انکار خورشید نتوان کرد
نه تنها خورشید درخشان ( تاریخ وادبیات آذربایجان ) را نمی توان منکر شد بلکه آفتاب ( مظلومیت تاریخ وادبیات آذربایجان ) پشت ابر خیانت یا جهالت مسولین محلی ودولتی نخواهد ماند اگر این ابر لحظه ای کنار رود ومردم آذربایجان از بدیهی ترین وابتدائی ترین نعمت الهی یعنی «زبان مادری» برخوردار شوند . مقوله ای که خداوند آن را از اعجاز وعظمت خود می داند ولی بشر ناتوان با تیر بر آفتاب حقیقت می کشد وبا خوش خیالی قصد نابودی این نعمت خدائی را دارد اگر چنین نیاندیشیم لاقل بایستی قبول کنیم اینگونه افراد در مقابل قانون اساسی ایستاده اندبر خود می نازیم که در آستانه هزاره سوم ودر عصری که بشر دست در کرات آسمانی می برد ، پرچم پر زرق وبرق گفتگوی تمدنها را بر دستانمان داده اند وهر جائی سخن از گفتگوی تمدنها می شود به یاد ما می افتند ما نیز باد بر غبغب به خود گرفته به خود می نازیم . کمی در اندرون خود نمی اندیشیم خود را اصلاح نکرده درد دیگران در سینه داریم ونگران اختلاف دیگران هستیم .شاید به جای این پرچم ، پرچم « حذف تمدنها» رابه ما می دادند ، لایق تر بودیماز میان شش هزار زبان موجود در جهان ، زبان ترکی جزو سه زبان قدرتمند وقانونمند جهان معرفی می گردد ودانشگاهها وحتی مدارس کشورهای پیشرفته در ایجاد کرسی زبان ترکی ، گوی سبقت را از همدیگر می گیرند ، اما معلوم نیست بعد از گذشت سالها از تصویب قانون اساسی که با خون صدها هزار شهید مستحکم شده است ، چرا برای اجرای یک اصل آن اینهمه حساسیت نشان میدهند . یا آنرا باید حذف کرد یا باید اجرا کرد یا به خیانت خود اعتراف کنیم .به یاد داریم که دکتر « حسین محمد زاده صدیق » کتابخانه عظیم خود را وقف کردند تا دیگر کسی زبان وادبیات آذربایجان را به مسخره نگیرد، دیگر جویندگان حقیقت برای یافتن مطلبی به در خانه دیگران نروند وقف کردند تا فرهنگستان وبنیادی در آذربایجان باشد تا تشنگان حقیقت را سیراب نماید . جهانگردان ومحققین خارجی جایی برای تحقیق در ادبیات آذربایجان داشته باشند . وقف کردند تا مرکز مطا لعات تاریخ آذربایجان با چاپ کتابهای مختلفی، بدترین اهانتها وتحریفها را بر آذربایجان روا مدارد . نامه نگاری ها ، تلفنها وارتباطات بعد از چند ماه به مطبوعات پا باز کرد ومسولین محلی ماهها در مقابل دیدگان می لیونها ترک جواب « نه » دادند . گویا چنین انگاشتند که دکتر صدیق جائی برای نگهداری این هفت هزار کتاب ندارد واحتمالا نمی تواند آنها را بفروشد ، لذا پیشنهاد نگهداری آنها در دانشگاه آزاد ، مقبره الشعرا ء و…. داده می شود . بهدها دهها اندیشمند آذربایجانی با اهدا کتاب خود ، از طرح دکتر صدیق حمایت می کنند اما جواب نهائی عملا ( نه ) شدخانم مهندس « لیلا حیدری » با گرد آوری این نامه ها ، مکاتبات ، مصاحبه ها ، سوال وجوابها ، حمایتها و… از لابلای مطبوعات ، سیر تکامل این طرح وعلل عقیم ماندن آنرا موشکافانه در کتابی به نام « فرجام طرح بنیاد آذربایجانشناسی » آورده وچاپ ومنتشر کرده اند تا این کتاب نیزدلیلی بر مظلومیت آذربایجان باشد وآیندگان به قضاوت بنشینند .دکتر صدیق با طرح این موضوع ، تمام بهانه های مسولین محلی مبنی بر نبود بودجه ، مکتوب نبودن ادبیات آذربایجان و… را از بین برده وآنها را وادار به پاسخگویی می نماید روی این طرف سکه شیرین ، دیدنی وبه یاد ماندنی است اما آن طرف سکه سنگ اندازی ها وچوب لای چرخ گذاری ها شروع می گردد پاسخهای دو پهلوی ، جوابهای سرد ، شانه خالی کردنها ، سکوتها از جانب متولیان این کار شروع می گردد . چه سری است که بعضی از مسئولین محلی برای نشان دادن حسن نیت خود واز دست ندادن میز ، کاسه داغتر از آش شده ومانع رسیدن پژوهشگران ترک به حقیقت می گردند واین حقیقتی است که همه از رسیدن به آن واهمه دارند ؟تکیه گاه ملی گرایی نوع پهلوی وپان فارسیسم در ایران ، تصوری موهوم به پیوستگی واستمرار تاریخی قوم فارس بود که موجب ایجاد اصطلاحات وتعابیر در تقبیح وکوچک شمردن ترک وعرب گردید بگونه ای که اعراب وترکان به عنوان اقوام وحشی وسوسمار خوار شناسانده می شدند که به علت حملات خود به ایران سبب شده اند « فرهنگ باستانی ؟» برانداخته شود واینک جهت احیاء آن فرهنگ باید به محو ونابودی ترکی وعربی ونمادهای آن در ایران کوشید وبه همین دلیل بود که در سال 1345 به پیشنهاد ابراهیم پور داوود – یکی از نظریه پردازان ملی گرای فارسی – تدریس زبان عربی در دبیرستانها ممنوع شد ودر کتابهای تاریخ تا آنجا که امکان داشت به بد گویی از ترکان واعراب در مقابل پارسها پرداختند .ترویج ملی گرایی در داخل کشور ، جو زور سازی وبی ظرفیتی وعدم تحمل ترکی پژوهی وترکی خواهی را در ایران به وجود آورد وبه این بهانه جوانان کثیری از روشنفکران آذربایجان مورد آزار واذیت وشکنجه قرار گرفتندانقلاب شكوهمند اسلامي سازمانهاي ملي گرایی ديرينه نگر شاهنشاهي را در هم كوبيد و مي رفت كه اين ايدئولوژي پوسيده را به زباله دان تاريخ بريزد كه در سالهاي اوليه انقلاب فعاليتهاي مشكوك گروهكهاي ملّي گرا به ترويج نظريه يكسان سازي قومي در شكل و شمايل جديد پرداخت تا آنكه توجه به قانون اساسي به ويژه اصول 15 و 19 آن نقشه هاي اين گروهكها را نقش بر آب كرد.اما آنچه هيچگاه نبايد از نظر دور داشت، نفوذ عناصر ملّي گرا در پوشش فعاليتهاي فرهنگي به نهاد و بنيادهاي فرهنگي است . يكي از اين نهادها « بنیاد ایرانشناسی » است که مانند « فرهنگستان زبان وادب فارسی » ودفتر تحقیقات وزارت آموزش وپرورش » نقش عظیمی در رویکرد فکری جوانان ما دارد . به نظر ما باید تمام نظریه پردازان این نهادها مسلح به ایده لوژی اسلامی وفرهنگی تشیع باشند وهی چگونه رسوبات ملی گرایی دیرینه نگر ویا مدرنیت را به جریانهای فکری وعقیدتی خود راه ندهند .بنياد ايرانشناسي در سالهاي اخيركه به فعاليت پرداخته است، حتي يك قدم در راه احياء و بازگرداندن عزت زبان تركي، كه زبان بيش از نيمي مردم ايران است، برنداشته است و شعبه آن در تبريز در اين مورد بسيار غير فعال بوده است در حاليكه در استانهايي نظير فارس، خراسان و كرمان، اين بنياد، فعاليتهاي بسيار گسترده اي داشته كه هيچ، حتي با ايجاد و تأسيس بنيادهاي موازي خود يعني « بنياد فارس شناسي » بنیاد کرمان شناسی » و « بنياد خراسان شناسي » و موافقت شده است و بودجه جاری آنها از بودجه بسياري از سازمانهاي فرهنگي كشور فراتر است و به فعاليتهاي فرهنگي گسترده اي دست زده اند و همايشها و كنگره هاي چندي، حتي در سطح جهاني تشكيل داده اند. اما شعبه غير فعال و نمايشي آن در تبريز پيوسته استانهاي ترك زبان را در مقابل اين سؤال قرار مي دهد كه « آورده هایتان برای زبان وادب فارسی چیست ؟! »نشر دهها كتاب و مجله درباره نيم گويش كرمان و عدم نشر حتي يك نشريه به زبان تركي از طرف بنياد ايرانشناسي اين سئوال را در ذهن هر منصف عاقلي متبادر مي كند كه آيا در اين كشور اسلامي، زبان تركي بعنوان سومين زبان متوديك و قانونمند دنيا به اندازه نيم گويش كرمان حق ندارد؟ مگر بنياد ايرانشناسي مال ايراني نيست؟ مگر از بيت المال بدان هزينه نمي شود؟ مگر ترك و تركي از ايران نيست؟ ايا زبان تركي حرفي براي گفتن ندارد؟ آيا جا ندارد از زباني سخن برانيم كه مكانش به وسعت جهان و زمانش به قدمت تاريخ است؟ آيا هفت هزار سال قدمت تاريخي، صدها ميليون مخاطب ترك در سراسر دنيا، صدها سنگ نبشته و كتاب و اثر باستاني هزاران ساله و از همه مهم تر سي ميليون ترك ايراني كه لااقل بعد از اسلام بيش از هزار سال ايران را با چنگ و خون چون جان خويش پاس داشته اند و فرقي بين ترك و تات نگذاشته اند، كافي نيست كه لااقل يك نشريه يا كتاب از طرف اين بنياد عريض و طويل بدان اختصاص دهيم؟ مگر امكان دارد تاريخ ايران را بدون شناخت ترك و تركي بشناسيم؟ انكار قدمت هفت هزار ساله تركان در ايران همان مي شود كه به تاريخ 2500 ساله مان بنازيم. حذف 4500 سال از ورقهاي تاريخ ايران فقط بدان خاطر است كه تركان سازنده آن بوده اند. اختصاص يكي از شبكه هاي بين المللي صدا و سيما به زبان تركي، براحتي مي تواند تعداد مخاطبين جهاني را صدها برابر كند. براستي پاسخ اين سئوال باقي مي ماند كه گناه ترك و تركي چيست كه مستحق چنين بي مهري گردد؟