نابساماني تئوريكي دستخوش آشفتگي در امان ماند. بالعكس بايد عنصر عقلانيت و واقع گرائي به آن تزريق و وجه دروني و بيروني آن را به دور از هر گونه شك و شبهه با شفافيت كم نظيري هم آهنگ سازند. حقوق بشر قوميتها و جايگاه آنها در دنياي امروز ويژگيها و ملزومات جوامع مدرن و يا جوامعي كه به سوي مدرنيته در حالت حركتند. از عناصري هستند كه پذيرش عمومي و جهاني را دارا مي باشند. از سوي ديگر وضعيت منطقه پتانسيل و كارارائي نيروهاي سياسي و بين المللي نيز مواردي هستند كه آنها را نبايد از نظر دور داشت.
گلجك بيزيمدير
http://www1.tumrus.com/View-1-1-1059.html
جلالی لر حرکاتی.کوراوغلو
جلالي لر حركاتي .كوراغلو
جلالي لر حركاتينين باشلانماسي و آذربايجان. كوتلوي نا راضيليق ، آجليق ، سويغونجولوقع ، دحشتلي داغينتيلار و اقتصادي تنزّل آذربايجاندا عثمانلي لارا قارشي يئني موبارزه دالغاسينا سبب اولدو . بو موباريزه تاريخه جلالي لر حركاتي آدي آلتيندا داخيل اولموشدور.
جلالي لر حركاتي 16. عصرين 90- جي ايللرينده شرقي آنادولودا باشلاندي. 17.عصرين اوللرينده بو حركات آذربايجانا و قونشو اؤلكه لره ده ياييلدي.
1591- جي ايلده تبريز اهاليسي شهرين عثمانلي قارنيزُنونون بير حيصّه -سينين اشتراكي ايله عصيان قالديريلدي. عسگرلرين بو چيخيشدا ايشتيراكينين اساس سببي گنجه ده اولدوغو كيمي دوُنلوغون(امك حاقّينين) وئرلمه مسي ايدي. جلالي لر حركاتينين تآثيري آلتيندا باش وئرميش بو ايلك عوصيان اوغورسوزلوقلا نتيجه لندي . لكين آذربايجاندا جلالي لر حركاتي دايانميشدي. 17. عصرين اوللرينده باش وئرميش صفوي-عثمانلي موحاريبه لرينين بيرينجي مرحله سينده (1612-1603) جلالي لر حركاتي صفوي لرله همسرحد اولان عثمانلي ايمپرياسي اراضي سينه ده ياييلدي. شاه عباس جنوبي قافقازي اله كئچيرمك اوچون اونلارين گوجوندن استفاده ائديردي. طبيعي دير كي ، بئله بير شرايط شاهين شاهين بو اؤلكه لره سوخولماسينا تكان وئردي .
صفوي و توركيه قوشونلارينين داغيديجي يوروشلريندن سونرا جلالي لر جنوبي قافقازدا ياييلميشديلار. جلالي لرين آيري-آيري دسته لري ، اونلارا قوشولان مؤفليس لشميش كندلي لر و شهر يوخسوللاري يئرلي حاكيم دايره لرين اؤزرينه هجوم ائدير، اونلارين وار- دؤولتيني اله كئچيريرديلر. آذربايجانين گئنيش بير اراضيسي نه ييه لنن جلالي لرين ايلك دسته سينه كَنَكيره (ايروان ياخينليق ليغيندا كنكير كندي) محمّد باشچيليق ائديردي. كنكيرلينين باشچيليقي ايله فعاليّت گؤسته رن دسته اوزون مدّت بورادا دايانا بيلمه دي . قيرخ بولاق ايالتينده توپال عثمان پاشانين باشچيليق ائتديي ديگر دسته كنكيرلي محمّدي بوردان قوودو. عثمان پاشا اؤز دسته سني كيچيك قوروپ لارا بؤله رك بير ايلدن آرتيق آرازين هر ايكي ساحيلين دكي گئنيش اراضي يه، ييه له ندي .
آذربايجاندا جلالي لر حركاتي سون درجه مؤركّب ، كسكين آنتي فئودال سَجيّه آلميشدي .
جلالي لر حركاتي نين ايشتيراك چيلاري غربي آذربايجان كندلي لريندن توركيه ، كوردوستان ، و عراقا قاچقين لاريندين تشكيل اولونموشدو. شاه عباس عثمانلي دولتينه قارشي موباريزه ده جنگاور و جسور جلالي لرين بويوك دسته سينين گوجوندن استفاده ائتمك نيّتينده ايدي . شاه عباس عيني زاماندا جلالي لردن احطيات ائديردي .
قيد ائتمك لازيم دير كي ، موختلف سوسيال و ميللي تركيبلي جلالي لرين اؤز آرالاريندا اولان ضدّيّت لر، هابئله شاه عباسين و اونون آداملارينين مكرلي سياستي ايران حاكيم دايره لرينه قارشي ال بير موباريزه آپارماقا ايمكان وئرميردي . اسگندر مؤنشي قيد ائديركي ، توركيه دن ايروانا ويلايتينه گلميش جلالي لر بيرينجي گؤندن اؤچ دوشمن قوروپا بؤلوندولر . احتمال كي ، بئله پراكنده ليك كندلي و يوخسول طبقه ايچه ريسيندن چيخان جلالي لر آراسيندا حركاتا رهبرلييي اؤز الينه آلميش فئودال زؤمره سينا اؤميد سيزليك و اينامسيزليق دوغورموشدو.
حادثه لرين گئديشي اونو گؤسته ريردي كي ، ايكي ايله ياخين شاه عباسا خدمت ائدن جلالي لر و اونلارين دسته باشچيلارينين بير حيصّه سي شاهين سياستين دن مأيوس اولموشدولار. چونكو شاها قوللوق توركيه سولطانين ظولمونه قارشي عوصيان ائدن آداملاري راضي سالميردي. اونلار شاهدان گؤزله ديكلري امتيازي الده ائده بيلمه ديلر. اونا گؤره ده 1610-جي ايلين اورتالاريندا آنادولو جلالي لرينين هاميسي حاجي محمّدين و قارا سعيدين باشچيليغي ايله صفوي لر دؤوليتي نين سرحدّلريني ترك ائتديلر. آذربايجاندا قالان دسته شاه عباسا صادق قالدي ، جلالي لرين بير قيسمي ايسه بؤيوك ديوانين شخصي خدمتچي كورپوسو ايله بيرلشدي .
كوراغلو رئال تاريخي شخصيت ، ميللي قهرماندير. موختلف طايفالار ايچريسندن چيخميش جلالي دسته باشچيلاريندان ان مشهورو آذربايجان توركو كوراغلو ايدي . خالق روايتينه گؤره ، سالماس ياخينليغينداكي خاراباقالا كوراغلو طرفيندن تيكديريلميش. ناخچيوان اراضي سي ، سالماس ، و خوي كوراغلونون ان چوخ فعاليّت گؤسته رديي يئرلر كيمي تصوير اولونور. كوراغلو داستانينين بير چوخ واريانتلاريندا كوراغلونون مسكني اولان چنلي بئل قالاسينين ناخچيواندا و ماكودا بئرلشديي گؤسته ريلير. شرق شوناس عاليم ب.آ.كارّيِو كوراغلو افسانه سينين تاريخي كوكله -رينين ايشيقلانديرماغا چاليشاراق بئله قناعته گلير كي ،باش قهرمان و اونون صيلاح داشلاري خاراكتئرينه گؤره عوصيان كار جلالي لره داها چوخ ياخيندير . ديگر عاليم آ.خودزكونون جنوبي آذربايجانا آييد يازيلاريندا آشاغيداكي سؤزلر ديقّت جلب ائدير :‹‹ توركيه حدودلاريندا مسكونلاشميش طَردجمه(طركمه) طايفاسيندان اولان ، جسورلوغو و دؤيوش كنليي ايله فرقله نن نظر جلالي آدلي بير نفر ياشاييردي . او، اون ايكي مين نفرليك قوشونلا كوراغلونون يانينا يانينا حرب صنعتي اؤيره نميه گلدي. نظر جلالي كوراغلونون ياخين دوستو و صيلاح داشي اولور.››
كوراغلونون افسانوي قهرمان كيمي مشهورلاشماسينين ، خالق كوتله لرينده حدسيز محبّت و رغبتيني قازانماسينين اساس سببي اونون يادائللي لرين ظولمونه ، فئودال لارين ، وارلي تاجيرلرين ،ايستيسمارينا قارشي باريشماز موباريزه آپارماسي ايدي. قهرمان خالق مودريكلي ييني ، عدالتي اؤزونده بيرلشديرن ، نغمه كار ، عاشيق صنعتينين بيليجيسي كوراغلونون رئال تاريخي شخصيّت اولماسي فيكريني ايره لي سؤرمه يه اساس واردير . اونا گؤره ده كوراغلودان دانيشاندا تبريزلي آراكِل بونو بير قدر ده دقيق لشديرير: ‹‹بو ، او كوراغلودور كي ، حاققيندا ايندي عاشيقلار طرفيندن اوخونان چوخلو ماهني لار قوشولموشدور.››
كوراغلونون صيلاح داشلاري ، هابئله داستانداكي منفي پرسوناژلارين چوخو تاريخي شخصيت لر حساب اولونور. جلالي لرين آيري-آيري دسته باشچيلاري – دلي حسن ، گيزير اوغلو موصطفا بةي ، كوسا صفر، تانري تانيماز و عباس پاشا خصوصي ايله فرقله نيرديلر . دلي حسن كوراغلونون ياخين دوستو و صيلاح داشي ، 1602-جي ايلده شرقي آنادولودا جلالي لر حركاتينين رهبري ، اوز قارداشي قارا يازيچي نين وارثي ايدي.
گيزير اوغلو موصطفا به ي ده كوراغلونون ان ياخين صيلاح داشي حساب ائديلير. جلالي لرين مستقل دسته لرله چيخيش ائدن 60 نفرينن ايچه ريسينده گيزير اوغلو آدي شرفلي يئر توتور. او دؤورون تاريخچي سي يازيردي كي ، كوراغلونون ماهني لاريندا گيزير اوغلو موصطفي
به يين ده آدي چكيلير ، او رئال شخصيّت دير.
جلالي لر حركاتينين باشلانماسي و آذربايجان. كوتلوي نا راضيليق ، آجليق ، سويغونجولوقع ، دحشتلي داغينتيلار و اقتصادي تنزّل آذربايجاندا عثمانلي لارا قارشي يئني موبارزه دالغاسينا سبب اولدو . بو موباريزه تاريخه جلالي لر حركاتي آدي آلتيندا داخيل اولموشدور.
جلالي لر حركاتي 16. عصرين 90- جي ايللرينده شرقي آنادولودا باشلاندي. 17.عصرين اوللرينده بو حركات آذربايجانا و قونشو اؤلكه لره ده ياييلدي.
1591- جي ايلده تبريز اهاليسي شهرين عثمانلي قارنيزُنونون بير حيصّه -سينين اشتراكي ايله عصيان قالديريلدي. عسگرلرين بو چيخيشدا ايشتيراكينين اساس سببي گنجه ده اولدوغو كيمي دوُنلوغون(امك حاقّينين) وئرلمه مسي ايدي. جلالي لر حركاتينين تآثيري آلتيندا باش وئرميش بو ايلك عوصيان اوغورسوزلوقلا نتيجه لندي . لكين آذربايجاندا جلالي لر حركاتي دايانميشدي. 17. عصرين اوللرينده باش وئرميش صفوي-عثمانلي موحاريبه لرينين بيرينجي مرحله سينده (1612-1603) جلالي لر حركاتي صفوي لرله همسرحد اولان عثمانلي ايمپرياسي اراضي سينه ده ياييلدي. شاه عباس جنوبي قافقازي اله كئچيرمك اوچون اونلارين گوجوندن استفاده ائديردي. طبيعي دير كي ، بئله بير شرايط شاهين شاهين بو اؤلكه لره سوخولماسينا تكان وئردي .
صفوي و توركيه قوشونلارينين داغيديجي يوروشلريندن سونرا جلالي لر جنوبي قافقازدا ياييلميشديلار. جلالي لرين آيري-آيري دسته لري ، اونلارا قوشولان مؤفليس لشميش كندلي لر و شهر يوخسوللاري يئرلي حاكيم دايره لرين اؤزرينه هجوم ائدير، اونلارين وار- دؤولتيني اله كئچيريرديلر. آذربايجانين گئنيش بير اراضيسي نه ييه لنن جلالي لرين ايلك دسته سينه كَنَكيره (ايروان ياخينليق ليغيندا كنكير كندي) محمّد باشچيليق ائديردي. كنكيرلينين باشچيليقي ايله فعاليّت گؤسته رن دسته اوزون مدّت بورادا دايانا بيلمه دي . قيرخ بولاق ايالتينده توپال عثمان پاشانين باشچيليق ائتديي ديگر دسته كنكيرلي محمّدي بوردان قوودو. عثمان پاشا اؤز دسته سني كيچيك قوروپ لارا بؤله رك بير ايلدن آرتيق آرازين هر ايكي ساحيلين دكي گئنيش اراضي يه، ييه له ندي .
آذربايجاندا جلالي لر حركاتي سون درجه مؤركّب ، كسكين آنتي فئودال سَجيّه آلميشدي .
جلالي لر حركاتي نين ايشتيراك چيلاري غربي آذربايجان كندلي لريندن توركيه ، كوردوستان ، و عراقا قاچقين لاريندين تشكيل اولونموشدو. شاه عباس عثمانلي دولتينه قارشي موباريزه ده جنگاور و جسور جلالي لرين بويوك دسته سينين گوجوندن استفاده ائتمك نيّتينده ايدي . شاه عباس عيني زاماندا جلالي لردن احطيات ائديردي .
قيد ائتمك لازيم دير كي ، موختلف سوسيال و ميللي تركيبلي جلالي لرين اؤز آرالاريندا اولان ضدّيّت لر، هابئله شاه عباسين و اونون آداملارينين مكرلي سياستي ايران حاكيم دايره لرينه قارشي ال بير موباريزه آپارماقا ايمكان وئرميردي . اسگندر مؤنشي قيد ائديركي ، توركيه دن ايروانا ويلايتينه گلميش جلالي لر بيرينجي گؤندن اؤچ دوشمن قوروپا بؤلوندولر . احتمال كي ، بئله پراكنده ليك كندلي و يوخسول طبقه ايچه ريسيندن چيخان جلالي لر آراسيندا حركاتا رهبرلييي اؤز الينه آلميش فئودال زؤمره سينا اؤميد سيزليك و اينامسيزليق دوغورموشدو.
حادثه لرين گئديشي اونو گؤسته ريردي كي ، ايكي ايله ياخين شاه عباسا خدمت ائدن جلالي لر و اونلارين دسته باشچيلارينين بير حيصّه سي شاهين سياستين دن مأيوس اولموشدولار. چونكو شاها قوللوق توركيه سولطانين ظولمونه قارشي عوصيان ائدن آداملاري راضي سالميردي. اونلار شاهدان گؤزله ديكلري امتيازي الده ائده بيلمه ديلر. اونا گؤره ده 1610-جي ايلين اورتالاريندا آنادولو جلالي لرينين هاميسي حاجي محمّدين و قارا سعيدين باشچيليغي ايله صفوي لر دؤوليتي نين سرحدّلريني ترك ائتديلر. آذربايجاندا قالان دسته شاه عباسا صادق قالدي ، جلالي لرين بير قيسمي ايسه بؤيوك ديوانين شخصي خدمتچي كورپوسو ايله بيرلشدي .
كوراغلو رئال تاريخي شخصيت ، ميللي قهرماندير. موختلف طايفالار ايچريسندن چيخميش جلالي دسته باشچيلاريندان ان مشهورو آذربايجان توركو كوراغلو ايدي . خالق روايتينه گؤره ، سالماس ياخينليغينداكي خاراباقالا كوراغلو طرفيندن تيكديريلميش. ناخچيوان اراضي سي ، سالماس ، و خوي كوراغلونون ان چوخ فعاليّت گؤسته رديي يئرلر كيمي تصوير اولونور. كوراغلو داستانينين بير چوخ واريانتلاريندا كوراغلونون مسكني اولان چنلي بئل قالاسينين ناخچيواندا و ماكودا بئرلشديي گؤسته ريلير. شرق شوناس عاليم ب.آ.كارّيِو كوراغلو افسانه سينين تاريخي كوكله -رينين ايشيقلانديرماغا چاليشاراق بئله قناعته گلير كي ،باش قهرمان و اونون صيلاح داشلاري خاراكتئرينه گؤره عوصيان كار جلالي لره داها چوخ ياخيندير . ديگر عاليم آ.خودزكونون جنوبي آذربايجانا آييد يازيلاريندا آشاغيداكي سؤزلر ديقّت جلب ائدير :‹‹ توركيه حدودلاريندا مسكونلاشميش طَردجمه(طركمه) طايفاسيندان اولان ، جسورلوغو و دؤيوش كنليي ايله فرقله نن نظر جلالي آدلي بير نفر ياشاييردي . او، اون ايكي مين نفرليك قوشونلا كوراغلونون يانينا يانينا حرب صنعتي اؤيره نميه گلدي. نظر جلالي كوراغلونون ياخين دوستو و صيلاح داشي اولور.››
كوراغلونون افسانوي قهرمان كيمي مشهورلاشماسينين ، خالق كوتله لرينده حدسيز محبّت و رغبتيني قازانماسينين اساس سببي اونون يادائللي لرين ظولمونه ، فئودال لارين ، وارلي تاجيرلرين ،ايستيسمارينا قارشي باريشماز موباريزه آپارماسي ايدي. قهرمان خالق مودريكلي ييني ، عدالتي اؤزونده بيرلشديرن ، نغمه كار ، عاشيق صنعتينين بيليجيسي كوراغلونون رئال تاريخي شخصيّت اولماسي فيكريني ايره لي سؤرمه يه اساس واردير . اونا گؤره ده كوراغلودان دانيشاندا تبريزلي آراكِل بونو بير قدر ده دقيق لشديرير: ‹‹بو ، او كوراغلودور كي ، حاققيندا ايندي عاشيقلار طرفيندن اوخونان چوخلو ماهني لار قوشولموشدور.››
كوراغلونون صيلاح داشلاري ، هابئله داستانداكي منفي پرسوناژلارين چوخو تاريخي شخصيت لر حساب اولونور. جلالي لرين آيري-آيري دسته باشچيلاري – دلي حسن ، گيزير اوغلو موصطفا بةي ، كوسا صفر، تانري تانيماز و عباس پاشا خصوصي ايله فرقله نيرديلر . دلي حسن كوراغلونون ياخين دوستو و صيلاح داشي ، 1602-جي ايلده شرقي آنادولودا جلالي لر حركاتينين رهبري ، اوز قارداشي قارا يازيچي نين وارثي ايدي.
گيزير اوغلو موصطفا به ي ده كوراغلونون ان ياخين صيلاح داشي حساب ائديلير. جلالي لرين مستقل دسته لرله چيخيش ائدن 60 نفرينن ايچه ريسينده گيزير اوغلو آدي شرفلي يئر توتور. او دؤورون تاريخچي سي يازيردي كي ، كوراغلونون ماهني لاريندا گيزير اوغلو موصطفي
به يين ده آدي چكيلير ، او رئال شخصيّت دير.
تورکییه ده دینچیلرین غلبه سی و بیزیم میللی داوامیز - گونتای جوانشیر
تورکييه ده دينچيلرين غلبه سي و بيزيم ميللي داواميز - گونتاي جاوانشير
تورکيه ده ۲۰۰۲-اينجي ايلده ايقتيدارا گلن اينديکي هؤکومت (AKP) مئيدانلاردا آنتي ايمپئرياليست شعارلارلا، تورکيه دن آمريکا-نين بوتون حربي قرارگاهلارينا قاپاداجاقلاريني مئيدانلاردا سؤيليه رک، ائييتيلمه ميش، دئموکراسي نين نه اولدوغونو هله آنلامايان دينجي خالقدان اوي آلدي. بللي اولدو کي، تورکييه ده سئکولاريزمين دوشمني خالق اؤزو ايميش. چونکو هر دفعه لاييکليک دوشمني اولان پارتييالاري خالق ايقتيدارا گتيرير و اوردو قارشيسيني آلير. يعني دئموکراسي نين قورويوجوسو اوردو اولاراق گؤرونور کي، الينده سيلاح وار و ايرتيجاعنين قوروجوسو ايسه ديني ايرتيجاعدير کي، آرخالاريندا خالق دستگي وار. تورکييه ده کي قارشيدورماني بو شکيلده آنلاماق لازيمدير. اوردو منسوبلاري اوخوموش، ديپلوماسيني ياخشي بيلن، بير نئچه خاريجي ديل بيلن اينسانلارکن، عموم خالق هله ده دين تاريخي نين ائتکيسيندن چيخا بيلمه يَن کوتله دير. او اوزدن ده ايرتيجاعنين کؤکلري خالقين تاريخينده، داورانيشيندا ساخليدير. دئموکراسي نين دوشمني ائييتيلمه ميش خالقدير.
آنتييمپئرياليست دويغولارلا ايقتيدارا گلن اينديکي پارتييا ۲۰۰۳-اونجو ايلده کي فورصتي قاچيردي و تورک اوردوسونون عراق-ا گيرمه سينه مانع اولدو. داها صونرا ترکیه نین باشباخانی “کئشکه بیز ده عراقا گیرسه ایدیک”- دئیه جکدی.
کئچن ۵ ايل موددتينده تورکييه نين ايقتيصاديياتيندا ايره ليله مه نين اولدوغو بير گئرچکدير. لاکين اوزمانلار تورکييه نين ايقتيصادي اينکيشافيني دونيا چاپينداکي موثبت گليشمه لره باغلاييرلار. دونياداکي سون تئکنولوژيک گليشمه لر و تورکييه نين بونا اينتئقراسيونو موثبت ائکونوميک گليشمه لره ندن اولموشدور. آنجاق عوموم کوتله بونو اينديکي ايقتيدارين حسابينا يازير.
آمريکا ايله اينديکي ايقتيدارين موناسيبتلري يوکسک دوزئيده دير. آمريکا اينديکي ايقتيدارلا چاليشماغي ترجيح ائدير و حتّی رسمي آچيقلامالاريندا دا بونا دئيينميشلر. آمئريکانين اينديکي پارتيياني قارشيدان گلن سئچيمده تکرار تکباشينا ايقتيدارا گتيرمک اوچون ان اويغون واريانتي قوزئي عراق اولاراق گؤرور. يعني قارشيميزداکي گونلرده تورکيه اوردوسونون قوزئي عراقا اوپئراسيون گئرچکلشديرمه سي بکله نيلير. آمريکا-نين خاريجي ايشلر ناظيري نين بو اوپئراسيونا يالنيز بير دفعه اولماق صورتيله ياشيل ايشيق ياخديغي سؤيله نيلير. اصلینده ايسه تورکيه نين کورد مسئله سي بير دفعه ياپيلاجاق اولان اوپئراسيونلا چؤزوله جک سورون دئييلدير. قوزئي عراق-دا دؤولتلشمه سورجينه گيرميش اولان کوردلره تورکيه نين يانليش سيياستلري ده يارديمچي اولموشدور.
او زامان ندن آمريکا تورک اوردوسونون قوزئي عراق-ا اوپئراسيونو اوچون بو شکيلده زامانلاما عيارلاميشدير؟
بيلينديگي کيمي، قارشيدان سئچيملر گلير. آمئريکانين ستراتئژي آراشديرمالار مرکزي AKP -نين تکرار تکباشينا ايقتيدارا گله جگيني سؤيله ييرلر. بو، سادجه بير سؤيلم دئييلدير، هم ده آمئريکانين آرزوسودور. او زامان AKP -نين تکباشينا ايقتيدارا گلمه سي اوچون يارديم ائتمه لري لازيم. ان اويغون يارديم ايسه قوزئي عيراق فاکتورودور. سئچکيلره ياخين بير زاماندا قوزئي عيراقا بير نئچه گونلوگونه اوپئراسيون ياپيليرسا، AKP ازيجي بير چوغونلوقلا يئنه ده تکباشينا ايقتيدارا گله بيلر. ايقتيدارين دا ايمکانلاريني الينده بولوندوران اينديکي حؤکومت بو اوپئراسيوندان ايچ سيياستده گرکن دوزئيده فايدالاناجاقدير.اولایلارین پرده آرخاسیندان خبرسیز اولان خالق ايسه گؤزونون اؤنونده جريان ائدن AKP “قهرمانليغينا” دستک و آلقيشلاريني صانديقلاردا اويلاري ايله وئره جکدير.
AKP آناياسا دَييشيميني گئرچکلشديريب و ” جومهورباشقانيني خالق سئچسين” ياساسيني حياتا کئچيررسه نه اولور؟ اوزون وعده ده تورکييه لاييک ستروکتورونو ايتيرر. ندن؟ چونکو پرئزيدئنتي مجليس سئچرکن، هئچ اولمازسا بو مجليسده کي لرين اينتئلئکتلري وار، بير چوخو يابانجي اؤلکه لرده سفير- فيلان اولموشدور. آنجاق خالق سئچديگي زامان ائله حؤکومتي سئچديگي کيمي سئچر. خالقين سئچيم معياري بودور: “موقدس دينيميزين رمزي اولان توربان(باش اؤرتوسو) کؤشکه ده چيخسايدي، ايسلام ظفر چالاردي.” البتته کي، بو ذهنييت تورکييه ني قارانليقلارا سوروکلر. اونوتماماق لازيمدير کي، تورکييه نين عثمانلي قارانليغيندان قورتولوشو خالقين ايراده سي اولماميشدير، بير کاريزماتيک ليدئرين ايراده سي ايله اولموشدور. باش اؤرتوسو کؤشکه چیخارسا نه اولور. ترکیه نین ایقتیصادییاتی بؤیوک ضرره اوغرار. ندن؟ چونکو ترکیه نین اؤنَملی گلیر قایناقلاریندان بیری توریزمدیر. باش اؤرتوسو هر طرفی ساردیقدان صونرا آوروپالیلارین توریست اولاراق ترکیه نی ترجیح ائتمه یه جکلری بللی. چونکو باش اؤرتوسو اورادا مسلمان اولمایانلارا قارشی شیددتی سرگیله ین رمز کیمی گؤرونه جکدیر و گئرچک اولان دا بودور. اؤز وطنداشینا باشینی آچماغا ایذن وئرمه یَن مسلمان اؤلکه اری یابانجی قادینلارین دا اؤزگورلوکلرینی سینیرلاییرلار. ترکیه نین توریزمدن قایناقلانان گلیری اونون مدرن دؤولت ویترینینین گؤرونوشونه گؤره دیر و لاییک اولدوغو اوزوندندیر.
تورباني کؤشکه ده چيخاريب و مودئرن تورکييه نين دؤولت ويترينيني پوزان سيستئمه اوردو دا چتين قارشي چيخا بيلر. چونکو اوردو اينديکي شکلي ايله مجليسين و حؤکومتين ايراده سينه قارشي چيخير، آنجاق او زامان تام اکثرييتي اولوشدوران خالقين ايراده سينه قارشي چيخماق زوروندا قالاجاقدير. کؤشکه ديرماشان توربان زامان ايچينده اونيوئرسيته لره ده داشيناجاقدير. چونکو رئکتورلاري دا پرئزيدئنت تعيين ائدير. توربانلي قادين رئکتورلارين تعييناتي سورعتلنه جکدير و بو شکيلده تورکييه عربيستان کيمي بير گؤرونومه قوووشاجاق و يا عثمانلي ايرتيجاعسي خورتلاياجاقدير.
بؤيله بير ذهنييت تورکييه ني اله کئچيريرسه، بيزه نئجه تاثير گؤستره بيلر؟ دينچيلر ايرانداکي ميللي موباريزه ني کسينليکله قبول ائتميرلر. هر نؤوع ميللي موباريزه ني آمئريکانين ايسلام اؤلکه لريني پارچالاماق اوچون چيرکين ايمپئرياليست پلاني اولاراق گؤرورلر. دؤولتين بوتون قاتمانلارينا يئرلشه جک اولان بو ذهنييت گونئي آذربايجانداکي ميللي موباريزه ني بوغماق اوچون فارسلارلا بير جبهه ده يئر آلا بيلر. ذاتن بو گون ده بو بليرتيلر گؤز اؤنونده دير. تورکييه کئچميشده کي يانليش سيياستيني اونارماق اوچون تئرورلا موباريزه ده تئرور دؤولتي اولان ايراني اؤزونه موتتفيق اولاراق گؤرمکده، PKK-يا قارشي بيرليکده حرکت ائتمکده ديرلر. آنجاق ان صونوندا ترکیه نین ایران طرفیندن آرخادان وورولاجاغینی ده دوشونمک لازیم.
بيزيم ايسته یيميز بو اولا بيلر کي، آتاتورک ايلکه و اينقيلابلاري نين قورويوجولاري بو قورخونج گئديشي اؤنله يه بيلسينلر.
تورکيه ده ۲۰۰۲-اينجي ايلده ايقتيدارا گلن اينديکي هؤکومت (AKP) مئيدانلاردا آنتي ايمپئرياليست شعارلارلا، تورکيه دن آمريکا-نين بوتون حربي قرارگاهلارينا قاپاداجاقلاريني مئيدانلاردا سؤيليه رک، ائييتيلمه ميش، دئموکراسي نين نه اولدوغونو هله آنلامايان دينجي خالقدان اوي آلدي. بللي اولدو کي، تورکييه ده سئکولاريزمين دوشمني خالق اؤزو ايميش. چونکو هر دفعه لاييکليک دوشمني اولان پارتييالاري خالق ايقتيدارا گتيرير و اوردو قارشيسيني آلير. يعني دئموکراسي نين قورويوجوسو اوردو اولاراق گؤرونور کي، الينده سيلاح وار و ايرتيجاعنين قوروجوسو ايسه ديني ايرتيجاعدير کي، آرخالاريندا خالق دستگي وار. تورکييه ده کي قارشيدورماني بو شکيلده آنلاماق لازيمدير. اوردو منسوبلاري اوخوموش، ديپلوماسيني ياخشي بيلن، بير نئچه خاريجي ديل بيلن اينسانلارکن، عموم خالق هله ده دين تاريخي نين ائتکيسيندن چيخا بيلمه يَن کوتله دير. او اوزدن ده ايرتيجاعنين کؤکلري خالقين تاريخينده، داورانيشيندا ساخليدير. دئموکراسي نين دوشمني ائييتيلمه ميش خالقدير.
آنتييمپئرياليست دويغولارلا ايقتيدارا گلن اينديکي پارتييا ۲۰۰۳-اونجو ايلده کي فورصتي قاچيردي و تورک اوردوسونون عراق-ا گيرمه سينه مانع اولدو. داها صونرا ترکیه نین باشباخانی “کئشکه بیز ده عراقا گیرسه ایدیک”- دئیه جکدی.
کئچن ۵ ايل موددتينده تورکييه نين ايقتيصاديياتيندا ايره ليله مه نين اولدوغو بير گئرچکدير. لاکين اوزمانلار تورکييه نين ايقتيصادي اينکيشافيني دونيا چاپينداکي موثبت گليشمه لره باغلاييرلار. دونياداکي سون تئکنولوژيک گليشمه لر و تورکييه نين بونا اينتئقراسيونو موثبت ائکونوميک گليشمه لره ندن اولموشدور. آنجاق عوموم کوتله بونو اينديکي ايقتيدارين حسابينا يازير.
آمريکا ايله اينديکي ايقتيدارين موناسيبتلري يوکسک دوزئيده دير. آمريکا اينديکي ايقتيدارلا چاليشماغي ترجيح ائدير و حتّی رسمي آچيقلامالاريندا دا بونا دئيينميشلر. آمئريکانين اينديکي پارتيياني قارشيدان گلن سئچيمده تکرار تکباشينا ايقتيدارا گتيرمک اوچون ان اويغون واريانتي قوزئي عراق اولاراق گؤرور. يعني قارشيميزداکي گونلرده تورکيه اوردوسونون قوزئي عراقا اوپئراسيون گئرچکلشديرمه سي بکله نيلير. آمريکا-نين خاريجي ايشلر ناظيري نين بو اوپئراسيونا يالنيز بير دفعه اولماق صورتيله ياشيل ايشيق ياخديغي سؤيله نيلير. اصلینده ايسه تورکيه نين کورد مسئله سي بير دفعه ياپيلاجاق اولان اوپئراسيونلا چؤزوله جک سورون دئييلدير. قوزئي عراق-دا دؤولتلشمه سورجينه گيرميش اولان کوردلره تورکيه نين يانليش سيياستلري ده يارديمچي اولموشدور.
او زامان ندن آمريکا تورک اوردوسونون قوزئي عراق-ا اوپئراسيونو اوچون بو شکيلده زامانلاما عيارلاميشدير؟
بيلينديگي کيمي، قارشيدان سئچيملر گلير. آمئريکانين ستراتئژي آراشديرمالار مرکزي AKP -نين تکرار تکباشينا ايقتيدارا گله جگيني سؤيله ييرلر. بو، سادجه بير سؤيلم دئييلدير، هم ده آمئريکانين آرزوسودور. او زامان AKP -نين تکباشينا ايقتيدارا گلمه سي اوچون يارديم ائتمه لري لازيم. ان اويغون يارديم ايسه قوزئي عيراق فاکتورودور. سئچکيلره ياخين بير زاماندا قوزئي عيراقا بير نئچه گونلوگونه اوپئراسيون ياپيليرسا، AKP ازيجي بير چوغونلوقلا يئنه ده تکباشينا ايقتيدارا گله بيلر. ايقتيدارين دا ايمکانلاريني الينده بولوندوران اينديکي حؤکومت بو اوپئراسيوندان ايچ سيياستده گرکن دوزئيده فايدالاناجاقدير.اولایلارین پرده آرخاسیندان خبرسیز اولان خالق ايسه گؤزونون اؤنونده جريان ائدن AKP “قهرمانليغينا” دستک و آلقيشلاريني صانديقلاردا اويلاري ايله وئره جکدير.
AKP آناياسا دَييشيميني گئرچکلشديريب و ” جومهورباشقانيني خالق سئچسين” ياساسيني حياتا کئچيررسه نه اولور؟ اوزون وعده ده تورکييه لاييک ستروکتورونو ايتيرر. ندن؟ چونکو پرئزيدئنتي مجليس سئچرکن، هئچ اولمازسا بو مجليسده کي لرين اينتئلئکتلري وار، بير چوخو يابانجي اؤلکه لرده سفير- فيلان اولموشدور. آنجاق خالق سئچديگي زامان ائله حؤکومتي سئچديگي کيمي سئچر. خالقين سئچيم معياري بودور: “موقدس دينيميزين رمزي اولان توربان(باش اؤرتوسو) کؤشکه ده چيخسايدي، ايسلام ظفر چالاردي.” البتته کي، بو ذهنييت تورکييه ني قارانليقلارا سوروکلر. اونوتماماق لازيمدير کي، تورکييه نين عثمانلي قارانليغيندان قورتولوشو خالقين ايراده سي اولماميشدير، بير کاريزماتيک ليدئرين ايراده سي ايله اولموشدور. باش اؤرتوسو کؤشکه چیخارسا نه اولور. ترکیه نین ایقتیصادییاتی بؤیوک ضرره اوغرار. ندن؟ چونکو ترکیه نین اؤنَملی گلیر قایناقلاریندان بیری توریزمدیر. باش اؤرتوسو هر طرفی ساردیقدان صونرا آوروپالیلارین توریست اولاراق ترکیه نی ترجیح ائتمه یه جکلری بللی. چونکو باش اؤرتوسو اورادا مسلمان اولمایانلارا قارشی شیددتی سرگیله ین رمز کیمی گؤرونه جکدیر و گئرچک اولان دا بودور. اؤز وطنداشینا باشینی آچماغا ایذن وئرمه یَن مسلمان اؤلکه اری یابانجی قادینلارین دا اؤزگورلوکلرینی سینیرلاییرلار. ترکیه نین توریزمدن قایناقلانان گلیری اونون مدرن دؤولت ویترینینین گؤرونوشونه گؤره دیر و لاییک اولدوغو اوزوندندیر.
تورباني کؤشکه ده چيخاريب و مودئرن تورکييه نين دؤولت ويترينيني پوزان سيستئمه اوردو دا چتين قارشي چيخا بيلر. چونکو اوردو اينديکي شکلي ايله مجليسين و حؤکومتين ايراده سينه قارشي چيخير، آنجاق او زامان تام اکثرييتي اولوشدوران خالقين ايراده سينه قارشي چيخماق زوروندا قالاجاقدير. کؤشکه ديرماشان توربان زامان ايچينده اونيوئرسيته لره ده داشيناجاقدير. چونکو رئکتورلاري دا پرئزيدئنت تعيين ائدير. توربانلي قادين رئکتورلارين تعييناتي سورعتلنه جکدير و بو شکيلده تورکييه عربيستان کيمي بير گؤرونومه قوووشاجاق و يا عثمانلي ايرتيجاعسي خورتلاياجاقدير.
بؤيله بير ذهنييت تورکييه ني اله کئچيريرسه، بيزه نئجه تاثير گؤستره بيلر؟ دينچيلر ايرانداکي ميللي موباريزه ني کسينليکله قبول ائتميرلر. هر نؤوع ميللي موباريزه ني آمئريکانين ايسلام اؤلکه لريني پارچالاماق اوچون چيرکين ايمپئرياليست پلاني اولاراق گؤرورلر. دؤولتين بوتون قاتمانلارينا يئرلشه جک اولان بو ذهنييت گونئي آذربايجانداکي ميللي موباريزه ني بوغماق اوچون فارسلارلا بير جبهه ده يئر آلا بيلر. ذاتن بو گون ده بو بليرتيلر گؤز اؤنونده دير. تورکييه کئچميشده کي يانليش سيياستيني اونارماق اوچون تئرورلا موباريزه ده تئرور دؤولتي اولان ايراني اؤزونه موتتفيق اولاراق گؤرمکده، PKK-يا قارشي بيرليکده حرکت ائتمکده ديرلر. آنجاق ان صونوندا ترکیه نین ایران طرفیندن آرخادان وورولاجاغینی ده دوشونمک لازیم.
بيزيم ايسته یيميز بو اولا بيلر کي، آتاتورک ايلکه و اينقيلابلاري نين قورويوجولاري بو قورخونج گئديشي اؤنله يه بيلسينلر.
Kaydol:
Kayıtlar (Atom)