24 Kas 2008

حرکت دانشجویی آذربایجان در دهه پنجاه - علیرضا صرافی

حركت دانشجويان آذربايجاني در دهه‌ي پنجاه - عليرضا صرافي
تقديم به دانشجو…اؤيرنجي‌يه سونولور….عليرضا صرافينوزده ارديبهشت ۱۳۸۶
فهرست مندرجات
چند نکته۱- تصويري از محيط دانشگاه در دهه‌ي پنجاهگروه‌بندي‌هاي ايدوئولوژيکموقعيت دانشجويان ترک و مناسباتشان با ساير دانشجويان۲- حركت دانشجويان آذربايجاني در اواخر حكومت پهلوينخستين آشنايي‌هافعاليتهاي اتاق موسيقيفعاليت‌‌هاي انجمن فيلمممانعت از نمايش فيلم «نسيمي» و اعتصاب دانشجويانفعاليت‌هاي گروه پژوهش‌هاي فرهنگيبرنامه‌ي عاشيق‌هاي آذربايجان در دانشگاههاي تبريز و صنعتي آريامهر در سال ۱۳۵۴برنامه موسيقي عاشيقي در سال ۱۳۵۶پيوند جنبش دانشجويي و هنر عاشيقي و تاثيرات متقابل بين آنهاتشکيل نخستين كلاس‌هاي زبان تركيتلاش بي‌ثمر جهت تشكيل جلسات سخنراني درزمينه‌ي زبان تركيتهيه‌ي نواري از منظومه‌ي صمد بهرنگيبرنامه‌ي عاشيق‌‌ها در دانشگاه علم و صنعت و ساير دانشگاه‌هاگسترش دامنه‌ي فعاليت عاشيق‌ها در تبريزاعتراض دانشجويان تبريزي به سياست‌‌هاي صدا و سيماپخش اعلاميه‌هايي به مناسبت ۲۱ آذرچاپ وسيع کتب صمد بهرنگيمقدمات مجله‌ي يولداش و جمع‌آوري آثار قافلانتي و حبيب ساهرگسترش فعاليت‌هاي هنري دانشجويان در تبريزبرنامه‌هاي موسيقي ارکستري آذربايجاني۳- در آستانه‌ي ورود به فاز سياسي و تشکيلاتيچاپ جزوه‌‌ي “ستم ملي”تجمع آذربايجاني‌ها در محوطه‌ي دانشگاه تهران و آغاز حركتي جديدجشن بزرگ فرهنگ و هنر ملي آذربايجانتشكيل كنگره‌ي آذربايجانتشكيل گروه بررسي مسائل آذربايجاننشريه‌ي چنلي‌بئلنشريه‌ي آذربايجان سسي (يا چنلي‌بئل دوم)چپ و مساله‌ي آذربايجان در صدر انقلابجنبش طرفداران شريعتمداريکاستيهاي اوليه در تکوين فاز سياسي و تشکيلاتيانقلاب فرهنگي و بسته‌شدن دانشگاه‌‌ها و فروكش كردن جنبش دانشجوئيآخرين پناهگاهبرخي فعاليت‌هاي پراكنده در سالهاي تعطيلي دانشگاهها (۶۱ و ۵۹)ملاقات با دکتر زهتابي و..۴- خون بر در آستانهآي فيلان‌کس گؤره‌سن اسلحه هاردان تاپماق اولار؟شعله‌اي محبوس در آنسوي ميله‌هاي زنداندر راه آزادي خلق خويش قرباني مي‌شوميکي رفت و يکي ماند و يکي کلّه‌شو جنباند
چند نکته
• اين نوشته بخشي از خاطرات، ديده‌ها و شنيده‌هاي من در دوران دانشجوئي‌ست که عمدتا به سالهاي پاياني دهه‌ي پنجاه در دانشگاه صنعتي آريامهر (شريف) برمي‌گردد. در لابلاي آنها برخي استدراکات و برداشت‌هاي خود را هم آورده‌ام.بای.
• تحرير اوليه‌ي اين نوشته به درخواست دانشجويان ملي‌گراي دانشگاه تبريز جهت درج در ويژه‌نامه‌ي نشريه‌ي دانشجوئي “آراز” تحت عنوان “جنبش دانشجويان آذربايجان” نگارش يافته‌بود. کليه‌ي نسخ اين ويژه‌نامه بلافاصله به فروش رفت، حال آنکه بسياري هنوز مشتاق مطالعه‌ي آن بودند، در پاسخ به اين نياز به‌سهم خود مصمم شدم پس از يک بازنگري کلي نوشته‌ي خود را مجددا در اختيار دانشجويان و ساير دوستان قرار دهم. اين بار با راهنمائي برخي دوستان متن قبلي هم دقيق‌تر شد و هم حجم مطالب آن کمابيش افزايش يافت.
• مخاطب اصلي من طبعا دانشجويان فعال در حرکت ملي آذربايجان است، اما مسلما دوستان هم‌دانشگاهي و همچنين بسياري از نيروهاي با گرايش فکري چپ و… نيز در لابلاي سطور آن اطلاعات مفيدي خواهند يافت (هرچند که با برخي استدراکات و تحليل‌هاي من موافق نباشند.)بک.
• ا‌ين ‌يادداشتها در چهار بخش تنظ‌يم شده‌اند در بخش اول مختصر‌ي از حال و هوا‌ي سياسي دانشگاهها در دهه‌‌ي پنجاه سخن گفته شده و سپس در بخش بعد‌ي حرکت دانشجو‌يان آذربا‌يجاني تا آستانه‌‌ي انقلاب اسلامي بازگو شده است. بخش سوم و چهارم دوره‌‌ي کوتاه و مهمي را تشکيل ميدهد که مربوط به دوسال اول بعد از انقلاب است.
• هر حادثه‌اي را که شخصا در متن آن قرار نداشته‌ام، عموما بر اساس اطلاعاتي است که از دوستانم آقايان: حسين شبستر‌ي، شيوا فرهمندراد و … بعدها شنيده و يا خوانده‌ام.
• لازم ميدانم از دوستاني که با مطالعه دقيق متن اوليه‌ي اين نوشته، برخي اشتباهات و لغزش‌هاي مرا گوشزد کردند و با تداعي خاطرات خويش، در تکميل اين نوشته کمکم کردند، تشکر و قدرداني نمايم. در اين باب به‌خصوص راهنمايي‌هاي سرکار خانم فخري و آقايان: داوود، رضا، شيوا، ضيا، مسعود، مهدي و يونس و …… بسيار مثمر ثمر بودند.بای.
• مطمئنم بسيار‌ي از معلمين، دانشجو‌يان، روشنفکران، هنرمندان، فعالان فرهنگي و ‌سياسي آن دوره خاطرات گرانبها‌يي دارند که تا به حال در جائي قيد نشده است، طبعا از معلومات آنان که براي من مجهول بوده نيز در اينجا سخني به ميان نيامده، از اين دوستان تقاضا ميکنم که اين غفلت و جهل را بر من ببخشند و مرا از هرگونه راهنمائي خويش بي‌نصيب نگذارند، مسلما در نشرهاي بعدي و همچنين در تحليلهاي مستقل ديگر از آن استفاده خواهم کرد.
۱- تصويري از محيط دانشگاه در دهه‌ي پنجاه
اختناق سياسي پس از شهريور ۱۳۳۲ دهسالي يکه‌تاز ميدان بود، اما در دهه‌ي چهل نسل جديدي از جوانان وارد صحنه شدند که با ايثار و فداکاري بسيار توانستند آب و هواي جديدي در محيط‌هاي روشنفکري آن زمان ايجاد کنند.
بي‌ترديد مهمترين جنبش اجتماعي دهه‌ي چهل، جنبش معلمان آذربايجان بود که همزمان با اعتصاب معلمين تهران به راه افتاد، اما مسيري جداگانه طي کرد و اگر بخش تهراني اين جنبش با کسب عنوان وزارت آموزش و پرورش براي درخشش (نماينده معلمين اعتصابي)، به تعاملي با حاکميت رسيد و از جنب و جوش بيشتر باز ايستاد، اما معلمين آذربايجاني با يک رويکرد جسورانه و فداکارانه به اعماق توده‌ي مردم در شهرها و روستاها رفتند و حساب خويش را يکسره از حاکميت جدا کردند.بک.
بي‌ترديد آن نسل فداکار از معلمين ما از صمد بهرنگي و بهروز دهقاني تا فريدون قره‌چورلو و دمن‌آبي ديگران…. نقش به‌سزايي در تربيت نسل دانش‌آموزان نيمه‌ي دوم دهه‌ي چهل (که خود معلمين و دانشجويان بعدي بودند) برعهده داشتند. اين جريان توانست از سال ۱۳۴۲ الي ۱۳۴۸ سد سانسور زباني رژيم را بشکند و به نشر دهها کتاب در زمينه‌ي شعر و داستان و فولکلور و ادبيات کودکان و مقالاتي در زمينه‌هاي مختلف اجتماعي و تاريخ در روزنامه‌هاي آن دوره موفق شود. دامنه‌ي اين رويکرد با وسعتي بيشتر به دهه‌ي پنجاه نيز کشيده شد و هرچند رژيم با اعمال سانسور شديد زباني در حيطه‌ي نوشتاري (کتب و مطبوعات) شرايط را پيچيده‌تر کرد، اما معلمين ما با اتکاء بيشتر به فرهنگ و ادبيات شفاهي در سالهاي بعد نيز به راه خويش ادامه دادند، نسل اوليه‌ي فدائيان آذربايجان (عليرضا نابدل، بهروز دهقاني و مناف فلکي و…) اگر نگوئيم همه، اما اکثرا معلم و از بنيانگذاران همين مکتب بودند. اينان تاثير انکار‌ناپذيري روي رفتار و اخلاقيات معطوف به توده‌ در ميان جوانان آن دوره داشتند که طبعا در درجه‌ي نخست محيط روشنفکري دانشگاهها را تحت تاثير خويش قرار مي‌دادند.
***
ديکتاتوري پهلوي دوم در دهه‌ي پنجاه با برگزاري جشنهاي ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي، تغيير مبدا تاريخ از هجرت پيامبر اسلام به سال تاسيس سلسله‌ي هخامنشي، ايجاد يک نظام تک‌حزبي که گويا قرار بود همه‌ي ايرانيان را با ورود به صفوف حزب شه‌فرموده‌ي رستاخيز از “دروازه‌ي تمدن بزرگ” بگذراند و…. وارد مرحله‌ي جديدي شده بود.بای.
رژيم توانسته بود با ايجاد جو وحشت و ترور سکوت مرگباري را به جامعه‌تحميل کند، شايد تنها جنبشي که يک‌تنه اين سکوت را مي‌شکست، جنبش روشنفکري (دانشجوئي) بود که پايگاه اصلي آن دانشگاههاي تهران و تبريز بود.
رژيم با تشکيل کميته‌ي مشترک ساواک- شهرباني، روز به روز به سبعيت‌ خود مي‌افزود. در محيط دانشگاه برخي دانشجويان (عمدتا خانواده‌هاي ارتشي، دانشجويان سهميه‌اي و….) و تعدادي از پرسنل حقوق‌بگير به عنوان مامور مخفي با ساواک همکاري مي‌کردند. اما همه‌ي اينها صرفا براي ايجاد جو رعب و وحشت و بي‌اعتمادي بود و تاثيري در تغيير گفتمان اصلي و مسلط در سطح دانشگاه (که همانا گفتمان مخالفت با رژيم پهلوي بود) نداشت.
***
در دهه‌ي پنجاه عوامل چندي نيز از خارج از دانشگاه روي جنبش دانشجوئي تاثيرات مثبتي داشتند: يکي فعاليت گروههاي سياسي بود که راه مبارزه‌ي مسلحانه را در پيش گرفته بودند، اينان محيطهاي روشنفکري دانشگاهها را شديدا تحت تاثير قرار داده بود، اعلاميه‌ها و تحليلهاي منتشره آنان به‌دست هواداران دانشجو مرتبا در دانشگاه پخش مي‌شد، اين گروهها راديوهائي نيز دائر کرده بودند و مرتبا در حال تاثيرگذاري روي دانشجويان بودند.ديگري وجود برخي شخصيتهاي برجسته‌ي فرهنگي و سياسي بود. همچون: صمد بهرنگي، بهروز دهقاني، غلامحسين ساعدي، رضا براهني، احمد شاملو، علي شريعتي، خسرو گلسرخي، کرامت‌الله دانشيان و ….. (که برخي محبوبيت فوق‌العاده‌اي داشتند) تاثير فراواني در حال و هواي جنبش دانشجوئي داشتند.بک.
گروه‌بندي‌هاي ايدوئولوژيک
در اين سالها در محيط دانشگاه اصولاً دو نوع دسته‌بندي ايدئولوژيك وجود داشت. گروهي موسوم به مذهبي و گروهي موسوم به غيرمذهبي بودند. ساير دانشجويان كه در اين دو گروه نمي‌گنجيدند به طعنه سوسيال- بي‌خيال، سوسيال- موزيكال، خرخوان (يا ائشّک‌خان !!) بچه سوسول و… نامگذاري مي‌شدند.
مابين مذهبي‌‌ها لزوما همه فعال نبودند، آنها حول محور نمازخانه‌ي دانشگاه گرد آمده بودند، كه در آنجا نيز كتابخانه‌اي داير كرده‌بودند و اغلب كتاب‌‌هاي دكتر شريعتي و مهندس بازرگان را بين خود رد و بدل مي‌کردند و دانشجويان سال بالا، تازه‌واردين را به مطالعه‌ي آنها تشويق و ترغيب مي‌کردند.
اما ميدان فعاليت غيرمذهبي‌‌ها وسعت بيشتري داشت، البته از نظر کميت نيز چندين برابر مذهبي‌ها بودند. اينان حول انجمن‌‌هاي هنري و فرهنگي و ورزشي مانند: گروه نقاشي، موسيقي، تئاتر، عكاسي، انجمن فيلم، پژوهش‌‌هاي فرهنگي، كتابخانه‌ي دانشجويي، اتاق كوهنوردي و… متشكل شده‌بودند و دائماً در حال تاثيرگذاري در ميان ساير دانشجويان بودند. اغلب آنها كتاب‌هاي صمد بهرنگي و اصول مقدماتي فلسفه‌ي اثر ژرژ پوليتسر را مطالعه كرده‌بودند و کتب تاريخ جهان باستان، جامعه‌شناسي دکتر آريانپور، مقدمه‌اي بر جامعه‌شناي اثر دکتر باقر مومني، مردمشناسي دکتر ترابي و اقتصاد سياسي نوشين، و اوراقي از تاريخ معاصر (مانند: تاريخ مشروطيت و هيجده‌ساله‌ي آذربايجان احمد کسروي و دو مبارز رحيم رئيس‌نيا و ناهيد) ….نيز در دستور کار بعدي خود داشتند.بای.
در گرايش دانشجويان به ايدئولوژي مذهبي يا چپي فاکتورهايي چون خاستگاه اجتماعي و مليت آنها موثر بود. اغلب دانشجوياني كه از اقشار سنتي جامعه مانند خانواده‌‌هاي بازاري يا روستايي بودند، جزو مذهبي‌ها بودند و در واقع زير چتر مذهب در مقابل افكار و انديشه‌‌هاي نوتر چپ و راست مقاومت مي‌كردند. اما آنهايي كه از خاستگاه شهري و از خانواده‌هاي تحصيل‌کرده بودند، كمتر تمايلي به ايدئولوژي مذهبي از خود نشان مي‌دادند.وجه مشترک هر دو خط ايدئولوژيک مبارزه با امپرياليسم غرب و رژيم شاه به عنوان ايادي آن بود. هرچند در اوايل دهه‌ي پنجاه دانشجويان مذهبي نقشي ضعيفتر و حاشيه‌اي‌تر در اعتصابات بازي مي‌کردند. اما از زمستان ۱۳۵۶ تحت تاثير حوادث قم به تحرکات خويش افزودند و سعي کردند با صف مستقل به صحنه وارد شوند.
در خوابگاه اکثريت نسبي دانشجويان شهرستاني به ترتيب، ترکها بعد اصفهاني‌ها و بعد شمالي‌ها (گيلک و مازني) بودند. اينجا نيز به‌وضوح تاثير مليت و خاستگاه جغرافيائي آنها، در گرايش ايدوئولوژيک آنها ديده‌مي‌شد. در اين ميان دانشجويان اصفهاني و يزدي عمدتا در رده‌ي مذهبي‌ها جاي مي‌گرفتند درحالي که بسياري دانشجويان ترک و شمالي برعکس در رده‌ي غيرمذهبي‌‌ها قرار داشتند.
دانشجويان خوابگاه موتور اصلي جنبش دانشجوئي بودند و برنامه‌ي اغلب اعتصابها در خوابگاه دانشجوئي ريخته مي‌شد. هرچند مسئولين خوابگاه در تخصيص اتاقهاي خوابگاه سعي مي‌کردند، ترکيب مليتي دانشجويان را به هم بريزند. اما بلافاصله بعد از اين تقسيمات تحميلي، دانشجويان خود بر اساس خواستگاه جغرافيايي و هويت ملي خويش اتاقهايشان را عوض ميکردند و ترکها باهم، شمالي‌ها باهم و …. دوباره جفت و جور مي‌شدند.
دانشگاه ما از پر اعتصابترين دانشگاههاي کشور شمرده مي‌شد چنانچه ترمهاي اول سال تحصيلي ۵۳-۱۳۵۲ و ۵۴-۱۳۵۳ و ۵۷-۱۳۵۶ رسما منحل شد، دانشجوياني که فعاليتهاي فوق برنامه‌ي (فرهنگي و هنري و يا سياسي) ميکردند، حداقل واحدهاي درسي در هر ترم را پاس مي‌کردند. جذابيت محيطي که در آن با پرداختن به فعاليتهاي ورزشي، فرهنگي، هنري و سياسي شخصيت خويش را شکل ميدادند، و دافعه‌هاي محيط بيرون دانشگاه در آنها انسانها اسير سياستهاي يکسان‌سازي رژيم بودند، موجب ميشد که دانشجويان فعال عجله‌اي براي خروج از دانشگاه نداشته باشند. متوسط زمان فارغ‌التحصيلي دانشجويان قبل از انقلاب فرهنگي به‌جاي چهارسال معمول، پنج ونيم الي شش سال بود.
موقعيت دانشجويان ترک و مناسباتشان با ساير دانشجويان
بسياري از دانشجويان کنوني را تصور بر اين است که جنبش دانشجوئي آذربايجان طي ده – پانزده سال اخير پا گرفته‌است، علت اين اشتباه از آنجاست که از سال ۱۳۵۹ که دانشگاه‌ها به بهانه‌ي انقلاب فرهنگي بسته‌شد، تا ۱۳۷۴ که اولين حرکت دانشجوئي دانشگاه تبريز (و در اعتراض به پرسشنامه‌ي کذائي صداوسيما) صورت گرفت کل حرکت دانشجوئي در سطح دانشگاه‌هاي کشور به مدت قريب به چهارنسل دانشگاهي در رکود و رخوت کامل به سر ميبرد، در حافظه‌ي تاريخي نسل جديد هيچ خاطره‌اي از سوابق پيشين آن باقي نبود، حال آنکه عملا سابقه‌ي تاريخي جنبش دانشجوئي آذربايجان به سال ۱۳۲۶ برمي‌گردد.
در اين سال دانشجويان دانشگاه شاه‌بسته‌ي تبريز با حرکت‌هاي مدني و مؤثر خويش (که عمدتا از طريق مراجعات گروهي به استانداري و مکاتبات و تلگرافات مکرر صورت ميگرفت)، رژيم پهلوي را وادار به عقب‌نشيني کردند و دانشگاه تبريز تنها نهادي بود که به عنوان يادگار حکومت دموکرات‌ها و به همت دانشجويان و اوليا آنها توانست سرپا بيايستد.
اين در شرايطي بود که در محيط بيرون سکوت مرگباري حاکم بود، جو خارج از دانشگاه بسيار سرخورده بود، نيروهاي امنيتي به خصوص مسائل مربوط به آذربايجان همچون تابو و محرمات تلقي مي‌کردند و تمامي فعالين سالهاي ۱۳۲۵-۱۳۲۰ يا متواري و تبعيد شده بودند ويا دستگير و به زندانهاي طولاني محکوم گرديده بودند. آنان که آزاد شده بودند نيز لاک دفاعي ضخيمي در اطراف خويش تنيده و چنان مقهور سياستهاي وحشيانه‌ي رژيم بودند که نمي‌توانستند قدم موثري در راه مردم آذربايجان بردارند.
دانشگاه تبريز در طول حکومت پهلوي به‌عنوان يکي از سياسي‌ترين دانشگاههاي کشور بود. ضمنا در دانشگاههاي تهران (اعم از پلي‌تکنيک، صنعتي آريامهر و تهران و..) و دانشگاه اصفهان و پهلوي شيراز، دانشجويان آذربايجاني همواره سهم مهمي در اعتصابات دانشجوئي داشته‌اند.
ناگفته پيداست که يکي از محرکهاي قوي در حرکت دانشجويان آذربايجاني در تبريز و ساير دانشگاهها دغدغه‌ي ملي آنها بوده است. آذربايجاني بدليل مظالم ملي‌اي که بر وي تحميل شده همواره مستعد اعتراض و عصيان بوده است.بک.
شايد به علت ادغام صفوف دانشجويان ترک و فارس در بسياري موارد تشخيص وزن هر يک از آنها کار چندان راحتي نباشد، اما شاخصهاي چندي ميتوانند ملاک قضاوت ما باشند، از جمله اينکه در جريان اعتراض به سفر نيکسون به ايران در ۱۶ آذر ۱۳۳۳ دو تن از سه شهيد دانشگاه تهران آذربايجاني بودند.
دانشجويان آذربايجاني در طول حکومت پهلوي در کنار طرح خواستهاي عمومي سياسي و صنفي، همواره مدافع و حافظ ارزشهاي فرهنگي و ملي خويش بوده‌اند و عليرغم ممنوعيت‌هاي شديد موجود در آن رژيم تلاشهاي بسياري در همين راستا به عمل آورده‌اند، در صف‌آرائي دانشجويان آذربايجاني در اواخر دوره‌ي پهلوي دو عامل موثر بود:
از سوئي به علت اينکه در حيطه‌ي تشکّلات سياسي خارج از دانشگاه هيچ تشکل مستقل آذربايجاني موجود نبود، به موازات آن نيز صفوف دانشجويان ترک و فارس در داخل دانشگاه نيز در هم ادغام شده بودند.
۱- از سه شهيد حادثه ۱۶ آذر، قندچي و بزرگ‌نيا آذربايجاني و شريعت رضوي خراساني بودند. (نقل قول از آقاي مهندس حبيب يکتا)
——————————————————————————–
از طرفي نيز اکثريت دانشجويان آذربايجاني گرايش آشکاري به دفاع از هويت و ارزشهاي ملي، تاريخي و فرهنگي خويش داشتند.
برآيند دو عامل فوق باعث مي‌شد که آذربايجاني‌ها بي‌آنکه رسما نسبت به تشکيل صف جداگانه‌اي اقدام کنند، عملا در محيط دانشگاه در کنار هم باشند. رفتار آنها را ميتوان به رود زرد چين * تشبيه کرد.
از نظر فعاليت‌هايي ملي فعالترين دانشگاهها در داخل کشور دانشسراي تربيت معلم و دانشگاه تبريز، دانشگاه صنعتي آريامهر در تهران و در خارج از کشور دانشجويان ترکيه و آلمان بودند. در سالهاي ۱۳۴۶-۱۳۵۰ دانشجويان آذربايجاني ترکيه نشريه‌اي بنام “بيزيم آذربايجان” منتشر ميکردند و در آلمان نيز نشريه‌ي “بيرليک”، توسط “گروه روشنفکران ترک ايراني” در سالهاي ۱۳۵۴ تا سقوط رژيم پهلوي، به چاپ مي‌رسيد.بای.
اخلاقا بايد اعتراف کنم در طول مدت دانشجويي‌ام در محيط دانشگاه حتي يك مورد برخورد از سوي فارس‌زبان‌ها كه حاكي از تحقير ترک و آذربايجاني باشد نديدم. بلكه برعكس بسياري از دانشجويان غيرترک را مي‌شناختم که خود شديداً تحت تاثير غناي فرهنگي و مجذوب تاريخ آذربايجان بودند.
ترکي را به صفاتي چون زبان انقلاب و زبان رسمي زندان متصف مي‌کردند. آذربايجان را مهد آزادي و انقلاب مي‌دانستند و اعتقاد داشتند كه رهايي ايران از دست حاكميت جبار پهلوي به همت آذربايجاني‌‌ها تحقق خواهد پذيرفت، چنين اعتقادي هنوز هم در گوشه‌ و كنار كشور (و بخصوص در ميان اقشاري كه خواستار تحولات بنيادي در اداره‌ي كشورند)، كمابيش وجود دارد.بک.
در آن سالها مابين دانشجويان ترک دانشگاه يک گرايش قوي در حفظ و گسترش ارزش‌‌هاي فرهنگي، تاريخي و ملي خود وجود داشت، كه به صورت فردي و يا جمعي نمود‌هاي بارزي مي‌يافت. آذربايجاني‌ها در كليه‌ي انجمن‌‌هاي صنفي دانشگاه حضور چشمگيري داشتند. حضور آنها بخصوص در انجمن فيلم و گروه پژوهش‌‌هاي فرهنگي و اتاق كوهنوردي نمود بيشتري داشت. اينان همچنين جزو فعالترين نيرو‌ها در اعتصابات دانشگاه به شمار مي‌رفتند.
در برنامه‌‌هاي كوهنوردي و در مسافرت‌هاي گروهي دانشجويان كه اغلب آواز و سرود‌هاي دسته‌جمعي خوانده مي‌شد، بي اغراق بيش از ۵۰ درصد آواز‌ها تركي و مابقي فارسي و گيلكي و لري و كردي بودند. بسياري از دانشجويان فعال غيرترک را مي‌شناختم كه با اشتياق تمام آواز‌هاي تركي را از حفظ مي‌خواندند و در محيط خانه يا خوابگاه به نوار‌هاي تركي گوش داده و زير لب زمزمه مي‌كردند، بخصوص آواز‌هاي اپراي كوراوغلو، رشيد بهبودوف، لطفيار ايمانوف و بلبل بيش از همه طرفدار داشت.بای.
سمپاتي دانشجويان فعال و (به اصطلاح آن روز انقلابي) به آذربايجان دلايل زيادي داشت كه عمدتاً به تاريخ پرافتخار اين خطه و پيشتاز بودن مردمان اين سامان در راه آزادي و ترقي برمي‌گشت. آذربايجان به نوعي تكيه‌گاه روحي همه‌ي مبارزان راه آزادي شمرده مي‌شد، ظهور چهره‌‌هاي شاخصي چون، بهروز دهقاني، عليرضا نابدل، مرضيه احمدي اسكويي و حنيف‌نژاد در آن سال‌ها از آذربايجان كه فصل جديدي در مبارزه با رژيم گشوده و نور اميدي در دل‌ها تابانده‌بودند نيز اين گرايش و سمپاتي را دو چندان مي‌کرد.
براي بسياري از دانشجويان کنوني شايد تشخيص اينکه ترتيب دادن يک کنسرت آذربايجاني و يا نمايش يک فيلم ترکي آشکارا به معني گذر از خطوط قرمز رژيم بود مشکل باشد. اما اگر فقط تصور کنند که در آن سال‌ها تقريبا به اجراي هيچ کنسرت ترکي در سالنهاي عمومي ** و يا به نشر هيچ کتاب و نشريه‌ي ترکي *** مجوز داده ‌نمي‌شد و اگر در خانه‌ي کسي يک سطر نوشته‌ي ترکي مي‌يافتند، آنرا به عنوان مدرک جرم ضميمه‌ي پرونده‌ کرده و صاحبش را راهي زندان مي‌کردند، آنگاه پي به اهميت کارهايي که دانشجويان آن دوره انجام داده بودند، خواهند برد.بک.
در واقع حضور فعال دانشجويان آذربايجاني در عرصه‌ي سياسي و فرهنگي، همراه با اقدامات دگرگروه‌هاي آذربايجاني (انجمن آذربايجان و…) و همچنين تاثير فعالين ساير مليت‌ها، زمينه‌ساز تصويب برخي اصول مترقي ناظر بر حقوق ملي در قانون اساسي گرديد. اصولي که پس از سرکوب وسيع نيرو‌هاي سياسي و جنبش دانشجوئي مشمول بي‌اعتنايي مصوبين آن قرار گرفت. وگرنه دليلي براي ثبت يکي دو اصل لازم‌التعطيل در قانون اساسي وجود نداشت.
* در جائي خوانده‌ام که رود زرد از پيوند دو رود بزرگ بوجود آمده، آب يکي از آنها نسبتا صاف و زلال ، اما ديگري گل‌آلود و کدر است، هرچند هر دوي آنها در بستر واحدي حرکت مي‌کنند اما در طول صدها کيلومتر آبهايشان در هم ادغام نمي‌شوند و آبهاي سمت چپ رودخانه زلال و سمت راست آن هم‌چنان کدر و به همين ترتيب به درياي چين ميريزند.
** تنها کنسرت رسمي که به ياد دارم کنسرتي بود که به مناسبت “سقوط آذربايجان” بدست ارتش شاه در ۲۱ آذر هر سال در تالار رودکي تهران برگزار مي‌شد و يکبار نيز در اواخر دهه چهل کنسرتي براي “رشيد بهبودوف” در تهران و شيراز (و نه تبريز) ترتيب داده شده بود.بای.
*** تعداد کتب چاپي ترکي در طول پنجاه و اندي سال حکومت پهلويها (بجز فاصله شهريور ۱۳۲۰ تا ۲۱ آذر ۱۳۲۵) شايد به تعداد بيست عدد هم نرسد. از آن جمله‌اند کتاب حيدر بابايه سلام در دوره ‌دکتر مصدق و چند کتاب که به همت صمد بهرنگي، بهروز دهقاني در تبريز و سلام‌الله جاويد و سهند و علي تبريزي در تهران در دهه چهل به چاپ رسيد. کليه اين کتابها نيز در مايه فولکلور و يا ادبيات و زبان بودند. که با شکار فرصتها و با استفاده از نقاط کور دستگاههاي مميزي و….. مجال چاپ يافته بودند. يعني چيزي در حدود يک کتاب در سه سال! تازه برخي از اين کتابها نيز بلافاصله جمع‌آوري مي‌شدند. (در اين ميان فقط کتب نوحه استثنا بودند) در عالم مطبوعات نيز بطور کلي خلاء کامل بود.بک.
——————————————————————————–
ادامه دارد