آزربايجان توركي و آذربايجان پارسي - حميد دباغي
حرکت ملي دموکراتيک ملت تورک و مملکت آزربايجان جنوبي که حاليا شاهد آنيم، در کل تاريخ اين ملت و اين مملکت، هرگز به اندازه امروزين داراي مضمون و استقامت تورکي، ملي، دمکراتيک، مدرن، جهاني و علمي نبوده است. اين مضمون و استقامت بسيار غني و بيسابقه، خود را در اهداف، مفاهيم، شعارها و متدهاي مشخصي جلوه گر مي سازد که تدقيق هر کدام، فورا روح و هويت تورکي، ملي، دمکراتيک، مدرن، جهاني و علمي آنرا آشکار مي سازد. بيسابقگي اين مضمون و استقامت يکي نيز در گستره و عمق آن است، به نحوي که در مدتي نسبتا کوتاه توانسته است خود را بر عرصه هاي سابقا هرگز دست نخورده و بسيار نوئي مانند تئرمينولوژي، سمبلها، نشانه ها و حتي املا و اورتوقرافي – نه تنها زبان تورکي بلکه زبان فارسي هم- تحميل نمايد. با.
از ديدگاه زبانشناسناسانه صرف، حرکت به سوي املا و اورتوقرافي تورکي تماما فونئتيک و بدون تناقض داخلي که کاملا از قيد و بندهاي املا مغلوط و نارساي زبان فارسي و يا املاهاي محافظه کارانه التقاطي فارسي-تورکي رها شده باشد، نياز و ضرورتي تاريخي براي انکشاف زبان تورکي در ايران است. ايجاد املا و اورتوقرافي تماما فونئتيک و رها از قواعد املا زبان بيگانه، تحميلي و استعماري فارسي، در عين حال به لحاظ منافع سياسي و ملي ملت تورک نيز يک نياز و ضرورت تاريخي است. اين چنين املا تماما فونئتيک و رها از يوغ املا فارسي در عرصه اورتوقرافي در مقابل املاهاي محافظه کارانه فارس محور ويا املاهاي فارسي-تورکي التقاطي، معادل انديشه تورک محوري و آزربايجان مرکزي در مقابل انديشه هاي فارس محوري و فارسستان مرکزي (مدافع و مبلغ مفاهيم نادرستي مانند هويت قومي، ملت ايران، زبان ملي و مشترک فارسي، هويت ملي ايراني …) در عرصه سياسي است. خوشبختانه امروزه گرايش غالب در نوشته هاي مختلف مطبوع و اينترنتي تورکي و آزربايجاني بويژه در ميان نسل جوان هويتجو- عليرغم وجود برخي مقاومتها و اصرارها بر کاربرد املا فارسي و يا املاهاي التقاطي فارسي-تورکي براي زبان تورکي از سوي شماري از محافظه کاران- حرکت به سوي املاي منطقي، يکدست و تماما فونئتيک تورک مرکز (در عرصه زباني، در عرصه سياسي) است.ی بک.
يکي از عواقب طبيعي اتخاذ املاي يک دست فونئتيک براي زبان تورکي، مساله تحول لاجرم در نگارش فونئتيک و تورکي برخي از اسامي و نامها مانند آزربايجان، تورک، آزر، قاشقاي، اورميه، [1] باي بک و … به ترتيب به جاي آذربايجان، ترک، آذري، قشقائي، اروميه، بابک و …. است. رسم الخط اين گونه نامها هم از جنبه املا فونئتيک زبان تورکي و هم از جنبه پيام رساني، انعکاس ماهيت تورک مرکزي و هويت ضد استعماري، علمي و مدرنيست حاکم بر حرکت ملي دمکراتيک تورک و آزربايجاني شايان توجه است. همچنين اتخاذ نگارشهاي متفاوت و نو براي مقولات و مفاهيم نزديک اما جدايي که در زبان فارسي با بي دقتي فراوان به يک شکل نشان داده مي شوند (مانند تورکمان و ترکمن، موغول و مونقول و….)، نشان از تعميق ديدگاهها، شناخت دقيقتر و شفاف سازي هرچه بيشتر ابهامات سابقا موجود، از سوي نخبگان و صاحبنظران تورک دارد. در زير به نحوه نگارش چند نام از اين قبيل اشاره شده است:
“تورک” و “تورکي” به جاي “ترک” و “ترکي”
در سال ٢٠٠۵ در افغانستان، کشوري رها يافته از قوميتگرائي پشتون دولت طالبان که اخيرا هشت زبان عمده رايج خود را رسمي اعلام کرده است، سمیناري بنام «انکشاف زبانهای تورکی افغانستان» برگزار شد. در قطعنامه مصوبه اين سمينار در باره مساله نحوه نگارش نام زبان “تورکي” در افغانستان، چنين گفته مي شود: “….. کلمه تورکی به دو شکل «ترکی» و «تورکی» در متون کلاسیک ادبی ما دیده میشود. لذا به خاطر جلوگیری از پراگنده گی در نوشتار، شکل گرافیم (تورکی) ترجیح داده شود و این شکل در نوشتار دایماً به صورت یکسان مراعات گردد”. در ايران نيز به دلايلي مشابه، مساله نگارش واحد و استاندارد نام تورک و يا ترک وجود دارد. اما در جمهوري اسلامي ايران تحت حاکميت قوميتگرايان فارس، متاسفانه هنوز هيچ زباني به جز زبان محلي قوم اقليت فارس رسمي و دولتي نيست و از اينرو مساله استاندارديزاسيون اين نام بر عکس روال معمول در جهان متمدن، نه در سطح رسمي و توسط نهادهاي آکادميک و مراکز دولتي مسئول مربوطه، بلکه در سطح کاربردها و ترجيحهاي فردي روشنفکران و فرهنگيان تورک به پيش رانده مي شود. با.
در زبان فارسي “ترک” براي ناميدن دو مفهوم متفاوت، يکي گسترده و ديگري محدود بکار مي رود:
الف- نخست معادل TURKIC انگليسي به معني عمومي و گسترده براي ناميدن خانواده اي زباني داخل در گروه زبانهاي آلتائيک و نام عمومي هر کدام از ملل و اقوام متکلم به يکي از زبانهاي متعلق به اين خانواده زباني در آوراسيا. در محافل روشنفکري تورک و آزربايجاني براي اين منظور عموما از فرم “تورک” استفاده ميشود؛
ب- ديگري معادل TURKISH انگليسي به معني خاص و محدود براي ناميدن ملت به لحاظ شمار اول ايران که بخش عمده آن در آزربايجان جنوبي، قاشقاي يورد در جنوب ايران و آفشاريورد در شمال خراسان ساکن است و نيز ملت عمده ساکن در ترکيه ويا زبانهاي ايندو. برخي از فعالين سياسي و فرهنگي “ترک”، بدين معنا نيز کلمه “تورک” را بکار مي برند. ترجيح و کاربرد شکل “تورک” از طرف اين گروه براي ناميدن ملت خود، به منظور تاکيد بر تعلق ملت تورک ساکن در ايران به خانواده ملل تورکي و يا دنياي تورک – از طريق نوشتن اين نام بر اساس فونئتيک زبان تورکي- و نفي تعلق آن به دنياي ايراني (که شامل فارسها، کردها، بلوچها، پشتونها، تاجيکها و … ميشود) – از طريق اجتناب از نگارش اين نام به فرم رايج “ترک” در زبان فارسي است.ی بک.
نگارش نام “تورک” به شکل فونئتيک به هر دو معني محدود و گسترده، همچنين ناشي از تمايل فزاينده براي ثبت و نگارش صحيح و فونئتيک کلمات تورکي بويژه نامهاي شخصيتهاي تاريخي و اقوام و دول و ايلات و … در زبان فارسي است که در ادبيات سياسي و علمي معاصر ايران مشاهده مي شود. به نظر ميرسد برآيند عوامل فوق يعني ضرورت ثبت اسامي تورکي با تلفظ صحيح آنها، تاکيد بر هويت تورکي زبان و ملت اول ايران، تاکيد بر تعلق اين دو به دنياي تورک، حرکت به سوي املا کاملا فونئتيک تورکي و استانداردسازي نگارش نام اين ملت و زبان، در شرف شکل دادن اجماعي در نگارش نام ايندو در زبان فارسي به شکل “ملت تورک” و “زبان تورکي” است. با.
“آزربايجان” به جاي “آذربايجان”
در مورد ريشه شناسي نام آزربايجان در اوائل قرن بيستم در ايران و اروپا در منابع فارسي، ارمني و برخي منابع اروپائي چندين تئوري رايج شد، از جمله اينکه اين نام معرب ترکيب ايراني آذرآبادگان- آتروپاتگان به معني محل نگهداري آتشها ويا نگاهبان آتش (آذر-آدر از کلمه اوستائي آثه ره و يا آده ره به معني آتش) بوده و يا از نام سرداري ايراني بنام آتروپاتئس و … ريشه گرفته است. اين تئوريهاي قطعي نشده مانند ادعاهاي اثبات نشده اي از قبيل وجود آتشکده هاي متعدد زرتشتي در آزربايجان و حتي تولد زرتشت در اين مملکت، از طرف دولت باستانگراي پهلوي و نخبگان و دولتمردان قوميتپرست و فرهنگيان نژادگراي فارس در کوتاه مدت با آغوش باز پذيرفته و سپس در مقياس کشوري و جهاني بازتوليد و تبليغ شدند. (اکنون قطعي شده است که بسياري از اين اوجاقها- و نه آتشکده ها- يادگار تقديس و احترام به آتش - امري از ديرباز مشترک و رايج در بسياري از فرهنگها و تمدنها و اديان در سراسر جهان و از جمله در فرهنگ تورکي و تمدنهاي بومي آزربايجان - مي باشند و ربطي به زرتشتيگري ندارند. علاوه بر آن مدتهاست که ادعاي تولد زرتشت در آزربايجان به طور قطعي رد شده است. معتقدان به وجود واقعي وي نيز، او را شترچراني احتمالا متولد آسياي ميانه، جائي در ازبکستان فعلي مي دانند. اضافتا در حال حاضر وجود شخصي واقعي و تاريخي بنام زرتشت در عالم علم از اساس مورد سوال و محل ترديد بوده، بسياري از صاحبنظران وي را شخصيتي افسانه اي-اسطوره اي و غيرتاريخي، غيرواقعي مي دانند). از آنروز تاکنون اين تئوريهاي اثبات نشده و ادعاهاي مردود از طرف ماشين تبليغاتي، فرهنگي و آموزشي دولت پهلوي و جمهوري اسلامي ايران فربه تر شده و در جهت هويتزدائي تورکي و هويتسازي ايراني به معني نادرست ملي و غيرتورکي براي مملکت آزربايجان و ملت تورک بکار گرفته شده اند.ی بک.
طرفه آنکه تئوريهاي مطرح ديگري که همزمان و در همان سالها مساله تورکي بودن نام آزربايجان را به پيش کشيده بودند از سوي اين دسته جات و نهادها بالکل ناديده گرفته شدند و يا از انظار و افکار عمومي مخفي گرديدند. اما اينک پس از گذشت قربب به دو سده از آغاز ماجرا، به موازات کشف و تجمع يافته هاي نو، انتشار منابع جديدي که قبلا در دسترس نبوده اند، پيشرفت در شاخه هاي مربوطه علم تاريخ، مردم شناسي، تورکولوژي، ميتولوژي، باستانشناسي و ائتنوقرافي و با اهميت يافتن دوباره روايتهاي مردمي در تاريخ شناسي مدرن، مساله کاملا به صورت ديگري درآمده است. هر روز که ميگذرد در نظر اهل فن، تئوريهاي تورکي منشا بودن نام آزربايجان، که با روايتهاي مردمي و قرائن تاريخي دال بر تورکي بودن اين نام نيز تقويت ميشوند مقبوليت و اعتبار بيشتري کسب مي کنند. در زير به برخي از اين تئوريها اشاره ميشود:
تئوري آز+ار+باي/ به ي/ بي+قان
طبق اين تئوري، بخش اول نام آزربايجان ماخوذ از نام قوم باستاني تورک “آز” و يا “آزر” (آز+ار) بوده (نگاه کنيد به مدخل آزر و آذري زيرين) و بخش دوم آن نيز به شکل “باي+قان BAY+QAN ” و يا “به ي+قان BƏY+QAN ” قابل تقطيع است. بنا به اين ريشه يابيها “آزربايجان AZƏRBAYCAN ” به معني سرزمين آزرهاي محتشم و “آزربه يجان AZƏRBƏYCAN ” به معني سرزمين سرکرده آزرها است. عده اي نيز اين نام را به شکل “آزربيجانAZƏRBİCAN “، “آزر+بي+قان” که در آن پسوند “–بي-Bİ ” پسوند جمع ساز و يا به معني قوم است تقطيع نموده اند. “-بي-Bİ ” و يا “-پي-Pİ ” پسوند جمع به زبان ايلامي در نام بعضي از اقوام مانند قوم باستاني “لولوبي” (لولو+بي، لو ويا لولو به زبان سومري به معني انسان و مرد است)، “ائللي پي”، “مادا پي”، “سوو پي” و بنا به عده اي “آزر+بي” در نام “آزربيجان” است. برخي از صاحبنظران پسوند قوم ساز -بي را واريانت کلمه بودون-بوي تورکي به معني قوم و خلق دانسته اند. بنا به اين ريشه يابي “آزربيجان AZƏRBİCAN ” به معني سرزمين آزرها (قوم آزر) است. با.
“به ي BƏY ” (”بک BƏK “، “بگ BƏG “، “به يگ BƏYG “، “بيگ BİG “٬ “به ي BƏY ” و “بي Bİ ” همه فرمهاي گوناگون يک کلمه تورکي اند) در فرهنگ سياسي دول تورکي عموما به معناي امير، درجه اي بالاتر از “آقا AQA ” و پايين تر از “خان XAN ” و “خاقان XAQAN ” و همچنين معناي عاليرتبه، بزرگ، مسئول، مافوق، شوهر، آقا و … بکار رفته است. کلمه “باي BAY ” در زبان تورکي به معني غني، صاحب، سرور، محتشم، ثروتمند، مقتدر، توانا و …. است. “باييماق” و “باييتماق” در ترکي قديم به معني ثروتمند شدن و ثروتمند کردن، اعمار، مرفه و آباد نمودن است. از ترکيب “باي+ آغوت” کلمه “باياغوت” ساخته شده که به معني غني است. “آغوت” پسوند تحبيب در ترکي باستان است مانند “آلپاغوت” = “آلپ + آغوت” به معني دلاور محبوب. اکثرا کلمه تورکي “بايات” (بيات) را فرم جديد “باياغوت” ميدانند. “بيات” نام يکي از طوائف ۲۴ گانه اوغوز است که در تشکل ملل ترکمن و تورک (در ايران بخصوص از جنوب همدان تا سواحل خليج فارس، در آزربايجان، عراق و ترکيه) و فرهنگ تورکي نقش بسيار اساسي داشته است. دده قورقود، کوراوغلو، فضولي همه از بياتها هستند. در تورکي مدرن “بايات” به معني قديمي و کهنه است.ی بک.
عده “باي” تورکي را ماخوذ از کلمه “بايان” مونقولي دانسته اند. در زبان مغولي “بايان” به معني ثروتمند و قدرتمند است. اين کلمه به شکل اوليه خود بايان در ميان ترکان باستان آوار، اون اوغور و اويغورها و ديگر اقوام آلتايي نيز رايج بوده است. عنوان” بايان” لقب بزرگترين خاقان تورکهاي اويغور “بايان چور” (به معني شاهزاده ثروتمند) است. “بايان” بعدها به شکل “بوگ يان” وارد زبان روسي شده، در زبانهاي اسلاوي شبه جزيره بالکان به شکل “بان” و به معني والي بکار رفته و همچنين به زبان مجاري نيز وارد شده است. عنوان “بايان” در نام طائفه تورکي “باياندور، بايندر، بايندور، باييندير” از تورکهاي اوغوز نيز موجود است. “-دور” پسوند تکثير در نام قبائل تورکي است مانند “چاولدور”. باياندورها يکي از قبايل تورکي هستند که در قرون وسطي در تمام ايران، بين النهرين، آناتولي و قفقاز پراکنده شده بودند. بايندورها موسس يکي از مهمترين دولتهاي ترکهاي آزربايجاني تورکمان در تاريخ يعني دولت “آغ قويونلو” و يا “بايندريه” ميباشند. عده اي نام بايات (بيات) تورکي را نيز جمع قديم کلمه بايان دانسته اند. (در تورکي باستان برخي از اسامي و عناوين مختوم به “ن”، با تبديل آن به “ت” جمع بسته شده اند، مانند تارخات، تيگيت و بايات که به ترتيب جمع تارخان، تيگين و بايان اند). با.
پسوند ائتنوتوپونيم ساز تورکي “-غان-ĞAN ” “-قان-QAN “، “-گان-GAN “، “-که ن-KƏN ” نشان دهنده جا، مکان و محلهاي جغرافيائي است. اين پسوند در توپونيمهاي باستاني مانند کورقان-قورقان (پشته اي کوچک بر مزار مرسوم در ميان اقوام اوراسيا در ٥ هزار سال پيش. بعدها به معني استحکامات و قلعه و …)، قاديرقان، خينقان (سينجان)، بارسيغان-بارسقان، قارقان (قاراقان-خرقان، معادل قوراخان مونغولي. رود کوچک، باريکه آب کوهستاني)، قاتقان (خم، انحنا، کج و مورب)، يارقان، يارليغان (از اسامي جزائر درياچه اورميه. محل پرتگاه، کناره دره، شکستهاي کنار رودخانه)، چالاغان (از اسامي جزائر درياچه اورميه. محل زندگي طائفه چالا-چلا از تورکان قيپچاق)، اٶتوکه ن (نام الهه مکان. کلمه اي اصلا مونقولي) و … بکار رفته است. اين پسوند در توپونيمهاي بيشماري در سرزمينهائي که روزگاري تحت حاکميت اقوام آلتائي، پروتوتورک و تورک بوده اند بويژه در آزربايجان بيادگار مانده است، از آن جمله نامهاي جغرافيائي زير اند: بلاسجان-بلاشگان، داخرقان-توفارقان، بيلقان-بايلاقان، مغان-موغان، زنگان-زنجان، سيساقان- سيسجان، يئکه ن، شانجان، سدقان (صدقان)، چادگان (چادقان)، چٶهره قان، دليجان، انديجان، ديلمقان، نوشيجان، کميجان، ورزقان، گوگان، گرگان-جرجان، واسپورقان، ارزينجان، اوجان، ترجان، مزلقان، چاپاقان-چپقان، جنقان-جنگان، جوشقان، و… پسوند “-قان-QAN ” از طريق قوم و يا اتحاديه اقوام پروتوتورک ساکا به زبان پارتيان و از آنجا به زبانهاي ايراني وارد و پس از استيلاي عرب و نفوذ فرهنگ زباني عربي تبديل به “-جان-CAN ” شده است.
روايت مردمي برهان قاطع
در باره ريشه شناسي تورکي نام آزربايجان روايات مردمي چندي موجودند. يکي از جالبترين آنها را محمد خلف تبريزي در اثر خويش برهان قاطع ثبت کرده است. اين روايت داراي عناصر زباني است که آن را بسيار کهن مي نماياند، از جمله ذکر “آغور” به جاي “اوغوز” و کاربرد پسوند جمع تورکي قديم “-ان-ƏN “: “…… گويند وقتيکه آغور [اوغوز خان] آن ولايت گرفت، صحرا و مرغزار اوجان - که يکي از محال ولايت آذربايجان است- او را خوش آمد و فرمود که هر يک از مردم او يک دامن خاک بياورند و آنجا بريزند؛ و خود به نفس خود يک دامن خاک آورد و بريخت. تمامت لشگر و مردم هر يک دامني خاک بياوردند و بريختند. پشته اي عظيم برهم رسيد، نام آن پشته را آذربايگان کرد. ….. چه آذر به لغت ترکي به معني بلند است و بايگان به معني بزرگان و محتشمان؛ و آنجا را با آن مشهور گردانيد….”. در کتاب فرهنگ رشيدي تاليف رشيد الّدين متوفّاي ١۶۵۴ ميلادى نيز نقل ميشود اوغوز خاقان از شروان بر خاست و به اران رفت و از آنجا آمد به مغان، به اوجان آمد و در آنجا ساکن شد. نام اين مناطق را آذربايجان گذاشت.ی بک.
الف- در ترکي قديم پسوند جمعي به شکل “-ه ن-ƏN ” ويا “-ان-AN ” موجود بوده است. مثلا در ترکي قديم کلمه “ار ƏR ” به شکل “اره ن ƏRƏN ” (مردان، جوانمردان) با استفاده از اين پسوند جمع بسته شده است. محتمل است نام بعضي از اقوام نيز با استفاده از اين پسوند جمع بسته شده باشد، مانند “آزان” به معني آزها (از قوم آز) و “خازاران” به معني خزرها (نام محله اي در شهر اورميه). عده اي کلمات “خيزان” و “اوغلان” در زبان تورکي را نيز جمع با پسوند “–ان” کلمات “خيز” (قيز) و “اوغول” دانسته اند. در روايت برهان قاطع نيز “بايگان”، احتمالا فرم جمع قديمي کلمه “بيگ-به يگ BƏYG ” (به معني امرا و بزرگان) ويا “باي BAY ” (به معني ثروتمند و غني) است. با اين فرض ميتوان چنين استنتاج کرد که يا کلمه “به يگ BƏYG ” نخست به شکل “به يگه نBƏYGƏN ” جمع بسته شده و سپس در اثر آنالوژي با فرم جمع “بايان BAYAN “، به “بايگان BAYQAN ” تبديل گرديده است؛ و يا کلمه “بايBAY ” نخست به شکل “بايان BAYAN ” جمع بسته شده و سپس در اثر آنالوژي با فرم جمع “به يگه ن BƏYGƏN “، به “بايگان BAYQAN ” تبديل شده است. با.
ب- “آذر” به معني بلند در اين روايت، احتمالا مخفف و محرف “اوجايئر UCAYER” به معني جاي بلند و يا فرم ديگري از “اوزه ر ÜZƏR ” تورکي به معني قسمت فوقاني و روئين و بالائي… است (اوزه ÜZƏ در تورکي باستان به معني فوقاني و مرتفع است). تبديل صداي “ج” به “ز” (و “چ” به “س”) در برخي از لهجه هاي تورکي مانند تبديل “بنزه مک” به “بنجه مک” در بعضي لهجه هاي تورکي آزربايجان، “جول” قاراچاي به “زول” در تورکي بالکار (به معني راه) و تبديل “اجل” عربي به “ازل” در تورکي قازان مشاهده شده است.
ج- يکي ديگر از نشانه هاي قدمت اين روايت، ذکر فرم آغور (اوقور) باستاني به جاي اوغوز متاخر است. تبديل “ر” اصلي آلتائيک و تورکي باستان به “ز” (مانند گٶر-گٶز، تور-توزاق، يور-يوز، …) در زبان تورکي پديده اي نو و مربوط به هزاره اخير است، “ر” اصلي که در تورکي به “ز” تغيير يافته، در زبانهاي مونقولي، ياکوت، چوواش و مجاري همچنان حفظ شده است.ی بک.
ذال معجمه، الف ممدود و هويت ملي: در خط و زبان تورکي معاصر حرف و صداي “ذ” (ذال معجمه) وجود ندارد. عده اي بدين سبب و نيز به منظور تاکيد بر ريشه شناسي تورکي نام آزربايجان و هويت تورکي اش، بر نگارش اين نام به شکل “آزربايجان” تاکيد دارند. در طرف مقابل نيز، تاکيد بر کاربرد شکل “آذربايجان” از طرف نژادپرستان آريائي و قوميتگرايان افراطي فارس و نهادهاي رسمي دولتين پهلوي و جمهوري اسلامي، به منظور تاکيد بر پارسي بودن اين نام و مملکت و نفي هويت تورکي آن است. (علاوه بر نگارش، تلفظ نام آزربايجان به دو زبان تورکي و فارسي نيز متفاوت است. حرف اول اين نام به تورکي که در آن صداي “آ” ممدود و يا بلند وجود ندارد، با الف کوتاه (A-a) و به فارسي که داراي صداي الف کوتاه نيست، با “آ” ي بلند و يا ممدود (Â-â) ادا مي شود).
فرمهاي ديگر نام آزربايجان: در زبان تورکي تلفظ صداي فتحه در ميان سه الف کوتاه در نام آزربايجان (AZƏRBAYCAN)، به لحاظ قانون هماهنگي اصوات ثقيل است. از اينرو اين نام در آزربايجان شمالي گاها به شکل آزيربايجان (AZIRBAYCAN) و در ترکيه به شکل آزاربايجان (AZARBAYCAN) و يا آزئربئيجان (AZERBEYCAN) تلفظ مي شود. تبديل آزر به آزار (مانند ساوار، قاجار، آوشار) و يا به آزير (مانند سابير، يازير) در نام اقوام به لحاظ فونئتيک زبان تورکي پديده اي قانونمند و مسبوق به سابقه تاريخي است.
همچنين در نحوه نگارش نام آزربايجان بين پان ايرانيستها، قوميتگرايان فارس و نهادهاي دولتي جمهوري اسلامي و تورکان از طرف ديگر تفاوت وجود دارد. در حاليکه گروه اول نام آزربايجان را، بويژه هنگام اشاره به آزربايجان جنوبي تعمدا به اشکال نادرستي مانند AZARBAIDJAN و AZARBAIJAN مي نويسند، تورکان و آزربايجان اين نام را به شکل واحد و صحيح آن يعني AZERBAIJAN بکار مي برند. (گاها در منابع ارمني نام آزربايجان به شکل AZVERBAIJAN آورده مي شود. ZVER در زبان روسي به معني حيوان است) با.
“آزر” (AZƏR- AZER) به جاي “آذري” (AZARY-AZARI-AZERI)
در ريشه شناسي تورکي نام آزربايجان چندين تئوري وجود دارد. در همه اين تئوريها (به استثناي روايت برهان قاطع که آذر را به تورکي به معني بلند شمرده است) وجود پسوند اسم تبار و قومساز “ار” در هجاي دوم اين نام مدافعه ميشود. کلمه “ار” (”آر” در تورکي غربي و چوواش، “اير” در تورکي شرقي، “هر” در تورکي خلج٬ “يئر” در تورکي ساري اويغور، “اور” در زبان سومري) (ER, ƏR, AR, IR, İR, UR, YER, HƏR) به معاني انسان، مرد، مردم، جوانمرد، قهرمان، سرباز، رزمنده و ……. است. اين کلمه در تورکي باستان و قديم به عنوان پسوند براي ساختن نام اقوام، تبارها، گروهها و ايلات و طائفه ها نيز بکار رفته است. مانند قاجار، افشار، ساوار- سووار- سابير، يازه ر -يازر- يازير، آجار - آجير، تاتار، خزه ر- خزر، کنگر-کنگه ر، آوار-آپار، ماجار، ميشه ر، هونقار، بالخار- بالکار، خومار-خمر-خمار، بوله ر- بولقار- بلغار٬… (معادل پسوند باستاني نام قومساز “ار” در تورکي مدرن پسوند “-لي”، “-لو” مي باشد. جالب آنکه “لو” به زبان سومري نيز به معني انسان و مرد است). برخي منابع ريشه شناسي٬ بخش دوم از نام گروههاي معروف به پروتوتورک مانند “کيمر-جومر، سومر” و حتي “توخار” را نيز همين کلمه “ار” دانسته اند. کاربرد “ار” در نام اشخاص و در نامگذاري گروههاي مختلف انساني در دوران تورکان سلجوقي بويژه سلجوقيان غرب و حکومتهاي محلي تورک در آزربايجان و آسياي صغير٬ حتي در دوره عثمانيان بسيار رايج بوده است. به عنوان مثال: گون اري=گونري (مرد روز يا با توتم خورشيد)٬ قوم اري (مرد ريگزار٬ شخصي که در دشت زندگي ميکند)٬ آغاج اري=آغاجري (انسان با توتم درخت٬ شخصي که در جنگل زندگي ميکند)٬ داغ اري (شخص کوهستاني)٬ دويون اري٬ اؤلوم اري (محکوم به اعدام)٬ تورک اري=ترکري (شخص تورک)٬ سو اري (شخص نظامي)، قز اري-غز اري (شخص منسوب به اوغوزها)، دنيز اري، قويون اري٬ يابان اري (بيگانه٬ شاخه اي از تورکمانهاي جنوب حلب مهاجرت کرده به سيواس)٬ ايل اري (بومي٬ محلي)٬….
تئوري قوم آز-آزر: عده اي نام “آزر” را مرکب از دو بخش “آز” و “ار” دانسته اند. در شماري از متون تاريخي پيش و پس از اسلام به اقوامي بنام “آز” و اسامي مشابه آن اشاراتي شده است. از جمله در سنگ نوشته هاي گٶک تورک (تون يوقوق)، چرم نوشته هاي تورفان، راحه الصدور (راوندي)، جامع التواريخ، صوره الارض (ابن حوقل)، مروج الذهب (مقدسي)، المسالک و الممالک (ابن خردادبه)، معجم البلدان، سفرنامه ابن بطوطه، ديوان لغات الترک (به شکل “آز کيشي”، يعني انسان آزي)، کتاب دده قورقود و ……. هنوز آشکار نشده است اين گروههاي متعدد قومي واحداند ويا هر کدام قومي جداگانه اند. همچنين در منشا تباري و زباني اين اقوام نيز مباحثه وجود دارد. در تاريخ و روزگار معاصر در ميان ملل تورک نيز (بولغار، تاتار، ازبک، قازاق، قيرقيز، باشقورد، آلتاي، تورکمن، قاراچاي-بالکار، ….) به اقوام و تيره ها و در محل سکونت و حاکميت اين اقوام در ناحيه بسيار وسيعي در اوراسيا به نامهاي جغرافيائي بيشماري مي توان برخورد که در نام خود عنصر “آز” ويا “آس” و مشابه آنرا داشته باشند. يکي از اين اقوام قومي پروتوتورک - آلتائيک در پيرامون درياي خزر بنام آز، آس، آسي (آسيانيها، آسيناها، ويا آلانهاي بعدي)، ياز و يا جاز (در زبانهاي اسلاوي) است. اين طائفه پروتوتورک در طول تاريخ خود با اقوام اسلاويان روابط نزديک انساني داشته که خود را از جمله به شکل ازدواج مخصوصا ميان رهبران و روساي طوائف دو طرف جلوه گر ميساخته است. گروهي طائفه ياز -ياس - يازيق (YAZYG) را که در نواحي مولدوايا و اوکرايناي فعلي مي زيسته و بر اقوام اسلاويان آن منطقه و اروپاي شرقي حکم مي رانده اند و از اجداد مجاريان بشمار ميروند را نيز منسوب به همين طائفه پروتوتورک “آز” دانسته اند. عده اي از محققين قوم قيرقيز را نيز منسوب به قوم آز دانسته و نام قيرقيز را به شکل “قيريق+آز” (چهل آز) تقطيع کرده اند. در سنگ نوشته هاي تون يوقوق، آزها وابسته به اقوام تورک، تورگيش و قيرقيزها شمرده شده اند. در اين سنگ نوشته ها علاوه بر ترکيب “آز بودون AZ BUDUN ” (قوم آز)، “آز ائلليکAZ ELLİK ” (مملکت آز)، حتي ترکيبي عينا به شکل ” آز اري AZ ƏRİ ” به معني “انسان منسوب به قوم آز” وجود دارد.ی بک.
طبق معتقدان اين تئوري، آزر که نام آزربايجان از آن ماخوذ است نام حکومت ايلي و دولت قومي تورک در منطقه شمال غرب ايران، جنوب قفقاز و شرق کشور ترکيه بوده که قرنها پيش از ميلاد مسيح بر بسياري از اقوام و قبايل ديگر آن منطقه از جمله بر اوزها حکومت ميکرده است. پانصد سال پس از سقوط دولت آزان، در اين نواحي دولت ميديا تشکيل شده است. در عهد عتيق در آزربايجان و نواحي دور و نزديک ديگر در آسيا به نامهاي جغرافي به شکل آزار و … مي توان برخورد کرد. از جمله شهر “آزار” بين اورميه و کرکوک (قرن هشتم پيش از ميلاد)، ناحيه “آزار” در ايروان چوخورو (قرن اول)، معبد “آزاري” در جنوب ماد (قرن اول)، شهرهاي “آزارا” و “آزارابا” (آزر اوبا) در پيرامون درياي آزاق (قرن دوم) و …. عده اي نامهاي ارس (آر+از)، سلماس (سالم+از) حتي آسيا را با نام اين قوم مربوط دانسته اند. نام طائفه “آز” در زبان مونقولي به شکل آزوت و در متون فارسي به شکل “آزان” جمع بسته شده (راحة الصدور: اندر تاختن ملک آزان بر اوزان)، هرچند ممکن است که اين شکل فارسي نبوده و جمع کلمه “آز” با استفاده از پسوند جمعساز تورکي باستاني “-ان” بوده باشد (نگاه کنيد به بند الف از روايت مردمي برهان قاطع). در منابع عربي از زبان اين قوم بنام “الاذيه” (منسوب به قوم آز) و يا “الاذريه” (منسوب به قوم آزر) ياد شده است. بنابراين، ظن عده اي که فرم “آذري” را مخفف کلمه آذربايجان دانسته اند، کاملا نادرست است. “آذري” مخفف نام آذربايجان نيست، “ي” آخر کلمه “آذري”، ياي نسبت بوده و “آذري” در زبانهاي فارسي و عربي بيگمان به معني “منسوب به آذر” است.
تئوري قوم ياز-يازير: عده اي نام آزر را تخفيف نام طائفه باستاني تورکي يازير (يازر-يازار- يازغير و يا يازقير) دانسته اند. اين نام به معاني کسي که بر ممالک بسيار هجوم برده، آنها را تصرف نموده و بر آنها حاکم است؛ آنکه ديگران را وادار به اطاعت کردن ميکند، طائفه ساکن در دشت (يازي)، فرمانروا ويا صاحب ممالک بسيار و وسيع، بزرگ خلق …. آمده است. بسياري از قوم شناسان و زبانشناسان اين نام را به صورت يازي+ار به معني انسان دشتي تقطيع ميکنند، برخي نيز با تقطيع آن به شکل ياز+ار در صدد ايجاد ارتباط بين قوم ياز-ياس با قوم آز-آس فوق الذکر برآمده اند. يازير-يزر ويا يازرها مانند کنگرها٬ بلغار-بولقارها٬ سابير-ساوورها٬ خلج-قالاچها٬ آوار-آبيرها٬ خزرها٬ هون و آق هونها٬ قيپچاق-کومانها٬ پچنک-بجنه ها٬ بارسيل-بورچاليها، آغاج اري- آغاچري، هون٬ بون تورک، ساراقور٬ اون اوغور٬ اوقور و …. در زمره قديميترين گروههاي تورکي شناخته شده پيش از اسلام در آزربايجان٬ ايران و آسياي صغير ميباشند. اين گروههاي تورکي بويژه در دوره ساسانيان در بسياري از مناطق روستايي و شباني آزربايجان پخش شده و اسکان گزيده بودند. بخش آسياي ميانه اي يازرها در آخال ترکمنستان کنوني، دولتي مستقل به پايتختي تاق و يا تاق يازير تاسيس نموده اند. يازيرها در دوره اسلامي به عنوان يکي از طوائف ٢۴ گانه اوغوز، از شاخه بوز اوخها (تير خاکستري) و از فرزندان آيخان شمرده ميشدند. پس از حمله مونقول، آنها در موجي دوم به نواحي گوناگوني از جمله آزربايجان و آسياي صغير (در اطراف ايسپارتا و بورسا) پراکنده شده اند. با.
تئوري قوم کاس-قاز: گروهي از محققين، نام آزر را تخفيف قاسر-قاسه ر و يا قازر-قازه ر ماخوذ از نام طائفه باستاني تورکي کاس- قاس- قاز، …. دانسته اند. (قاسر: قاس+ار، قازر: قاز+ار، آزر: آز+ار). قاسهاي ساکن در غرب درياي خزر و قفقاز، همچون تورکهاي خزر قومي جزيره نشين و با چشماني آبي رنگ و موهايي بلوند توصيف شده اند. نام اين قوم در ريشه شناسي نام ملت “قازاق” و کلمات “قفقاز”، “قزوين” و “کاسپي” نيز مطرح گرديده است. (برخي از محققين مانند محمود کاشغري در ديوان لغات الترک، نام شهر قزوين آزربايجان را با نام قاز، دختر افراسياب مرتبط دانسته و آنرا به شکل قاز+اويون و يا بازيگاه قاز، دختر افراسياب ريشه يابي کرده اند: “کوز- قاز ” نام دختر افراسياب “خاقان” بنيادگزار خاندان سلطنت “خان”ها، “تگين” ها و “تريم” ها، و پدر قاز، بارمان، و بارس قان که هر کدام به نام خويش شهري پي افکندند مي باشد. شهري که به اسم “قاز” نامگذاري شد شهر قزوين در آزربايجان ايران، که اصل آن ” کاز اويني- قاز اوينو” (به ترکي بازيگاه قاز) مي باشد است، زيرا که وي در آنجا ساکن بود و بازي مي نمود). طبق اين تئوري نام قازاق به شکل قاسوق (قاس+اوق) و يا قاساخي (قاس+آخي)، و نام اروپائي درياي خزر، کاسپي به شکل قاس+پي تقطيع ميشوند. (براي پسوند –پي به تئوري آز+ار+باي+قان مراجعه کنيد). کلمه قز-قاز-قاد-کاس-کاد، ريشه کلمه “قايا”ي تورکي امروزي به معني صخره، در تورکي و ديگر زبانهاي آلتايي به معني صخره، کوه صخره دار و شيب تند ميباشد. (در متون اورخون، “قاديز” به معني پرتگاه صخره اي است).
تئوري قوم خزر: عده اي نام “آزر” را با قوم تورکي “خزه ر” مرتبط دانسته اند. نمونه متاخر جالبي از اين دست، شاعر ملي ترکمن ماخموت قولي پراغي است که در اشعار خويش از آزربايجان به شکل “خزه ربايجان” نام برده است. وي ميگويد: “من گزميشه م ائيران`ي، خزه ربايجان`ي”. در فولکلور ترکمني نيز از آزربايجان به شکل خزربجان و خزيربيجان ياد مي شود. از اين نمونه ها ارتباط نام آزربايجان با تورکهاي باستاني خزه ر استنباط مي شود. علاوه بر اين، برخي از محققين، بر اين اعتقادند که گاسپي و خزر هر دو نام يک واحد ائتنيک هستند که در سواحل شمال و شمال غربی دريايی که در زبانهاي گوناگون نامهای آنها را به خود گرفته، زندگی می کرده اند. اين محققين گاسپی و خزر هر دو را از ريشه گاس، خاس، خاز فوق الذکر دانسته و بر آنند که اين دو نام با افزوده شدن دو علامت جمع “پی” ايلامي و “ار” تورکي به دو صورت مذکور در آمده اند. برخي از محققين نام “خيزير” پيغامبر افسانه اي –شخصيت ميتولوژيک که در جهان تورک بنام وي دو عيد مردمي برگزار مي شود (خيدير نبي بايرامي و خيديرائللئز بايرامي) را نيز مرتبط با خزه رها و در نتيجه مرتبط با نام آزربايجان دانسته اند.ی بک.
“ملت تورک آزر”، “قوم فارس آذري”
کلمه و ترکيب “آذري ÂŻƏRΔ هم به لحاظ املاء (داشتن ذال معجمه Ż )، هم به لحاظ دستور زبان (داشتن ياي نسبيت فارسي-عربي-Î )، هم به لحاظ تلفظ (تلفظ با “آ” ممدود فارسي ) و هم به لحاظ مفهومي (ارتباط با آذر و آتش فارسي) ترکيبي فارسي و غيرتورکي است. در املا تورکي معاصر حرف و صداي “ذ” (ذال معجمه Ż) و در زبان تورکي معاصر علي القاعده صداي “آ ممدود ” وجود ندارند. (براي الف ممدود فارسي و الف کوتاه تورکي به بحث [1] باي بک و بابک زيرين مراجعه کنيد). پسوند “ي-Î ” در آخر کلمه نيز ياي نسبيت فارسي-عربي است. اين “ي” فارسي به شکل کشيده و ممدود “Δ ادا ميشود که بر خلاف فونئتيک تورکي که در آن صرفا “ي” کوتاه “İ” وجود دارد است. البته عده اي از مدافعين تورکي منشا بودن نام آزري، اين نام را داراي ترکيب تورکي “آز اري” به معني انسان آز و نه ترکيب فارسي آزري به معني منسوب به آزر قبول مي کنند. اما اين نظريه مبتني بر حدس و گمان، غير منطقي و ناپذيرفتني است و از نظر لغوي هم قابل قبول نيست. چرا که در زبان تورکي ترکيبات به شکل “نام قوم خاص+ اري”، به معني فردي منسوب به آن قوم خاص (تورک اري يعني فرد منسوب به قوم تورک)، و ترکيبات به شکل “نام قوم خاص+ار” به معني ايل و يا گروه خاص بکار رفته است مانند تاتار به معني قوم تاتار و همه ديگر نامهاي اقوام تورک در تاريخ که با ترکيب ار ساخته شده اند (قاجار، افشار، ساوار- سووار- سابير، يازه ر -يازر- يازير، آجار - آجير، خزه ر- خزر، کنگر-کنگه ر، آوار-آپار، ماجار، ميشه ر، هونقار، بالخار- بالکار، خومار، بوله ر- بولقار- بلغار). تنها استثناء در اين مورد نام قوم آغاج اري است که اين ترکيب ويژه نه به معني فرد منسوب به قوم، بلکه به معني خود قوم بکار رفته است.
بدين ترتيب حتي اگر “آزر” به عنوان نام قومي تورک پذيرفته شود، ترکيب “آذري” ترکيبي صد در صد فارسي است و شايسته نيست براي ناميدن يک قوم و يا ملت تورک بويژه از طرف خود آن ملت و يا قوم تورک بکار رود. چنانچه در تاريخ نيز هرگز ترکيبي فارسي براي ناميدن هيچ قوم تورک بويژه از طرف خود آن قوم بکار نرفته است. اين که يک ملت نام ملي خود را به زبان ملت ديگري- آنهم زبان ملتي که نخبگان و سياسيونش قصد محو و نابودي آن را دارند و عينا با نامي که آنها براي وصول به اين مقصد از آن استفاده مي کنند يعني آذري- بنامد به جز بي هويتي، ناخودآگاهي ملي و بي احترامي به خود نام ديگري ندارد. کساني که بخش آزر در نام آزربايجان را منسوب به قوم تورکي “آز” و يا “آزر” (ويا قاسرها، يازرها، خزرها) مي دانند و طالبند که اين نام را به جاي نام تاريخي ملت تورک در ايران و آزربايجان بکار برند شايسته مي بود که اقلا در زبان فارسي آنرا به شکل “ملت آزر” (به جاي قوم آذري)، “آزرها” (به جاي آذريها)، “زبان آزري” (به جاي زبان آذري) و يا “تورکي آزر” (به جاي ترکي آذري) بکار برند. در زبان تورکي نيز ترکيبات مذکور ميبايست به شکل “آزر ميللتي AZƏR MİLLƏTİ ” (به جاي آذري ميللتي)، “آزرلر AZƏRLƏR ” (به جاي آذريلر)، “آزر ديلي AZƏR DİLİ” (به جاي آذري ديلي)، “آزر تورکجه سي AZƏR TÜRKCƏSİ ” (به جاي آذري تورکجه سي) و يا “آزرجه AZƏRCƏ ” (به جاي آذريجه) بکار برده شوند. (تعويض نام ملي و تاريخي ملت ترک ساکن در آزربايجان و ديگر نقاط ايران و قفقاز با نامهاي ملي ساختگي مانند آذري و آذربايجاني، اقدامي بسيار نادرست و ضدملي است که هم اکنون در جمهوري آزبايجان نيز طرفداراني پيدا کرده است. فرهنگيان و روشنفکران تورک مي بايد در مقابل اين تمايل و روند منحرف و ضد ملي به شدت مقاومت کنند) با.
“اورميه” به جاي “اروميه”
منابع فارسي، کردي و ارمني نام شهر اورمو (اورميه) را به شکل “اروميه” و منابع تورکي و آزربايجاني اين نام را در زبان فارسي به شکل “اورميه” و به زبان تورکي مطابق با تلفظ مردم به شکل “اورمو” مي نويسند. گروه دوم معتقد به تورکي بودن نام اورمو و در نتيجه اورميه و همريشگي احتمالي آن با اسامي شهرهايي مانند اور و اوروک (از تمدن سومري)، اورگنج (دو شهر در ازبکستان و ترکمنستان) و اورومچي (در ترکستان چين، بئش پاليق سابق) اند.
تئوري سومري نام اورميه: مدافعين اين تئوري، نام اورميه را به شکل “اور(و)+ مو” (URU+MU) و يا “اور(و)+مه” (URU+ME) تقطيع مي کنند.
١- “اورو URU ” در زبان سومري که از طرف عده اي زباني خويشاوند با زبان تورکي و يا پروتوتورک در نظر گرفته مي شود، به معني شهر و آبادي است. نام دو عدد از مهمترين شهرهاي سومري “اور” (المقير فعلي در جنوب بغداد) و “اوروک” (ورقه فعلي) بوده و احتمال داده مي شود نام کشور عراق نيز يادگار کلمه اوروک سومري باشد. (اوروق و يا اوروغ در ترکي به معني قبيله و يا گروه انساني خويشاوند و در ترکي معاصر به شکل اويروق به معني تابعيت و شهروندي است).ی بک.
٢- “مو MU” در زبان سومري (معادل شامو در زبان آکادي) به معني بهشت و يا بخشي از آسمان-بهشتها و شايد به معني باران است. “مه ME” نيز در اين زبان به معني معيارها و نرمهاي فرهنگي و يا پرچمها و نشانه هاي اين نرمها مي باشد. بنابراين “اورومو URUMU” به زبان سومري به معني “شهر بهشتي”، “شهر باران” و “اورومه URUME ” به معني “شهر فرهنگ، شهر بافرهنگ” مي باشد. نام اورومو به معني شهري بهشتي با باور رايج در ادوار باستان مبني بر قرار داشتن باغ عدن در آزربايجان –تبريز همخواني تمام دارد.
تئوري اورال –آلتائيک نام اورميه: در زبانهاي مخلتف اورال-آلتائيک نامهاي جغرافي متعدد مشابه با نام اورميه وجود دارند. اين نامها را ميتوان به دو دسته جداگانه، يکي با معاني مکان و مقر و ديوار و ديگري با معاني زيبا و شاد و شوق و … تقسيم کرد:
١- بن “اور UR ” در زبان تورکي باستان به معني مکان و مقر و… و “اٶرو-هٶرو ÖRÜ-HÖRÜ ” به معني ديوار درهم تنيده است. (”اور UR ” به سومري به معني انسان است). کلمات اورتا (وسط)، اوردو (قرارگاه خاقان و ارتش)، اورون (مقام، مکان)، اورناماق (جاي گرفتن)، اورلاتما (اسکان دادن)،… در زبان تورکي و بنا به شماري از صاحبنظران کلمات يورد و يا يئر نيز از همين ريشه اند. با.
٢- در زبانهاي اورال-آلتائيک ترکيبات متعددي وجود دارند که يادآور نام اورميه اند. در همه اين نامها معاني شادي، زيبائي، ذوق و شوق و الهام بخشي مستتر است:الف- در زبانهاي مونقولي کلمات اورما URMA ، اورام URAM ، اورمان URMAN ، اورماس URMAS ، اورم URM ، اوروما URUMU و …. به معاني روحيه، الهام، شوق و ذوق ميباشند. نام شهر اورومچي URUMÇİ ويا اورونچي URUNÇİ اويغورستان (ترکستان چين) نيز کلمه اي مونقولي (لهجه باستاني مربوط به دو هزار سال پيش) است. در اين ترکيب اورو URU به معني زيبا و مچي MÇİ به معني مرغزار و کشتزار است.ب- در زبانهاي اوراليک (فينو اوگوريک مخصوصا در زبان مجاري) اٶرٶم-اٶرٶل ÖRÖM-ÖRÖL به معني شادي و نشاط است (زبانشناسان اين نامها را ماخوذ از زبان تورکي دانسته اند).ج- در تورکي باستان، اورين ÖRİN, ÜRİN ، اورون ÜRÜN و اورگون ÜRGÜN همه به معني شاد و شاداب بودن.
بنابر اين نظريه، نام اورميه کلمه اي اورال آلتائي به معني مکان زيبا و شادي بخش است.
تئوري تلفظ مردمي: عده اي نيز نام اورميه را ناشي از تلفظ تورکي “روميه” و يا “رومي” ميشمارند. طبق اين نظر، از آنجائيکه صداي “ر” در اول کلمات اصيل تورکي نمي آيد، براي رفع اين صدا از اول اين چنين کلمات وارده از زبانهاي خارجي، صداي “او” و يا “اي” به اول آنها (مانند ايره حيم به جاي رحيم و …..) افزوده مي شود. چنانچه واژه هاي “روم” و “روس” در تورکي مردمي به شکل “اوروم” و “اوروس” تلفظ ميشوند. نام شهر “اورفا” در ترکيه نيز طبق همين قاعده و از افزودن صداي “او” به اول نام قديمي اين شهر “روبا” حاصل شده است.ی بک.
نام دومين شهر آزربايجان اورمو-اورميه، چه از ريشه تورکي- اورال آلتائيک اروم-اورون، چه از تلفظ تورکي “روميه” و چه از ريشه سومري اورومو-اورومه گرفته شده باشد، شکل “اورميه” مانند خود اين شهر، داراي بار و هويت تورکي است و شايسته است که در زبان فارسي نيز به جاي فرم غيرتورکي اروميه بکار رود.
“باي بک BAYBƏK ” تورکي به جاي “بابک BÂBƏK”
در باره مليت و تبار “باي بک” قهرمان آزربايجاني ميان فارسان و تورکان مناقشه اي وجود دارد. گروه نخست وي را ايراني تبار و حتي فارس و گروه دوم او را تورک مي پندارند. اين مناقشه به ريشه يابي نام وي نيز سرايت کرده است. گروه نخست نام وي را به شکل بابک نگاشته، با الف ممدود و يا فارسي Â تلفظ ميکند و از ريشه پاپک ايراني مي داند، حتي برخي از ايشان گامي فراتر نهاده و بين نام پاپک و آزربايجان به شکل آتورپاپکان ارتباط برقرار کرده اند، در حاليکه گروه دوم نام وي را به شکل “باي بک” تورکي نگاشته و با الف تورکي و يا کوتاه A تلفظ مي کند. با.
تبار و مليت اين شخصيت تاريخي و ريشه يابي نام وي هر چه باشد، فرم “بابک BÂBƏK ” که با الف ممدود و کشيده ادا مي شود، ظاهر و هويتي فارسي و غيرتورکي دارد. در زبان تورکي معاصر صداي الف کشيده وجود ندارد و تنها در مواردي بسيار استثنائي در کلمات وارده از زبانهاي خارجي مانند فارسي و عربي (تاريخ TÂRİX ، جاويد CÂVİD ، آيت ÂYƏT، عادي ÂDİ ، عالي ÂLİ… ) حفظ شده و بکار مي رود. الف کشيده در اينگونه کلمات عموما طبق فونئتيک زبان تورکي به شکل کوتاه تلفظ ميشود، مانند بازار فارسي BÂZÂR که به شکل بازار BAZAR تلفظ مي گردد. وجود الف کشيده در اين قبيل کلمات علامت و دليلي آشکار بر فارسي و غيرتورکي بودن اين کلمات است. تلفظ نام بابک با الف کشيده فارسي در زبان تورکي، علاوه بر اذعان به فارسي و غيرتورکي بودن اين نام، بي اعتنائي آشکار به فونئتيک زبان تورکي است. در زبان تورکي نيز مانند هر زبان زنده ديگر نامهاي اشخاص بويژه نامهاي شخصيتهاي تاريخي مي بايست بر اساس قواعد و فونئتيک زبان تورکي نگاشته و تلفظ شوند. چنانچه به عنوان نمونه نام آدم، قرايوسف، خضر، محمود، اسماعيل و…. در زبان تورکي به شکل آدام، قارايوسوف، خيدير، ماحميد، ايسماعيل و … نوشته و تلفظ ميشوند. در اين مورد نيز، مي بايست اين نام در زبان تورکي:
- يا با الف کوتاه به شکل BABƏK تلفظ گردد (که احدي از تورکان بنا به ضرورتهاي قانون هماهنگي اصوات آنرا چنين تلفظ نمي کند)،- يا بنا به قانون هماهنگي اصوات به “باباک-باباق” (BABAK-BABAQ - مانند تبديل آدم عربي به آدام تورکي) و يا “ببه ک” (BƏBƏK- مانند تبديل “حياط” عربي به “حه يه ط” تورکي) تبديل گردد (هيچکدام از دو فرم باباک-باباق و ببه ک در زبان تورکي به عنوان اسم شخص بکار نرفته اند)،- و يا با افزودن “ي” به الف کوتاه به شکل “باي بک BAYBƏK ” تلفظ گردد. (الف ممدود به ديفتونگ آي تبديل شود)ی بک.
في الواقع اين شکل اخير يعني “باي بک” شکلي است که در ميان تورکان از ديرباز (تورکان باستاني بولغار) و امروز نيز (تورکان معاصر تاتار، ترکيه، آلتاي، تووا،….) به عنوان اسم شخص رايج است. در اين نام و فرم تورکي، “باي” به معني غني، ثروتمند و محتشم؛ “بک” به معني امير، عاليرتبه، بزرگ و … و کل نام ترکيبي “باي بک” به معني امير محتشم است (براي اطلاعات بيشتر در معاني باي و بک به تئوري آز+ار+باي+قان مراجعه کنيد).
“قاشقاي” و “قاراي” به جاي “قشقائي” و “قرائي”
همانگونه که در باره ماهيت فارسي ترکيب آذري گفته شد، ترکيبات قشقائي (نام بزرگترين اتحاديه ايلي دياسپوراي تورکان آزربايجاني ساکن در ايران) و نيز ايل قرائي، هويتي فارسي دارد. در هر دوي اين نامها “ي” نسبيت فارسي به نام ايلي تورک افزوده شده و ترکيب فارسي حاصل به جاي نام اصلي ايل بکار رفته است. اين سبک از آنجا که نام اين ايل را از کلمه اي تورکي (قاشقاي، قاراي) به ترکيبي فارسي (قشقائي، قرائي) تغيير مي دهد کاملا نادرست است. قشقايي و قرايي (نه قشقائي و قرائي) تنها مي تواند به هنگام اشاره پديده اي منسوب به اين دو طائفه تورک در زبان فارسي بکار روند و نه به جاي نام آنها، مانند شعراي قشقايي (به معني شعراي قاشقايها، آداب قرايي به معني آداب قارايها و …). علاوه بر آن حرف “ئ” در الفباي تورکي صرفا صداي کسره مي دهد و کار برد آن به جاي حرف “ي” در کلمات تورکي ناشايست است. با تفاصيل فوق نگارش صحيح نام اين دو طائفه تورکي، قاشقاي و قاراي (به جاي قشقائي و قرائي) است. با.
فارسي (FARS, FARSI) و پارسي (PERS, PERSIAN)
قوم فارس و زبان فارسي، با اقوام و زبان باستاني پرس، پارس، پارسي و پرشين عينيت و رابطه مستقيمي ندارد. ايندو٬ به لحاظ زباني، ديني، تبار-نژادي و فرهنگي دو آنتيته تماما جداگانه اند. پارسي، زباني ايراني باستاني و منقرض شده است؛ پارسها قومي از ايراني زبانهاي باستانند که مدتها قبل از آنکه از صحنه روزگار حذف شوند به دين زرتشتي در آمده بودند. تبار پارسهاي باستان نيز آميخته اي از اينديک و مونقولوئيد (فيزيوتيپي شبيه هنديان امروزي) بوده است. (شايد بتوان پارسييان زرتشتي مهاجرت کرده به شبه جزيره هندوستان را باقيمانده پارسيان باستان به شمار آورد٬ البته عده اي اين تئوري را نيز رد نموده اند). در حاليکه زبان و خلق و مذهب فارس امروزه پديده هائي جديد و کاملا نوظهور در ايران اندּ
توده فارس زبان امروزي ايران از هر جنبه بين قرون ١۶-٢٠ و در دوره صفوي- قاجار- پهلوي فرم امروزي را به خود گرفته است. اين خلق با ترکيب نژادي-تباري٫ فرهنگ و مذهب امروزي آن گروهي نامتجانس و نوظهور است. فارسها به لحاظ نژادي گروهي ناهمگن مرکب از رگه هاي مديترانه اي پروپر٬ مونقولوئيد٬ اينديک و حتي نئگروئيد ميباشند. قوم فارس امروزين به لحاظ تباري ترکيبي از اکثريت بوميان باستان غيرايراني منطقه، بازماندگان منسوب به پرسها و ديگر اقوام مهاجر ايراني زبان (عمدتا از شرق٬ از افغانستان کنوني)، بوميان و مهاجرين تورک (از شرق٬ از شمال و از غرب)، بوميان و مهاجرين عرب و سامي (عمدتا از جنوب غربي) است. بنابراين گروههاي مختلف فارس زبان ساکن در ايران که امروزه با نام قوم فارس از آنها ياد ميشود در حقيقت ملقمه اي از گروههاي مخلتف تباري و زباني اند که به مرور زمان با غلبه زبان فارسي دري دربارها و شاعران و مهاجرين افغانستاني، پذيرش علايق مذهبی تورکان غلات قزلباش آزربايجاني و ترکيه اي به شکل دگرگون و فارسي شده شيعه امامي و اخذ مظاهر فرهنگي٬ آداب و سنن٬ جشنها و اعياد و خط از اعراب و بوميان و تورکان و مهاجران ايراني زبان ديگر به صورت قوم فارس (زبان) پا به عرصه وجود گزارده اند. حتي مذهب شيعه امامي که يکي از اساسي ترين ستونهاي هويتي قوم فارس امروز را تشکيل ميدهد٫ نيز در سايه تورکان قزلباش آزربايجان و ترکيه به مذهب ملي قوم فارس تبديل شده است. تورکها از اين جهت نقشي بي بديل در بوجود آمدن خلق فارس بازي نموده اند.ی بک.
زبان فارسي امروزي و رايج در ايران با ۶۰٪-۸۰٪ کلمات عربي، زباني ژارگون-کرئول (jargon-kreol)مانند اوردو است. اين زبان آميخته اي از زبانهاي ايراني وارد شده به داخل مرزهاي کنوني ايران که منشاشان در افغانستان و تاجيکستان کنوني قرار دارد با ديگر زبانهاي ايراني غيرفارسي (سغدي، خوارزمي و راجي و ּּּ)٬ زبان عربي٬ تورکي و ديگر زبانهاي بومي ايران است.
کاربرد پرشين-پارسي براي قوم و زبان فارسي٬ قائل شدن به خلوص تباري و نژادي فارس زبانهاي امروزي و يا اعتقاد به پاکي و عدم اختلاط اقوام پارسي باستان در طول دو هزار سال گذشته؛ ناديده گرفتن تاريخ و فعل و انفعالات دو هزار ساله٬ تحريف آن و گفتماني پان ايرانيستي- نژادپرستانه براي ايجاد سابقه و هويتي تاريخي براي اين گروه زباني نوظهور و تصاحب هويت و ميراث تاريخي پارسها توسط فارس زبانان امروزي است. يکي نشان دادن خلق نوظهور فارس با ترکيب نژادي و مولفه هاي هويتي فرهنگي و مذهبي ويژه اش، با اقوام پرس باستاني از بي اساسترين جعليات افسانه سازان دولتي فارس در تاريخ ميباشد. در ايران امروز نه زباني به اسم پارسي و نه قومي به اسم پارس و يا “پرشين” وجود ندارد، بنابر اين ميبايست اکيدا از بکار بردن نامهاي پارس و پرس و پرشين به جاي فارس و فارسي بويژه در زبان انگليسي اجتناب نمود. با.
جعفري و شيعه (امامي)
يکي از مهمترين ناآگاهيها ويا بدآگاهيا در باره ملت تورک ساکن در ايران، آزربايجان و عراق، يکي انگاشتن مذهب اين ملت با مذهب قوم فارس است. اين يگانگي و اشتراک مذهبي فرضي و غيرواقعي تورکها و فارسها، از طرف دولت ايران و قوميتگرايان فارس به عنوان يکي از اساسي ترين ابزارهاي آسيميلاسيون ملت تورک در قوم و فرهنگ فارس بکار مي رود. حال آنکه ديرزماني است در عالم و تاريخ تشيع – اقلا در سطح مردمي و معتقدان و مومنين- دو قرائت کاملا متفاوت تورکي و فارسي-عربي از شيعه دوازده امامي (اثني عشري) به ترتيب به نامهاي جعفري و امامي (و يا مختصرا شيعه، شيعي) فرم گرفته است. در گذشته- و امروز در جامعه فارس- فرق بين جعفري و شيعه امامي دانسته نبود و ايندو اغلب مترادف يکديگر و يا حتي به شکل مذهب جعفري امامي بکار ميرفتند. اما امروزه به طور روز افزوني تناظر و عينيتي بين شيعه، شيعه امامي و امامي از سويي و بين هر سه اينها و فارسيت و قوميتگرائي فارسي از سوي ديگر ايجاد شده است. به طوريکه هرجا که شيعه و يا امامي گفته مي شود مراد صرفا شيعه امامي فارسي و نه فرم تورکي آن يعني جعفري است.
مذهب شيعه و يا امامي مذهبي است که فارسها و برخي ديگر از اقوام ايراني زبان منسوب به آن ميباشند. قرائت امامي که قرائت فارسي -عربي شيعه دوازده امامي اورتودوکس است، به شدت متاثر از آئينهاي ايراني باستان مانند زرتشتيگري است و در همسوئي با آن بر اصل معصوميت امامان و ولايت طبقه روحانيت شکل گرفته و در آن صنف روحاني و مجتهد از قدرت، اهميت و قداست ويژه اي حتي عصمت برخوردار است. در مذهب شيعه (امامي) اختلاط دو نهاد دين و دولت و حاکميت و تسلط صنف روحاني بر حکومت و دولت، اصلي اساسي است. اين مذهب همان است که در تاريخ معاصر در برخي از شخصيتهاي فارس مانند ملامحمد باقر مجلسي، فضل الله نوري، مدرس، کاشاني، بروجردي، حائري، نواب صفوي، خميني، خزئلي، مطهري، مصباح يزدى، طبسى، جنتى، خاتمي، عسکراولادى، شريعتي، رجوي٬ پيمان٬ سروش، رفسنجاني، خامنه اي… مجسم شده است. تبعيض گسترده بر عليه زنان و تلقي انسان درجه دوم بودن آنها، باز در همسوئي با آئينهاي باستاني ايراني و زرتشتي (مانند سنن ايراني-زرتشتي چادر، تعدد زوجات، صيغه، پست و ناپاک شمردن ذاتي زنان)، از مشخصات اصلي مذهب شيعه (امامي) فارسي است.ی بک.
مذهب جعفري نيز مذهبي است که امروزه تورکهاي شيعي ايران٬ خاورميانه و قفقاز، در ترکيه، ايران، آزربايجان و عراق بر آنند و خود را منسوب به آن ميدانند. چهارچوب قرائت تورکي مذهب جعفري توسط نادرشاه افشار مشخص شده است. اين مذهب ابتدائا همان مذهب شيعه امامي بود که وي آنرا به سطح يک مذهب فقهي مستقل تنزل داده است:
١- مذهب جعفري، به عنوان مذهب حقه پنجم اهل سنت و جماعت، در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد امام جعفر صادق است.٢- در مذهب جعفري مسجد و دين حوزه اي شخصي بوده و مي بايد از در هم آميزي مسجد- دين و دولت اجتناب نمود.٣- در مذهب جعفري، از امهات مذهب شيعه مانند ولايت و عصمت امامان و روحانيون خبري نيست.۴- در مذهب جعفري، صنف خادمان دين (معادل صنف روحاني و يا روحانيت در مذهب شيعه امامي) فاقد قداست و امتيازات ويژه بوده، عنصر مرکزي نيست.۵- بنا به اين مذهب، صنف خادمان دين مطلقا ميبايست تحت کنترل حکومت عرفي و غيرديني لائيک عمل نمايد.۶- حوزه عمل خادمان ديني منحصرا محدود به مسائل عبادي و خدمات فقهي است. اين گروه حق و صلاحيت دخالت در امور حکومتي و دولتي را ندارد.٧- در مذهب جعفري نظريه ولايت فقيه، پارسيگري افراطي روحانيون طراز اول فارس و غير آن، بدعت شمرده مي شودند.٨- در مذهب جعفري، همسو با اسلام مردمي و فرهنگ تورکي، برابري زن و مرد اصلي اساسي است.
اکنون تورکهاي آزربايجاني ترکيه و جمهوري آزربايجان بدرستي خود را جعفري ناميده و بعضا با اصرار به امامي نبودن خود و به متفاوت بودن مذهب خويش از مذهب شيعيان امامي (فارس و عرب) تاکيد مي کنند و بدرستي ادعا مي نمايند که صرفا جعفري بوده و شيعي (به معني امامي فارس) نمي باشند. اين روند تمايز و تبرا از شيعه در ميان تورکان، پس از تاسيس جمهوري اسلامي در ايران و به حاکميت رسيدن نظريه بدعت آميز ولايت فقيه، آميخته شدن حاکميت روحانيون شيعي امامي فارس در ايران با قوميت گرايي افراطي فارسي، باستانگرائي پارسي و آريائيگري نژادپرستانه، اتفاق استراتژيک و همه جانبه بنيادگرايان و روحانيت طراز اول شيعي فارس با نيروهاي ضدتورکي - ضدشيعي- ضداسلامي ارمني، يوناني، روسي و چيني بر عليه تورکان، تضييقات گسترده بر عليه فرهنگ و سنن تورکي و از جمله تضييق حقوق زنان و گسترش تصويري بسيار ناخوشايند از اين رژيم فارسگرا در ميان تورکان منطقه تشديد شده است. با.
با توجه به نکات فوق و از آنجا که بين دو قرائت جعفري تورکان و شيعي فارس-عربي تفاوتهاي ماهوي بويژه در عرصه هاي سياسي و اجتماعي وجود دارد، مي بايد از يکي انگاشتن مذهب دو ملت تورک و فارس و مخصوصا شيعه ناميدن تورکان ايران و آزربايجان اجتناب کرد. تورکان آزربايجان و ايران بر مذهب جعفري و فارسها بر مذهب شيعه اند.
“تورکجه” (TÜRKCƏ) و “تورکچه” (TÜRKÇE)
ملل تورک و يا مللي که زبانهايشان در خانواده زبانهاي تورکي قرار مي گيرد همه داراي نام ملي مخصوص به خود مانند ترکمن، تاتار، اويغور، قيرقيز، اوزبک، قزاق و … اند. در ميان اين ملل دو ملت هستند که داراي نام ملي تاريخي مشترک به شکل “ترک” و يا “تورک” مي باشند. اينها ملت تورک ساکن در ايران-آزربايجان-عراق و ملت تورک ساکن در ترکيه-قبرس-شبه جزيره بالکان است. مساله نامگذاري اين دو ملت خويشاوند و زبانشان که هر دو لهجه يک زبان واحد به نام تورکي هستند همواره معضلي بوده است. در غرب تمايلي وجود دارد که زبان گروه اول را ترکي آزربايجاني، آزربايجاني و يا آزري و زبان گروه دوم را به نام ترکي بنامند.ی بک.
اين مشکل در زبان تورکي نيز وجود دارد. اخيرا يکي از نويسندگان تورک (سايت-وئبلاق تورک دونياسي) راه حلي بسيار بديع و قطعي براي رفع اين مشکل پيشنهاد کرده است. او اين دو نام را به همان شکلي که متکلمين بدانها خود آنها را مي نامند، ناميده است، يعني ترکي آزربايجاني را به شکل تورکجه (TÜRKCƏ) و ترکي ترکيه را به شکل تورکچه (TÜRKÇE). بدين ترتيب مساله نامگذاري اين دو لهجه بسيار نزديک زبان تورکي اقلا در زبان تورکي به طور قطعي حل خود را يافته است.
“تورکمان” (TÜRKMAN-TURCOMAN) و “ترکمن” (TÜRKMEN-TURKMEN)
تورکمان و ترکمن دو ائتنونيم با ريشه مشترک اما معاني و مصاديق مخلتف اند. ترکمن (جمع عربي آن تراکمه) نام ملتي از ملل تورک ساکن در جمهوري ترکمنستان در آسياي ميانه و برخي نواحي پيرامون آن است. زبان اين ملت جزء شاخه شرقي تورکي اوغوزي است. اما تورکمان که جمع عربي آن ترکمه است، ائتنونيمي مربوط به تورکان آزربايجاني است. زبان همه گروههاي تاريخي و يا معاصر داراي نام تورکمان، جزء شاخه شرقي تورکي اوغوزي غربي يعني تورکي آزربايجاني است. نام تورکمان در تاريخ و عصر حاضر دو معني مشخص داشته است. تورکمان به لحاظ تاريخي نام گروهي ائتنوقرافيک (ايل واحد و يا ايلات متعدد) از ترکان آزربايجاني است. گروههاي آزربايجاني قزلباش در آسياي صغير-خاورميانه بويژه آن ايلاتي که بر عليه دولت عثماني قيام ننموده اند، براي تمايز بين خويش و ترکمنهاي همتبار و هم ريشه ساکن در آسياي ميانه، خود را تورکمان ميناميده اند. در منابع تاريخي، دولتهاي تاسيس شده توسط اين گروهها مانند دول تورک-آزربايجاني قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، افشار و قاجار با نام دولتهاي تورکمان شناخته ميشوند. اما منابع فارسي اين دولتهاي تورکي- آزربايجاني تورکمان و ايلات موسس آنها را به منظور نقي هويت تورکي و آزربايجاني ايشان به نادرستي و عمدا ترکمن مي خوانند. با.
ائتنونيم تورکمان در کاربرد معاصر به منظور ناميدن دياسپوراي ترکان آزربايجاني در کشورهاي عربي عراق، سوريه، لبنان، اردن و بخشهائي از ترکيه بکار مي رود. هرچند به جاي اين نام که منحصرا در مورد دياسپوراي ترکان آزربايجاني در کشورهاي عربي بکار ميرود بهتر است نام تورک بکار برده شود. نام مربوط ترکمه نيز نام واحد ائتنيک مشخصي متعلق به تورکان آزربايجاني در قفقاز، ايران و شرق ترکيه است. با توجه به آنچه که گفته شد به هنگام اشاره به دياسپوراي تورکان آزربايجاني در عراق و … و همچنين شخصيتها، ايلات و دولتهاي آق قويونلو، قاجار، افشار، صفوي و … آن مي بايد از فرم تورکمان استفاده نمود و شکل ترکمن را منحصرا براي ملت ساکن در ترکمنستان و نواحي پيرامون آن بکار برد.
“مونقول” (MONGOL)، “موغول” (MOĞUL-MOGHUL) و “موغال” (MUĞAL-MUGHAL)
در قرون ١۴ و ١۵ ميلادي دول و خاندانهاي موغولي ايلخاني (جلايري)، هلاکوئي (ايلکاني)، چوباني، اينجوئي، قوتلوق خاني (قاراخيتاي)، جغتائي (چاغاتاي)، آلتين اوردا، موغال …. در ايران، هندوستان و کل آوراسيا در توده ترک و فرهنگ ترکي استحاله يافته بودند. از اين سبب و به منظور تاکيد بر بينونيت اين دو گروه، گروههاي موغولي اصيل خويشتن را “مونغول” و بخش ترک شده ايشان خود را در اوراسيا مغول، موغول و در هندوستان موغال ناميده اند.
منابع فارسي فرقي بين مونقولهاي ترک شده يعني “موغول”ها و گروه اصلي “مونقول” باقيمانده نمي گذارند و در نتيجه و به خطا دولتهاي تورک و آزربايجاني مانند ايلخانيان، چوپانيان و غيره را دولتهائي مغول (به معني مونقول) مي نامند. حال آنکه زبان مادري اغلب منسوبين خاندان و سران اين دولتهاي موغولي تاسيس شده در آزربايجان، تورکي آزربايجاني بوده و در حيات اجتماعي و سياسي روزمره خود نيز منحصرا متکلم به اين زبان بوده اند. در ميان اين گروه اصلا مونقولي تماما تورک شده يعني موغولها، تعداد اشخاصي که هنوز به زبان مونقولي آشنائي داشته باشند، انگشت شمار بوده اند. برخي از سلاطين موغول در ايران، آسياي ميانه و هندوستان خدمات بسيار ارزنده و ماندگاري به فرهنگ، زبان و ادبيات تورکي نموده اند. از اين جمله است سولطان احمد اووئيس اوغلو غياث الدين بهادر جالايير (١۴١٠-١٣٨٢) سلطاني فرهيخته از خاندان تورکي آزربايجاني جلايري و يا ايلخاني با حاکمان اوليه مونقول، که در سير زمان تماما به دولتي آزربايجاني و تورکي تبديل شده است. وي که موسيقي شناس، سخنور، مذهب، نقاش و خاتم بندي برجسته بود، ديوان شعر بسيار ارزشمند و مهمي به زبان تورکي آزربايجاني دارد.ی بک.
——————————————————————————–
11007.baybak.c…