برشي بر فرقه دمکرات آذربايجان
توجه: این نوشته از منظر یک نویسنده پان ایرانیست نگاشته شده و مندرجات آن مورد تایید سایت «اورمو کیتابخاناسی» نیست و فقط جهت انعکاس و قضاوت توسط دوستان ارائه می گردد.____________________________________
سايت کتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران
نويسنده: حسين بروجردي
مترجم:
——————————————————————————–
بُرشی بر فرقه دمكرات آذربایجان
حسین بروجردی
«فرقۀ دمكرات آذربایجان» یكی از مهمترین و بحثانگیزترین رُخدادهای تاریخ معاصر ایران به شمار می رود كه به رغم تحقیقات و كاوشهای بسیار درباره آن، میتوان به استنادِ مداركِ نویافته دامنه پژوهش را بیش از پیش گسترده كرد. «فرقه دمكرات آذربایجان» در دورهای شكل گرفت كه به دنبال جنگ جهانیِ دوم و حضور نیروهای ارتش متفقین در ایران، دیكتاتوریِ مخوف و سنگینِرضاشاهی به ناگهان فروپاشید و به تبعِ آن با باز شدن فضای سیاسی، جامعه ایران شاهد ظهور احزاب و تشكلهای سیاسی در بستردمكراسیِ فروغلتیده در هرج و مرج بود و در چنین شرایطی، گرایش عمومی به استقلالخواهی و یا خودمختاری در مناطق معینیاز ایران بروز یافت و «فرقه دمكرات آذربایجان» جدیترین نتیجه چنین گرایشی بود كه آشكارا ایجاد حكومتی خودمختار درآذربایجانِ ایران را طلب میكرد. در این میان، حكومت ایران كه در معرض خطر از هم گسیختگی قرار داشت، مجلس شورای ملی وكابینههایی كه یكی پس از دیگری تشكیل میشدند، با ضعف و ناتوانی تنها نظارهگر رویدادها بودند و به استثنای خودمختاری، ازروی استیصال آماده برآوردن تمامی خواستههای «فرقه دمكرات آذربایجان» بودند.
چهره شاخص و محوریِ «فرقه دمكرات آذربایجان» سیدجعفر جوادزاده (پیشهوری) نام داشت. پیشهوری روزنامهنویسی باسابقه، كمونیستی قدیمی و متعصب، یكی از برجستهترین رهبرانِ «حزب كمونیست ایران» و زندانیِ آهنین اراده دوران سلطنترضاشاه بود كه از ششم دیماه 1309 (در جریان سركوب حزب كمونیست و دستگیریِ گسترده رهبران آن) به زندان افتاد و تا 1320محبوس بود[1]. پس از شهریور 1320 و سقوطِ دیكتاتوریِ رضاشاه، همه كمونیستهای قدیمی و نیز اعضای گروه 53 نفر به تدریج اززندان آزاد شدند و آن عده از ایشان كه تمایل به ادامه فعالیتهای سیاسی داشتند، به سرعت «حزب توده ایران» را تشكیل دادند[2]. تصور میشد پیشهوری به این دلیل كه سابقه فعالیتهای كمونیستی و دوره زندانش بیش از مؤسسینِ جوانِ حزب توده بود، در زمرهپایهگذارانِ اصلیِ این حزب قرار گرفته رهبریِ آن را در دست بگیرد اما چنین نشد و بنا به دلایلی از جمله وجود اختلاف و شكافبینِ كمونیستهای قدیمی در زندانِ رضاشاه و تسریِ جدیِ آن به «حزب توده ایران»[3] و یا به این دلیل كه ماهیتِ كمونیستیِ «حزبتوده» چندان روشن نبود و یا شاید به این دلیل كه پیشهوری شخصیتِ خویش را بسی فراتر و موجهتر از مؤسسینِ حزب تودهمیدانست، نقشی فعال در تأسیس این حزب ایفا نكرد بلكه اندكی بعد با انتشار روزنامه آژیر فعالیتهای سیاسیِ خود را در مسیریمستقل از حزب توده ایران آغاز كرد.#
پیشهوری در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی از تبریز به مجلس راه یافت اما در 23 تیر ماه 1323 اعتبارنامه او درمجلس رد شد[4]. این اتفاق تكاندهنده و تلخ روزهای تاریك گذشته را در ذهنش تداعی میكرد. بسیاری از محققین معتقدند كه اینمسئله عامل اصلیِ انزوا و فروغلتیدن پیشهوری در دامنِ روسها بوده است و این اقدامِ نمایندگان مجلس را یكی از مهمترین عواملِتقویت انگیزه پیشهوری برای تشكیل فرقه دمكرات آذربایجان دانستهاند[5]؛ به طوری كه نقل شده هنگام رد اعتبارنامه پیشهوری، اوبا صراحت گفته است: «من به این سادگیها دستبردار نیستم و خیلی زود حساب این مرتجعین ماركدار را خواهم رسید»؛[6] «من ازپنجره بیرون رفتم ولی از در وارد خواهم شد[7]».
سیاست خارجیِ كشورهای قدرتمند و جدالِ آنان در عرصه جهانی برای كسب منافعِ بیشتر در كشورهای جهان سوم، نقشِ اصلیرا در تشكیل فرقه دمكرات آذربایجان داشت. شوروی سعی میكرد در مقابل انگلستان كه سالها سلطه خویش را در ایران حفظ كردهبود و امریكا كه به تازگی سیاستِ انزواطلبی را كنار گذاشته، در پیِ بسط و توسعه نفوذ خود در ایران بود، دامنه نفوذِ خویش را درایران برای كسب منافعِ بیشتر افزایش دهد. از این رو درخواست امتیاز نفت شمال ـ یكی از اصلیترین عوامل پیدایش فرقه دمكرات آذربایجان ـ از سوی شوروی مطرح گردید.
از 1944 به تدریج سیاست اتحاد جماهیر شوروی در آذربایجان رو به تغییر گذاشت و اسناد امضاء شده در كنفرانس تهران درباره ایران، اهمیتِ خود را از دست داد. بیرون راندنِ نیروهای آلمان نازی از خاك شوروی و نزدیك شدنِ نیروهای ارتش سرخ بهمرزهای اروپای غربی باعث تقویتِ تمایلاتِ توسعهطلبانه اتحاد جماهیر شوروی شد و بدین ترتیب دستیابی به منابعِ سوختیایران و سایر مناطقِ خاورمیانه در مركز سیاستِ شوروی قرار گرفت. در 1943 استخراج ده میلیون تن نفت از مناطق جنوبیِ ایرانتوسط انگلیسیها، شورویها را به اشتها آورد. در تیرماه 1322 آندره اسمیرنوف سفیر شوروی در تهران به میرجعفر باقراوف دبیرحزب كمونیست جمهوریِ آذربایجان پیشنهاد كرد برای بررسی پیرامون ذخایر نفتیِ شمال ایران، چند نفر زمینشناس به آن مناطقاعزام شوند. در نتیجه بررسیهای اولیه معلوم شد كه ذخایر نفتیِ آذربایجان، گیلان، مازندران، گرگان و شمال خراسان كمتر از ذخایر جنوب ایران نیست. نتیجه گزارش زمینشناسان، موضوع مذاكرات سادچیكوف، رئیس شعبه خاور نزدیك كمیساریای امورخارجه شوروی، در تهران بود.[8]#
در آغاز سال 1323 با در نظر گرفتن اوضاع بینالمللی و شرایط ایران، مسكو مسئله آذربایجانِ ایران را بار دیگر مورد توجه قرارداد[9]. در خرداد همان سال میرجعفر پیشهوری مدیر روزنامه آژیر به تبریز رفت و درباره تقویتِ كمیته ایالتیِ حزب توده از طریقجلبِ كادرهای آذربایجانی با او مذاكراتی شد. در این زمان آرداشس آوانسیان در رأس حزب توده در تبریز قرار داشت. او یكی ازكمونیستهای قدیمی ایران و از مخالفان و دشمنانِ سرسختِ پیشهوری محسوب میشد كه درگیریِ آنها در دوران زندانِ رضاشاهیبه حزب توده نیز سرایت كرده بود. میرجعفر باقراوف در نامهای برای استالین نوشت: «نمیتوان نسبت به این مسئله بیتفاوت ماند كه تاكنون در رأس پرقدرتترین حزبِ آذربایجان یعنی حزب توده، یك نفر ارمنی (آرداشس آوانسیان) قرار گرفته باشد و این درحالی است كه استخوانبندی اصلیِ این حزب را آذربایجانیها تشكیل میدهند[10]». این نامه نشان میدهد كه باقراوف از كُنه جناحبندیهای درونیِ حزب توده و شالوده آن آگاهی داشته است.
در اسفندماه 1322 دو هیئت انگلیسی و امریكایی از جانب شركتهای بزرگ نفتی به تهران آمدند و هر دو خواستار امتیاز نفت نواحیِجنوب شرقیِ ایران شدند. در اردیبهشت 1323 برایتون كه به معاونت دكتر میلسپو، مستشار امریكایی در امورِ مالی ایران، منصوبشده بود به تهران آمد. او در واقع نماینده كمپانیِ امریكاییِ «سینكر» بود كه به منابعِ نفتیِ بلوچستان چشم دوخته بود. نمایندگان یك كمپانیِ دیگر امریكایی به نام «امریكن ایسترن كو» نیز در ایران مشغول مذاكره بودند. از مردادماه 1323 دولت ایران با دولت امریكا وكمپانیهای نفتیِ امریكایی مذاكراتِ پنهانی را آغاز كرد[11]. اگرچه حضور و مذاكرات نمایندگانِ مزبور در تهران كاملاً محرمانه بود اما ارگانهای اطلاعاتیِ شوروی از مذاكراتِ نفت آگاهی داشتند. اتحاد شوروی فعالیتهای امریكا در ایران را زیرنظر داشت و ارگانهای دیپلماتیك، نظامی و امنیتیِ اتحاد شوروی تحركات نفتی را دنبال میكردند. بدین ترتیب در بیستم شهریور 1323 هیئتی را بهریاست سرگئی كافتارادزه، معاون وزارت امور خارجه شوروی به تهران فرستادند تا امتیاز نفت شمال را درخواست كند.
كافتارادزه با ساعد، نخستوزیر، و محمدرضا شاه ملاقات كرد و به مناطق شمال ایران نیز سفر كرد. در سوم مهرماه 1323 ضمنیادداشتی كه دولت شوروی به نخستوزیر ایران فرستاد، تقاضای اعطای امتیاز تجسس و استخراجِ نفتِ مناطقِ سمنان، گرگان، مازندران، گیلان و آذربایجان را مطرح كرد.#
شورویها استدلال میكردند كه آنها هیچ سهمی در نفتِ خاورمیانه ندارند و تمامی منابعِ نفتیِ منطقه در اختیار انگلیسیها و امریكاییها است و اكنون نیز نفتِ بلوچستان را خواستار شدهاند. بنابراین آنها نیز حق دارند امتیاز نفت را در شمال ایران كه در جوار مرزهای آنان است مطالبه كنند. روزنامههای حزب توده ایران نیز مبارزه تبلیغاتیِ عظیمی را به نفعِ واگذاری این امتیاز آغاز كردند وحتی نشریه مردم برای روشنفكران، شمالِ ایران را «حریم امنیتِ شوروی» نامید. محمد ساعد، نخستوزیر ایران، كه در روزهای پیش با نمایندگان شركتهای انگلیسی و امریكایی مشغول مذاكره بود، در ابتدا موافق پیشنهاد شورویها و تصویبِ آن در مجلسشورای ملی بود. اما به بهانههای مختلف در دادن پاسخ به تقاضای اتحاد جماهیر شوروی تعلل میكرد. دهم مهرماه 1323 محمد ساعد پیشنهاد اتحاد شوروی را در هیئتِ وزیران به مذاكره گذاشت و اگرچه در این جلسه تصمیم گرفته شد كه تا پایان جنگهیچگونه امتیازی در مورد نفت داده نشود، اما ساعد غروبِ همان روز اظهار داشت كه به علت وضعِ غیرعادی، هیئتِ وزیران نتوانست تصمیمی اتخاذ كند[12]. ساعد در جلسه 27 مهر 1323 مجلس شورای ملی، ضمن افشای مذاكرات محرمانه با شركتهای خارجی، اعلام كرد كه دولتِ او تصمیم دارد قبل از روشن شدن اوضاع اقتصادیِ دنیا و استقرار صلحِ عمومی، از هرگونه اقدامدرباره واگذاری امتیاز به خارجیان خودداری كند[13].
نمایندگان شركتهای انگلیسی و امریكایی پس از اطلاع از تصمیم شورویها در تقاضای امتیاز نفتِ شمالِ ایران، مذاكرات خود راقطع كردند زیرا نیك میدانستند كه در صورت گرفتن امتیازِ نفت از ایران، شورویها نیز خواستار امتیازِ نفت میشدند و این امر به نفوذِ آنها در ایران لطمه میزد. كافتارادزه در سوم آبان در مصاحبهای اظهار داشت: «… دولتِ اتحاد جماهیر شوروی در نظر دارد كهامتیاز ]نفت در[ نواحی آذربایجان شمالی و گیلان و مازندران و قسمتی از ناحیه سمنان و چند ناحیه از خراسانِ شمالی را تحصیلنماید… ولی چنان كه معلوم است ]جناب آقای نخستوزیر[ تصمیمی مبنی بر این كه مطالعه واگذاریِ امتیاز نفت به دولت شوروی را به پایان جنگ موكول سازد اتخاذ نموده كه در حقیقت ردّ پیشنهاد شوروی میباشد. اینجانب باید صراحتاً و به طور آشكار اظهار نمایم كه تصمیم فوق در محافلِ شوروی كاملاً به طور منفی تلقی گردیده است. افكار عمومی شوروی بر این عقیده است كه دولت جناب آقای ساعد به وسیله اتخاذ چنین رویهای در باب دولت شوروی در راه تیرگی مناسبات بین دو كشور قرار گرفته است. دولت جناب آقای ساعد برای توجیه تصمیمی كه اتخاذ كرده هیچ دلیل قانعكنندهای نیاورده در صورتی كه دلایل محكمی علیه تصمیم فوق وجود دارد كه به مصالح حیاتی و سیاسی ایران مربوط است[14]».
كافتارادزه در ادامه اطمینان داد كه تمام موانع و اشكالاتی كه در مسئله درخواست امتیاز نفت از ایران وجود دارد برطرف خواهد گردید و اظهار امیدواری كرد افكار عمومیِ ایران كه مطبوعاتِ آزادیطلبِ ایران نماینده آن میباشند در پیشرفتِ این كار سهیم خواهد بود[15].#
به دنبال اظهارات ساعد و مصاحبه كافتارادزه، روزنامههای وابسته به حزب توده ایران یا هوادار سیاست شوروی به ویژه روزنامه آژیر به مدیریت جعفر پیشهوری تبلیغات وسیعی را درباره ضرورت واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی و حمله به دولت ساعدآغاز كردند. حزب توده با همكاری شورای متحد مركزی كارگران روز پنجم آبان 1323 راهپیمایی عظیمی در حمایت از اعطایامتیاز نفت شمال به شوروی و برضد دولت ساعد در تهران برگزار كرد[16]. اقدامات حزب توده نه تنها آشكارا بیانگر هماهنگی كاملاین حزب با سیاستهای شوروی بود بلكه به عنوان اهرمِ قدرت و فشار آن كشور در ایران عمل میكرد.
دو روز پس از تظاهرات مشهور حزب توده، دكتر مصدق طی نطقی در مجلس شورای ملی متذكر شد كه نباید به بیگانگان امتیازداد[17]. مصدق در 11 آذرماه 1323 نیز در جلسه علنی مجلس نطق مفصلی راجع به نفت و اعطای امتیاز آن به كمپانیهای خارجی ایراد كرد و طرحی را كه تهیه كرده و به امضای نمایندگان رسیده بود به مجلس داد كه در همان جلسه تصویب شد. به موجب طرح مزبور هیچ یك از مقامات كشور حق نداشتند راجع به واگذاری امتیاز نفت با خارجیها مذاكره یا قرارداد منعقد كنند[18].
چند روز بعد كافتارادزه طی مصاحبهای با روزنامهنگاران در محل سفارت شوروی، پیشنهاد كشورش مبنی بر اخذ امتیاز نفت شمال را به سود ایران دانست و عمل مجلس را در تصویب طرح دكتر مصدق، اشتباه شمرد و روز بعد (18 آذرماه) بدون خداحافظی با مقامات رسمی ایران به همراه هیئت همراهش ایران را ترك كرد[19].
پس از تلاش ناموفق دولت شوروی برای كسب امتیاز نفت شمال، روابط ایران و شوروی به سردی گرایید. اسناد و شواهد تاریخی نشان از آن دارد كه مقامات مسكو با استفاده از شبكه امنیتی و اطلاعاتی گستردهای كه در آذربایجان شوروی برپا كرده بودند، موجبات تشكیل فرقه دمكرات آذربایجان را فراهم آوردند. باور عمومی چنین بود كه باقراوف دبیر حزب كمونیست جمهوریآذربایجان طرح ضمیمه كردن آذربایجان ایران به آذربایجان شوروی را آماده كرده بعد از كسب موافقت استالین آن را به موقع اجراگذاشته بود لیكن در سالهای اخیر برخی پژوهشگران گفتهاند كه طراح و كارگردان اصلی تشكیل حكومت خودمختار در آذربایجانایران، استالین و مجری آن باقراوف دبیر حزب كمونیست جمهوری آذربایجان شوروی بوده است.
اواخر پاییز 1323 با تقویت تشكیلات ایالتی حزب توده در آذربایجانِ ایران همراه بود. 21 دی ماه 1323 نخستین كنفرانس ایالتیحزب توده در تبریز برگزار گردید. تا این تاریخ فعالیت كمیته مركزی و كمیته ایالتی حزب توده ایران رضایت مقامات شوروی رافراهم نكرده بود. درباره آذربایجان ایران به تدریج اختلافنظر میان رهبران حزب توده و مقامات شوروی مقیم ایران شدت مییافت. در اواخر پاییز 1323 كه شوروی شروع به تقویت كمیته ایالتی حزب توده كرد، در رهبران این حزب شبههای دربارهاحتمال جدا كردن آذربایجان از ایران به وجود آمد. اعضای كمیته مركزی حزب توده ایران مایل بودند كه تقویت كمیته ایالتیآذربایجان تحت رهبری آنها به عمل آید اما در اساس فكر تشكیل كنفرانس ایالتی حزب توده از آن شورویها بود و این كنفرانستحت نظارت ماتوییف، سركنسول شوروی در تبریز برگزار شد. وی گزارش جامعی درباره این كنفرانس تهیه كرد و برایكمیساریای امور خارجی اتحاد شوروی و میرجعفر باقراوف فرستاد. صادق پادگان كه به عنوان صدر كمیته ایالتی حزب تودهانتخاب شده بود، در مردادماه 1323 در گزارش خود این نكته را ذكر كرده بود كه كمیته مركزی حزب توده از كمیته ایالتی ناراضیاست[20].#
در اسفند 1323 كمیته مركزی حزب كمونیست شوروی و شورای كمیساریای خلقی شوروی درباره افزایش كمكهای مادی و فرهنگی به اهالی آذربایجان ایران قراری صادر كردند. در این قرار قید شده بود كه برای تأثیر گذاشتن روی اهالی، از دین و دینمداران استفاده لازم بشود. از این رو در اردیبهشت 1324 رئیس مجمع روحانیت ماوراء قفقاز، شیخالاسلام آخوند آقاعلیزاده را از طرف كمیساریای امنیت دولتی اتحاد جماهیر شوروی به شهرهای آذربایجان و تهران فرستادند[21].
در خرداد 1324 روند كارها در آذربایجان شدت بیشتری گرفت. تقاضاهای مكرر میرجعفر باقراوف از مسكو به نتیجه رسید و در20 خرداد 1324 استالین قراری محرمانه درباره تأسیس مؤسسات صنعتی شوروی در شمال ایران صادر كرد. در این قرار، سخن ازایجاد شعبات مؤسسههای صنعتی آذربایجان شوروی در شهر تبریز و سایر شهرهای شمال ایران میرفت. این صنایع عبارت بودند از كارخانههای قند، كفش، نساجی و جوراببافی در تبریز و كارخانه ابریشمریسی در رشت. برای ساخت و راهاندازی اینكارخانهها میبایست كادرهای فنی از آذربایجان شوروی به ایران اعزام میشدند. ارسال تجهیزات این كارخانهها هم باید تا 9 مهر1324 به پایان میرسید. این قرار استالین از پیوستن قریبالوقوع آذربایجان ایران به آذربایجان شوروی حكایت میكرد. علاوه براین به كمیساریای امور خارجی اتحاد شوروی و كمیته مركزی حزب كمونیست آذربایجان شوروی نیز مأموریت داده شد كه برایحل مسئله آذربایجان ایران طرحهای لازم را تهیه كنند. در 21 خرداد 1324 كمیته مركزی حزب كمونیست اتحاد شوروی لایحه طرح تشكیل جنبشهای جداییخواهانه در آذربایجان و سایر شهرهای شمال ایران را جهت اظهارنظر برای مولوتف، باقراوف و كافتارادزه فرستاد. ده روز بعد استالین سندی «به كلی محرمانه» درباره «كارهای زمینشناسی و اكتشاف مناطق نفتخیز شمالایران» را امضاء كرد. شاید یكی از علل شتاب شورویها برای كشف نفت در شمال ایران این بود كه انگلیسیها عملیات نقشهبرداریدر مناطق شمال و شمال شرقی تهران را آغاز كرده بودند. بنا به گزارشهای سازمانهای امنیتی شوروی، فعالیت شركت انگلیسیآلكساندر كیپ در این مناطق پوششی بود برای جستوجوی ذخایر نفت كه قرار بود به مناطق شمالی ایران توسعه پیدا كند. قرارصادره از طرف استالین در مورد عملیات اكتشاف نفت در شمال ایران بیانگر این بود كه در آن مقطع زمانی در سیاست شوروی برایآذربایجان مسئله نفت در صدر مسائل قرار داشته است[22].
در مرداد 1324 میرجعفر باقراوف به مسكو احضار شد و در همین ماه دفتر سیاسی كمیته مركزی حزب كمونیست اتحاد جماهیر شوروی قرار محرمانهای تحت عنوان «تدابیر لازم در مورد سازماندهی جنبشهای جداییخواهانه در آذربایجان و سایر شهرهایشمال ایران» صادر كرد. برای رهبری این جنبش جداییخواهانه در آذربایجان، تشكیل «فرقه دمكرات آذربایجان» پیشبینی شده بود. با تشكیل فرقه دمكرات میبایست كمیته ایالتی حزب توده ایران به طور اساسی دگرگون میشد و از تمام طبقات مردم(طرفداران جدایی آذربایجان) به این فرقه میپیوستند. در بند سوم قرار دفتر سیاسی، در كردستان نیز سازماندهی جنبشجداییخواهانه و برقراری خودمختاری پیشبینی شده بود. در قرار دفتر سیاسی حزب كمونیست اتحاد شوروی همچنینپیشبینی شده بود كه گروههایی مسلح از جداییخواهان آذربایجان و طرفدار اتحاد شوروی تشكیل گردد و با سلاحهای ساخت خارج (سلاحهایی غیر از ساخت شوروی) مسلح شوند. مسئولیت اجرایی این بند از قرار صادره به عهده میرجعفر باقراوف وبولگانین گذاشته شده بود[23].#
كمیته مركزی حزب كمونیست آذربایجان شوروی در طرحی «به كلی محرمانه» تشكیل «فرقه دمكرات آذربایجان ایران»، فعالیتبرای فرستادن نماینده به مجلس شورای ملی، تشكیل «جمعیت دوستداران آذربایجان شوروی»، سازماندهی جنبشجداییخواهانه، تشكیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و سایر اقدامات را پیشبینی كرد. در این سند قید شده بود كه پیشهوری وكامبخش به فوریت برای مذاكرات به باكو بیایند. در این طرح پیشبینی شده بود كه كمیته ایالتی حزب توده در تبریز ضمن حمایتاز تشكیل فرقه دمكرات، حزب توده را در آذربایجان منحل اعلام كند و از اعضای خود بخواهد تا به فرقه دمكرات بپیوندند. بعد ازتشكیل كمیته تشكیلاتی فرقه دمكرات در تبریز، باید شعبههای آن به فوریت در شهرهای اردبیل، رضائیه، خوی، میانه، زنجان، مراغه، مرند، مهاباد، ماكو، قزوین، رشت، بندرپهلوی، ساری، شاهی، گرگان و مشهد تشكیل شوند. به دستور باقراوف در مرداد1324 عبدالصمد كامبخش، عضو كمیته مركزی حزب توده، صادق پادگان، مسئول كمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان، شبستریو پیشهوری مدیر روزنامه آژیر مخفیانه به باكو منتقل شدند. در مذاكرات باكو تصمیم گرفته شد كه میرجعفر پیشهوری به طورموقت رهبری فرقه دمكرات آذربایجان را به عهده بگیرد[24].
در مورد این انتخاب، باقراوف در نامهای به استالین نوشت: «بعد از مذاكرات با آنها میرجعفر پیشهوری كه در محافل دمكراتیكصاحب نفوذ است و مدیریت روزنامه آژیر در تهران را برعهده دارد، برای رهبری فرقه دمكرات در نظر گرفته شد[25]».
باقراوف همچنین در گزارشهایی كه برای مولوتف، بریا و مالنكف فرستاد نوشت: «پیشهوری در آذربایجان ایران به دنیا آمده، عضوسابق حزب كمونیست ایران است و در آذربایجان شوروی مسئولیتهایی در حزب و شوراها داشته است. در سال 1927 (1305 ـ1306) از طرف كمینترن به ایران اعزام شد، ده سال در زندان رضاشاه زندانی بوده و با ورود ارتش سرخ از زندان آزاد شده است، دوبرادر او ساكن اتحاد شوروی هستند كه یكی از آنها افسر پزشك در ارتش سرخ است[26]».
دولت ایران در 29 اردیبهشت 1324 طی یادداشتهایی پیروزی در جنگ را به سه دولت بزرگ متفق تبریك گفت و ضمناً خاطرنشان ساخت كه به موجب ماده پنجم پیمان سه جانبه و قولی كه در كنفرانس تهران داده شده بود، پس از پایان مخاصمات در اروپا دیگر لزومی به ماندن نیروهای متفقین در ایران نیست و بهتر است هر چه زودتر خاك ایران را تخلیه كنند تا اوضاع كشور به حال عادی بازگردد. این یادداشتها بیجواب ماند و متفقین اعتنایی به آن نكردند. فقط در 19 تیر ماه سفارت امریكا پاسخ داد: «عملیاتفرماندهی خلیج فارس از اول ژوئن 1945 خاتمه یافته و از هم اكنون ترتیباتی برای تقلیل سریع عده سربازان امریكایی در ایرانداده شده است و به محض این كه مقتضیات وضعیت نظامی اجازه بدهد، این عمل با سرعت هر چه تمامتر ادامه خواهد یافت[27]».#
در كنفرانس پتسدام كه از 17 ژوئیه تا دوم اوت 1945 (26 تیر تا 11 مردادماه 1324) بین سران سه كشور بزرگ (مارشال استالین نخستوزیر شوروی، پرزیدنت ترومن رئیس جمهور جدید امریكا، وینستون چرچیل و سپس كلمنت اتلی نخستوزیر جدید انگلستان) در حومه پایتخت سابق رایش آلمان تشكیل شد، مسئله تخلیه ایران از نیروهای بیگانه مطرح گردید اما شورویها به بهانه اینكه هنوز جنگ با ژاپن خاتمه نیافته است با آن موافقت نكردند. لذا در اعلامیه نهایی كنفرانس پتسدام چنین قید شد: «موافقتگردید كه سربازان متفقین فوراً از تهران عقب كشیده شوند و مراحل بعدی عقبنشینی سربازان از ایران در گردهمآیی وزیرانخارجه سه كشور كه در اول سپتامبر 1945 در لندن برپا خواهد شد مورد رسیدگی قرار گیرد[28]».
بهانهجوییهای شورویها برای تخلیه ایران در زمانی مطرح شد كه از مدتها پیش، طرح تشكیل فرقه دمكرات آذربایجان و كردستان ایران تهیه و تصویب شده مقدمات اجرای آن نیز انجام شده بود. در واقع یك ماه قبل از تشكیل جلسه سران سه كشور بزرگ متفقین، استالین به امضای اسناد محرمانهای مبادرت ورزیده بود كه هدف از اجرای آنها، تجزیه بخشهای مهمی از خاك ایران و پیوستن آنها به شوروی بود. از اواسط مردادماه 1324 اغتشاشاتی در شهر تبریز آغاز شد.
در دوم سپتامبر 1945 (11 شهریور 1324) كه ژاپن نیز به دنبال بمباران اتمی هیروشیما و ناكازاكی بدون قید و شرط تسلیم شد و آتش جنگ در سراسر جهان خاموش گردید، دیگر بهانهای برای ادامه اشغال ایران باقی نمانده بود. لذا دولت ایران مجدداً طییاد داشت مورخ 21 شهریور تقاضای خود را در مورد تخلیه قوای بیگانه تكرار كرد. در كنفرانس وزیران خارجه سه كشور بزرگ كه چند روز قبل از آن در لندن تشكیل شده بود، شورویها باز در این مورد به بهانهجویی پرداختند تا اینكه ارنست بوین وزیر امورخارجه بریتانیا پیشنهاد كرد كه تخلیه ایران طبق ماده پنجم پیمان سه جانبه، شش ماه پس از پایان جنگ با ژاپن یعنی در دوم مارس1946 (12 اسفند 1324) خاتمه پذیرد. این پیشنهاد مورد موافقت وزیران امور خارجه شوروی و امریكا قرار گرفت و سه دولت بزرگ طی یادداشتی تصمیم خود را به اطلاع ایران رساندند[29].
اما هنوز 24 ساعت از صدور اعلامیه كنفرانس لندن نگذشته بود كه دستههای مسلحی در شهرهای آذربایجان دست به قیام مسلحانه زدند و با اشغال ادارات دولتی و پاسگاههای ژاندارمری تأسیس فرقه دمكرات آذربایجان را اعلام داشتند[30]. سیدجعفر پیشهوری در تبریز بیانیهای صادر كرد و در آن، زبان تركی و خودمختاری آذربایجان را مهمترین اهداف خویش برشمرد[31].
صبح روز 12 شهریور1324 هنگامی كه اهالی شهرهای آذربایجان از خواب برخاستند، اعلامیه پیشهوری را به زبان تركی بر دیوارهای شهر مشاهدهكردند. این اعلامیه از تأسیس «فرقه دمكرات آذربایجان» خبر میداد و هدفهای فرقه در آن تشریح شده بود. اعلامیه مزبور كه حدود چهل نفر از تجار، مالكین، فعالان سیاسی، روشنفكران، كارگران، دهقانان و روحانیون آن را امضاء كرده بودند، بزودی در شهرهایتهران، خراسان، مازندران و گیلان نیز پخش شد. تا تاریخ خروج نیروهای شوروی از ایران هنوز شش ماه باقی بود و این زمان، فرصت كافی را در اختیار شوروی قرار میداد تا تصمیمات گرفته شده در مورد آذربایجان ایران را به مرحله اجرا درآورد.#
دهم مهرماه 1324 نخستین كنگره مؤسسان «فرقه دمكرات آذربایجان» با شركت 237 نماینده از تمام شهرها و بخشها در تبریزبرگزار گردید[32]. كنگره در عرض سه روز با پذیرفتن برنامه و نظامنامه فرقه دمكرات، رهبران این فرقه را به اتفاق آرا برگزید.میرجعفر پیشهوری به سمت صدر هیئت رئیسه فرقه دمكرات انتخاب شد. در همان روز حزب توده آذربایجان نیز منحل و الحاق خود را به فرقه دمكرات اعلام كرد.
دولت ایران برای تقویت لشكر آذربایجان، دو گردان پیاده همراه با یك واحد تانك و نیز یك گروهان از ژاندارمری تهران را به آنجا اعزام كرد و به وزارت جنگ دستور داد كه گروههای اعزامی به هر قیمتی كه شده باید وارد آذربایجان شوند اما ارتش شوروی نیروهای ایرانی را در شریفآباد (حومه قزوین) متوقف كرد. وزارت امور خارجه ایران طی یادداشت مورخ 26 آبان 1324 كهتسلیم سفارت شوروی كرد به مداخله مأموران كشوری و لشكری شوروی در امور داخلی ایران و حمایت آنها از فرقه دمكراتآذربایجان اعتراض كرد و متذكر شد كه دخالت نیروهای ارتش شوروی موجب گردیده است كه در استانهای شمالی و كردستان وقایعی به وجود آید كه موجبات ناامنی و اختلاف در امور میباشد. در آن نامه درخواست شده بود كه به مقامات نظامی شوروی درایران دستور دهند كه با آزادی عمل ارتش و قوای تأمینه ایران در استانهای شمالی موافقت كنند[33].
26 آبان ماه 1324 كنگره بزرگ خلق آذربایجان با شركت نمایندگان تمام شهرها و بخشهای آذربایجان در تبریز تشكیل و در پایان قطعنامهای تصویب شد كه مفاد آن اول آذرماه به فارسی برای شاه، نخستوزیر، رئیس مجلس شورای ملی و روزنامهها مخابره شد. در مقدمه تلگراف آمده بود: «كنگره ملی كه از نمایندگان تمام شهرستانها و بخشهای آذربایجان در شهر تبریز تشكیل یافته بود در چهارمین جلسه خود به اتفاق آرا تصمیم گرفت با اعلامیه زیر به حكومت مركزی ایران و دول معظم جهان امریكا، انگلیس،اتحاد جماهیر شوروی، فرانسه و چین مراجعه كرده و درخواستهای مشروع و قانونی خود را اعلام نمایند». رئوس درخواستها ومطالب در هشت ماده تنظیم گردیده در ذیل تلگراف مذكور آمده بود كه اهم آن خودمختاری ملی و تشكیل حكومت ملی برای ادارهداخلی آذربایجان بود[34]. همچنین تأكید شده بود كه فرقه قصد ندارد به مرزهای ایران لطمهای بزند.
در 20 آذرماه 1324 تمامی آذربایجان تحت كنترل فرقه دمكرات بود. مراغه، سراب، بستان آباد، مرند و صوفیان به وسیله نیروهای فرقه (فداییان) آزاد شده بود. تبریز در محاصره قرار داشت و ارتباط لشكر با تهران و سایر نقاط قطع شده بود. آخرین كارهایتداركاتی برای افتتاح مجلس ملی و تشكیل حكومت ملی آذربایجان در جریان بود. میرجعفر باقراوف نظامنامه داخلی مجلس را برای تصویب استالین، مولوتف، بریا و مالنكف به مسكو فرستاد[35].#
اما بیست و یكم آذرماه 1324 نقطه عطف تاریخی برای فرقه دمكرات آذربایجان بود. در این روز شهر تبریز توسط نیروهای فرقهدمكرات محاصره شد و ساعت 10 صبح، نخستین جلسه مجلس ملی آذربایجان گشایش یافت. بعد از انتخاب هیئت رئیسه موقت، نظامنامه داخلی مجلس به تصویب رسید. سپس میرزاعلی شبستری به ریاست مجلس و صادق پادگان، رفیعی و حسن جودت نیز به معاونت ریاست مجلس انتخاب شدند. همچنین جعفر پیشهوری كابینه خود را به مجلس معرفی كرد. اعلام خودمختاری آذربایجان در امور داخلی به تمام دنیا، انتخاب انجمنهای ایالتی و ولایتی، اقدام در آبادانی آذربایجان، تنظیم بودجه ملی و قشونملی، تقسیم اراضی خالصه و املاك مالكینی كه آذربایجان را ترك كردهاند بین دهقانان، برقراری تعلیمات مجانی، تأسیس دانشگاه و… از اهمّ برنامههای پیشهوری بود. در همان روز تركیب هیئت وزیران به صدارت پیشهوری به تصویب مجلس رسید و از طرفقاضی محمد، رئیس حزب كومله كردستان نیز هیئتی برای تبریك به تبریز اعزام شدند[36].
شب 21 آذرماه خلع سلاح ژاندارمها به پایان رسید و فردای آن روز (22 آذر) در نتیجه توافقی كه بین سیدجعفر پیشهوری و سرتیپ علیاكبر درخشانی، فرمانده لشكر سوم آذربایجان صورت گرفت، پادگان تبریز نیز تسلیم شد. در 23 آذرماه فداییان مسلح فرقه دمكرات كه تبریز را در محاصره داشتند وارد شهر شدند و در 27 آذرماه سرانجام تیپ رضائیه نیز در اثر چندین روز زد و خورد بافداییان فرقه دمكرات از پای درآمد[37].
فرقه دمكرات آذربایجان تأثیرات بیمناقشه و غیرقابل انكاری در تاریخ معاصر و حیات سیاسی ایران داشته است. تحقیق و بررسی پیرامون این فرقه از این منظر كه نقش شوروی را در تشكیل یك حكومت خودمختار در آذربایجان ایران روشن مینماید و به چگونگی تبدیل این واقعه به یكی از نخستین صحنههای رویارویی شرق و غرب در جنگ سردی میپردازد كه در شرف وقوع بودو شمال ایران را در عمل به صحنه رویارویی اتحاد شوروی، امریكا و بریتانیای كبیر مبدل كرد و نیز از این زاویه كه موضوع حساسقومیت و قومگرایی در ایران و نظریه خودمختاری و تجزیهطلبی را عمیقاً مورد بررسی قرار میدهد، سخت حائز اهمیت است. اما بیتردید اسناد تاریخی نقش بیبدیلی در روشنتر كردن ماهیت رخدادهای تاریخی دارند و به استناد مدارك نویافته میتوان دامنه پژوهشهای تاریخی را بیش از پیش گسترش داد. آنچه در پی میآید، خاطرات محمدتقی صدقدار است كه به عنوان دادستان شهرخلخال در دوران پایگیری و فعالیت «فرقه دمكرات آذربایجان» در حاشیه حوادث آذربایجان حضور داشته است. خاطرات صدقدار اگرچه جزء بسیار كوچكی از وقایع آذربایجان است اما میتواند حلقههای مفقوده و پیشتر نادیدهای از ماهیت «فرقهدمكرات آذربایجان» را آشكار نماید و یا دست كم درك و لمس فضا و شرایطی را كه در نتیجه تشكیل «فرقه دمكرات آذربایجان» بهوجود آمده بود آسانتر كند. این قبیل خاطرات و دستنوشتهها به عنوان اسناد تاریخی، تأثیرات شگرفی در بازخوانی رُخدادهای تاریخی دارند. و در این مقال آن بخشهایی از خاطرات صدقدار كه از منظر شناخت ماهیت «فرقه دمكرات آذربایجان» دارای اهمیت میباشد نقل میشود.#
محمدتقی صدقدار در شهریورماه 1322 در 26 سالگی به لحاظ این كه جوانی مبارز و مخالف «حزب توده ایران» بود، از معاونتدادسرای رشت به معاونت دادسرای شهرستان زنجان انتخاب شد. مطالعه و تحقیق پیرامون خوانین و معتمدین شهرستان زنجان وسردمداران «حزب توده» توسط صدقدار بیانگر آن بود كه وی به شیوههای رفتاری افراد آگاهی مییافته تا از آن بهرهمند گردد.
صدقدار در نخستین اقدام خود در زنجان در روز جهانی كارگر (1323.2.11، اول ماه می) دستور بازداشت علی جاهد، رئیس اتحادیه كارگران زنجان را صادر كرد و بدین سان اجتماع پنجاه هزار نفری اعضای حزب توده و اتحادیه كارگری زنجان برهمخورد. نصرتالله جهانشاهلو ـ یكی از افراد 53 نفر ـ كه در آن زمان مسئول حزب توده در زنجان بود، نامهای برای صدقدار نوشت وآزادی جاهد را خواستار شد. صدقدار، جهانشاهلو را به دادسرا دعوت كرد و پس از ارائه گزارش تنظیمی بازپرس پرونده، دستورآزادی جاهد را صادر نمود. صدقدار در خاطرات خود از این كار به عنوان رویدادی یاد میكند كه بعدها (در جریان فرقه دمكراتآذربایجان) وی را از اعدام نجات داده است.
در فروردین ماه 1323 سید حمدالله ذكائی نماینده شهرستان خلخال در مجلس شورای ملی با توجه به روحیات صدقدار و فعالیتهای مفید او در زنجان، وی را به عنوان ریاست دادگستری بخش مستقل شهرستان خلخال پیشنهاد میكند كه این پیشنهاد از سوی دادگستری پذیرفته و وی با این حكم روانه خلخال میشود.
رئیس ژاندارمری خلخال یكی از سارقان شهر به نام احد خوجینی را به صورت غیرقانونی بازداشت كرده بود. صدقدار، رئیسدادگستری شهرستان خلخال، شب هنگام شخصاً به ژاندارمری رفته و با استفاده از اختیارات قانونی خود فرد مذكور را آزاد میكند.صدقدار در خاطرات خویش از این فرد به نیكی یاد میكند و از وی به عنوان مهرهای دیگر نام میبرد كه بعدها در جریان «فرقهدمكرات آذربایجان» او را از زندان و اعدام رهایی داده است.
صدقدار در بخش دیگری از خاطرات خود به آشناییاش با شخصی پینهدوز اشاره میكند كه شغل او كفاشی و واكس زدن كفش كارمندان دولت بوده است و به همین جهت هفتهای دو مرتبه با مراجعه به دادگستری خلخال، كفش صدقدار و سایر كارمندان را واكس میزده است. صدقدار از سر نوعدوستی در مراسم ختم مادرزن آن كفاش شركت میكند. بعدها مشخص شد كه آن كفاش برادر زن دكتر سلامالله جاوید بوده است كه یك سال بعد در «فرقه دمكرات آذربایجان» به سمت وزیر كشور پیشهوری منصوبشد. صدقدار بدون آگاهی از این ارتباط، علت ارتباط خویش با آن كفاش را حس نوعدوستی مطرح میكند. حضور صدقدار در مراسم ختم مادرزن آن پینهدوز از سر خیرخواهی جریان دیگری است كه او نقش این حضور معنوی را در زندگی خود بسیار مهمجلوه میدهد.#
صدقدار در خصوص قیام پیشهوری مینویسد: «ناگهان عصر روز 21 یا 22 آذرماه 1324 قاصدی از تبریز به خلخال وارد شد و خبرقیام پیشهوری به كمك قوای شوروی و اشغال كلانتریها توسط قوای شوروی و سقوط و تصرف شهر تبریز و سایر شهرستانهای آذربایجان در روز و ساعت معینی در حدود ظهر روز 24.9.21 كه این جریانات را به هنگامی كه در شورای شهرستان شركتداشتیم گزارش داد و همه نگران بودیم كه داستان از چه قرار است… [38]».
صدقدار در خصوص نحوه بازداشت خویش مینویسد: «شب 23 آذرماه 1324 بایریش فولادی با عدهای مسلح از طریق میانه وارد خلخال و مردآباد شده و هنگامی كه جهت اقامه نماز صبح از خواب بیدار شده بودم، درب منزلم كوبیده شد و در حال وضو گرفتن ]بودم[ كه درب منزل را اسدالله پیشخدمتم باز كرد. سه نفر مسلح مرا محاصره نموده و در حالی كه لباس خواب در تن داشتم مرا بهزندان بردند… هنگام ورود به زندان مشاهده كردم كه قریب شصت، هفتاد نفر از خوانین امثال كریم خان صولتی و امیرپور و عدهای از محترمین و معتمدین و سرمایهداران و تجار امثال آقایان سراج روائی و ارشد صباحی و نجمالدین صالحی و كلیه رؤسای ادارات و عده دیگی كه اسامی آنان را فراموش كردهام زندانی شدهاند[39]».
صدقدار در جای جای خاطرات خود از مسائل مذهبی به عنوان یكی از اركان زندگی شخصیاش یاد میكند. ارتباط با علمای اسلام، خواندن نماز و ختم قرآن در زندان و افسوس از قضا شدن نماز صبح كه بارها در خاطرات كوتاه وی به چشم میخورد بیانگر دیدگاه مذهبی وی میباشد. در خصوص علل مخالفت افراد با «حزب توده ایران» و «فرقه دمكرات آذربایجان» دو مقوله ملیگرایانه ومذهبی در اولویت قرار دارد و صدقدار را میتوان در مقوله دوم جای داد.
صدقدار مذاكره با سایر زندانیان برای نجات از زندان و دستهبندی افراد جهت مقابله با «فرقه دمكرات» را به عنوان یكی از فعالیتهای خود بر میشمارد و مینویسد: «با آقایان مشغول مذاكره و طراحی جهت نجات از زندان شدیم… ]پس از سه روز[ پس از بازجوییمختصری همه را یكایك از زندان آزاد كردند و بایریش فولادی فرمانده فداییان پیشهوری به ما دستور دادند كه به كار اداری خودمشغول و دیگران به كار خود رفته و مشغول شوند. توضیح اینكه فرماندار و رئیس شهربانی و رئیس ژاندارمری ضمن گذاردن سلاحهای خود در این دو پایگاه به سوی طالش فرار نموده بودند. زندانیان آن روز خودمان را به چند دسته تقسیم نمودیم و هر سه چهار نفری جلساتی تشكیل میدادیم و یك نفر را رابط قرار دادیم كه جریانات و تصمیمات متخذه را به همه ابلاغ نموده و اطلاع دهیم. منظور از این تشكیلات و اجتماع این بود كه بتوانیم افراد طرفدار خود را جمعآوری نموده و با توجه به مسلح بودن آقایان كریم خان صولتی و امیدپور و چند نفر از شاهسونهای وطندوست و عدهای از رعایا كه ذاتاً مخالف با مرام «حزب توده» بودند، بتوانیم علیه قوای بایریش فولادی و قزلباش جنگ و گریز نماییم تا شاید بتوانیم شهرستان خلخال را از وجود این اشرار نجات دهیم[40]».#
صدقدار در خصوص بازداشت مجدد خود مینویسد: «پس از چندین روز مذاكره و اخذ تصمیم مقرر شد كه در ]كلمه ناخوانا [كه مالك آنجا خانم ]كلمه ناخوانا[ بود و ایشان و چند نفر دیگر جزء دسته ما بودند انتخاب نمودیم و حسب دعوت مشارالیها افراد كمیاز این جماعت وطندوست به منزل مشارالیه به عنوان شام خوردن بروند و تصمیم نهایی در آنجا اتخاذ شود تا با قوای مسلح خانم ]كلمه ناخوانا[ در طالش همكاری نماییم و نماینده تامالاختیار معظملها هم در آن جلسه شركت داشت.»
«من در معیت آقای نجمالدین صالحی پیاده از مردآباد به سوی ]كلمه ناخوانا[ به راه افتادیم غافل از اینكه مأمورین محافظ من مرا كنترل میكنند كه به كجا میروم و با چه اشخاصی رفت و آمد دارم و قبل از ما آقایان سراج روائی و ارشد صباحی و سه نفر از تجار و محترمین مردآباد به ]كلمه ناخوانا [رفته بودند. آقایان كریم خان صولتی و امیرپور و سه نفر از شاهسون بعد از ما وارد شدند. مذاكرات مقدماتی در جریان بود كه سفره غذا گسترده شد و صحبت طرح مسئله قیام به هنگام خوردن غذا مطرح بود كه فداییان مسلح بایریش فولادی و افراد قزلباش ما را محاصره كردند و با دستبند و پیاده به سوی زندان فداییان ما را هدایت نمودند و چون در فكر و خیال اینكه اینك با ما چه كار خواهند كرد، آهسته برنامه میهمانی و اینكه منظور دیگری در میان نبود و ما طرفدار حكومت ملی آذربایجان و فرقه دمكرات هستیم، مشغول طرح پاسخگویی بودیم كه نفهمیدیم كه چگونه كریمخان صولتی و امیرپور و آن سه نفر شاهسون كه همگی مسلح بودند فرار را بر قرار ترجیح دادند. البته شب و تاریك و تعداد افرادی كه ما را دستگیر كرده بودند زیاد نبودند و نماینده خانم ملكه طالشی را مرخص كرده بودند. هنگامی كه خوانین فرار كردند، با تیراندازیهای طرفین كه هر یك ازسمتی تیراندازی مینمودند و جهت را مشخص نمیكردند، رفتند كه رفتند زیرا راههای آنجا را خوب بلد بودند. ولی بعداً مرتباً دركوهها و تپهها با قوای قزلباشی و فداییان پیشهوری زد و خورد مینمودند و اسلحههای آن كشتهشدگان را همراه خود میبردند. اینجنگ و گریز ادامه داشت ولی به هر حال و هرگز نتوانستند این پنج نفر خان را دستگیر نمایند.
پس از 24 ساعت ما را به زندان شهربانی كه رئیس آن سروان علینقی خان توكلی بود تحویل دادند؛ زیرا مطلبی كه حكایت از قیام باشد به دست نیاوردند. در زندان شهربانی مردآباد هر چند نفری را در اتاق محبوس كردند و پس از چند روز مجدداً همه زندانیان رابه زندان فداییان پیشهوری انتقال دادند و من و آقای نجمالدین صالحی را در اتاقی محبوس نمودند و در حدود 30 ساعت ابداً غذا و آبی به ما دو نفر ندادند و تقریباً بیحال شده بودیم. در حدود یك هفته گذشت و با خیال راحت مرتباً مشغول تلاوت آیة الكرسیبودم… هنگام استنطاق فرا رسید. بدواً آقای نجمالدین صالحی را به اتاق استنطاق كه به ریاست بایریش فولادی تشكیل شده بود، باشلاق مختصری او را نوازش كردند كه جریان آن شب در ]كلمه ناخوانا[ را توضیح دهد و توضیح دهد كه چرا جلسه محرمانه در منزل آن بانوی گرامی تشكیل دادهاید و چند قبضه اسلحه دارید و كجا مخفی كردهاید و تعداد شما چند نفر است و در چه روستاهاییدار و دسته مسلح تشكیل دادهاید و چگونه كریم خان صولتی و امیرپور و سه نفر شاهسون كه همگی مسلح بودند فرار كردند و در كجا مستقر خواهند شد و چرا بر اثر تیراندازی هشت نفر از فداییان و قزلباش كشته شدهاند و شماها باید به جای آن هشت نفر كشته شوید و از این قبیل سؤالات پوچ و بیمعنی. در حالی كه هنوز به مقدار زیادی اسلحه تهیه نكرده بودیم و قوای مسلحی تشكیل ندادهبودیم و فقط مقرر شده بود كه شب قیام آقای حاج علی بابا از پشت بام یك تیر هوایی خالی كند و همین طور روستاهای مجاور و دریك لحظه معین پاسگاهها و اداره بایریش فولادی و قزلباش را تصرف نماییم و قتلعام نماییم[41]».#
صدقدار در ادامه به كمك مهره اول در زندان اشاره میكند و مینویسد: «شب در حدود 11 ـ 12 بود كه آهسته درب سلول ما به صدا درآمد و آقای نجمالدین صالحی كه در حال ضعف بود آهسته پرسید كه كیستید كه دقالباب مینمایید؟ پاسخ آمد كه من احد خوجینی میباشم و چای و نام و شام آوردهام. درب را باز كردیم و قوری چای و استكان و كته و نان و مقداری قند و شكر تحویل داد و آهسته اعلام كرد كه اگر برای شما غذا آوردند استفاده ننمایید و صورت ظاهر اعتصاب غذا نمایید. من میروم و نیم ساعت دیگرمراجعت میكنم و وسایلی را كه آوردهام میبرم. نیم ساعت بعد آمد و وسایل را تحویل گرفت و رفت و ضمناً اعلام داشت كه مرتباًبرای شما غذا میآورم و اگر تأخیری رخ داد نگران مباشید زیرا میبایستی با احتیاط رفتار نمایم. آری احد خوجینی آن دزد مسلح و راهزن كه همه اهالی شهرستان خلخال را عاصی كرده بود… اینك به كمك ما آمده است… و این مردانگی احد خوجینی را به پایمیهماننوازی و انسانیت او گذاشتیم زیرا توقعی از ایشان نداشتم و اصلاً به یاد او نبودم… باری بعداً مشخص شد كه این احدخوجینی عدهای كه همفكر خودش بودند دور خود جمع كرده و دستهای مسلح تشكیل داده و طبق دستور بایریش فولادی، رئیس فرمانده آن دسته شده است[42]».
آن بخش از خاطرات صدقدار كه به مسئله زبان تركی میپردازد، و تعصبات فرقه دمكرات آذربایجان را نسبت به زبان تركی روشنمیكند از اهمیت زیادی برخوردار است. براساس دست نوشتههای صدقدار، مادرش متولد تبریز بود اما در شانزده سالگی به تهرانكوچ كرده بودند و به همین جهت وی به زبان تركی هم آشنایی داشته است. صدقدار در خصوص تعصب «فرقه دمكرات» نسبت بهزبان تركی مینویسد: «در حدود سه هفته در زندان بودیم. البته مدت زندانی بودن من در زندان بایریش فولادی حدود 2.5 ماه بود وپس از استنطاق به زندان شهربانی جهت محاكمه اعزام شده بودیم. به هر حال پس از دو ساعت و نیم استنطاق از آقای نجمالدینصالحی، او را به زندان منتقل كردند و مرا دست بسته به اتاق استنطاق نزد بایریش فولادی فرمانده فداییان پیشهوری بردند. دست وپای مرا باز كرده، پس از تفتیش بدنی، بایریش فولادی در حالی كه بر روی یگانه صندلی موجود در اتاق جلوس كرده بود مشغولسؤالاتی از من شد. من با وصف اینكه زبان تركی زبان مادریم بود و مختصری و به اندازه حاجت تركی صحبت میكردم… به فارسیشروع به پاسخ دادن كردم. در این هنگام بایریش فولادی با تفنگی كه در دست داشت به زمین میكوبید و فریاد میكرد كه اینجا حكومت ملی آذربایجان است و فارسی صحبت كردن قدغن است. پاسخ دادم كه من هم به زبان تركی و هم به زبان فارسی پاسخ خواهم داد زیرا ممكن است به هنگام تركی صحبت كردن مرتكب اشتباه در پاسخ دادن باشم كه در این موقع دستور داد مرا به زمین بیندازند و با شلاق نوازشم دهند كه در این هنگام احد خوجینی (مهره اول در خلخال) با طرفدارانش مسلحانه وارد اتاق استنطاق شدند و به حالت صف مقابل و اطراف من صفآرایی كردند و ایستادند و به بایریش فولادی گفتند كه اگر یك ضربه شلاق به رئیسدادگاه كه امتحان خود را در شهر خلخال داده است بزنید، ما با اسلحه به شما پاسخ خواهیم داد. بایریش فولادی از احد خوجینی سؤال نمود به چه علت از رئیس دادگاه حمایت میكنید؟ خوجینی به زبان تركی جریان زندانی شدنش و سپس آزادیاش و صدور دستور بازداشت فرمانده ژاندارمری را… مبسوطاً در حدود یك ساعت شرح داد و بایریش فولادی به زبان تركی احسنت و مرحبا میگفت و من از استنطاق نجات پیدا كرده و مختصر آزادی به من و نجمالدین صالحی دادند و از آن لحظه احد خوجینی طبق دستوربایریش فولادی مأمور حفاظت تهیه غذا و غیره جهت ما دو نفر شد[43]».#
بخش دیگر خاطرات صدقدار روشن كننده نوع نگرش فرقه دمكرات آذربایجان نسبت به دین و افكار مذهبی است. صدقدارنگارش آیهای از قرآن را به یكی از خوشنویسان زنجانی سفارش داده بود. سپس تابلو قاب شده را در دادگستری خلخال بر بالایخود نصب كرده بود. او در خصوص برخورد فرماندار خلخال كه از طرف پیشهوری به این سمت منصوب شده بوده مینویسد: «بلال آزاد كه از مدتی قبل فرماندار شهرستان خلخال و از طرف پیشهوری منصوب شده بود… بدواً به كلیه ادارات سركشی كرده بود و منجمله به دادگستری رفته بود تا رفتار مرا تحقیق نماید… بلال آزاد كه از كمونیستهای متعصب و از استالین استالینتر بود، اینتابلو را از دیوار كنده و با خود به فرمانداری برده بود و به همین مناسبت به بایریش فولادی دستور داده بود كه در معیت نجمالدین صالحی و افراد مسلح به عنوان حفاظت، ما را به فرمانداری ببرند و بردند. از من تفتیش بدنی كردند و چیزی به دست نیاوردند و سپس تفتیش بدنی از آقای نجمالدین صالحی شروع شد و از جیبهای ایشان یك جلد قرآن كریم و تعدادی كاغذ كه ادعیه مختلفه منجمله زیارت عاشورا بر روی آن نوشته شده بود بیرون آوردند. بلال آزاد فرماندار، قرآن كریم و آن آیه متبركه قاب شده ربوده شده از دادگاه را كه مُذَّهب كاری هم شده بود به زمین پرتاب كرد و لگدمال نمود و ادعیه و اسماء الحسنی و زیارت عاشورا و غیره راكه از جیب نجمالدین صالحی درآورده بودند آتش زد و مطالب ناهنجاری بر زبان راند كه من شرم دارم آن مطالب كه مربوط بهحضرت ختمی مرتبت و خاتم الرسل صلواتالله علیه بیان كرد به رشته تحریر درآوردم[44]».
صدقدار در ادامه خاطرات خویش در خصوص تشكیل «كمیته ولایتی شهرستان خلخال» توسط فرقه دمكرات آذربایجان مینویسد: «روز 22 آذرماه 1324 سردرب منزل امیرحمدی… تابلویی نصب كردند كه عبارت روی آن تابلو چنین بود «كمیته ولایتی شهرستان خلخال». آقای هاشم مرادی به موجب حكم صادره از طریق كمیته ایالتی آذربایجان به سمت رئیس و میرجبار حسینی بهسمت معاون و یك نفر دیگر كه منشی مخصوص بایریش فولادی بود به سمت رئیس دبیرخانه تعیین شده بودند و علینقی خان توكلی با درجه سروانی به سمت ریاست شهربانی شهرستان خلخال منصوب شده بودند…»
بایریش فولادی با قوای مسلح خود شب 22 آذرماه وارد مردآباد شده بود و دستور داده بود كه اهالی شهرستان خلخال بایستی به كمیته ولایتی خلخال مراجعه و كارت عضویت فرقه دمكرات آذربایجان را اخذ مینمودند و ما هم در زندان سرگرم صحبت كردنو خوابیدن و خوردن بودیم و احد خوجینی مرتباً جریان را به ما گزارش میداد[45]».
صدقدار در خصوص «تشكیل محاكم صحرایی» توسط فرقه دمكرات آذربایجان و چگونگی اجرای احكام در این محاكممینویسد: «محمدعلی رامتین معروف به قصّاب آذربایجانی گاهی در خلخال و زمانی در میانه و گاهی به اردبیل رفت و آمد میكرد و احكام صادره از محاكم صحرایی مبنی بر اعدام را اجرا مینمود و به طوری كه آقای احد خوجینی همان دزد سابقهدار و آزاد شده من كه در حقیقت فدایی من شده بود مرتباً گزارش امور روزانه را به من گزارش میداد و ایشان اظهار میداشتند كه اعضای محكمه صحرایی متشكله آنان كه چند نفر میباشند ابداً به مدافعات و اظهارت مردم و خوانین و معتمدین توجهی نمیكنند؛ اظهارات آنان را گوش میدهند ولی به آن اظهارات توجهی ندارند. #
پس از صدور احكام اعدام به شرحی كه گذشت، محمدعلی رامتین بلافاصله جوخه اعدام را تشكیل میداد و آن شخص و یا آن اشخاصی را كه محكوم شده بودند یكجا تیرباران مینمود. هنگامی كه در مردآباد در بیرون شهر محكمه صحرایی تشكیل میشد، ما زندانیان را برای تماشا و ایجاد ترس و وحشت بدانجا میبردند و دستور داده بودند كه ضمن كف زدن با صدای بلند بگوییم: «زنده باد پیشهوری»، «زنده باد استالین»، «زنده باد حكومت ملی آذربایجان» (آن همبه زبان تركی)…»
«شب در حدود ساعت 10 به من خبر دادند كه فردا روز محكمه شما میباشد و فردا صبح مرا در محاصره فداییان پیشهوری و بایریش فولادی به خارج از شهر برده و جلسه محاكمه تشكیل شد… چون رئیس دادگاه بخش مستقل خلخال و در حقیقت رئیسدادگستری بودم، تشریفات مجللی تهیه كرده بودند و جهت اینكه ثابت كنند كه دادگاه صحرایی رعایت احترام افراد را دارد، رؤسا واعضای دادگاه صحرایی متشكله علیه من از پنج نفر تشكیل شده بود. 1ـ بلال آزاد فرماندار، رئیس دادگاه و محكمه صحرایی بود 2ـ بایریش فولادی فرمانده فداییان پیشهوری 3ـ هاشم مرادی رئیس كمیته ولایتی خلخال
4ـ منشی مخصوص بایریش فولادی ورئیس دبیرخانه كمیته ولایتی خلخال 5ـ یك نفر از اعضای كمیته ایالتی آذربایجان كه از تبریز اعزام شده بود. رسمیت جلسهمحاكمه اعلام شد[46]».
مهمترین بخش خاطرات صدقدار كیفرخواست وی میباشد كه میتواند سمت و سوی دیدگاههای «فرقه دمكرات آذربایجان» راروشن نماید. موارد كیفرخواست صدقدار به شرح ذیل بوده است:
«1ـ نظر به اینكه مورخالدوله سپهر به استانداری آذربایجان انتخاب شده و رؤسای ادارات و دوایر و ادارات دادگستری را ایشان تعیین و معرفی نمودهاند و مشارالیه معاون دبیركل حزب اراده ملی و شخص آقای سیدضیاءالدین طباطبایی (كودتاچی سال 1299) است و همه آنان جاسوس دولت انگلستان میباشند، در نتیجه رئیس فعلی دادگاه بخش مستقل خلخال (صدقدار) هم عضو حزباراده ملی و جاسوس مسلم انگلستان میباشد.
2ـ نظر به اینكه رئیس فعلی دادگاه خلخال چند قطعه عكس با سیدضیاءالدین طباطبایی مغز متفكر كودتای 1299 و همچنین چندینقطعه عكس با قوامالسلطنه داشته و یك بار به هنگام سخنرانی حزب اراده ملی شركت كرده و با آقای محمد قوام (برادرزاده قوامالسلطنه) از سال 1313 تا پایان تحصیلاتش همكلاس و همدرس بودند، جاسوس شناخته میشود.
3ـ معاشرت با خوانین شهرستان خلخال و تشكیل جلسات متعدد و مذاكراتی جهت براندازی حكومت ملی آذربایجان و تهیه وتشكیل قوای مسلح در مردآباد و سایر شهرها و دهات خلخال.
4ـ تهرانیالاصل بودنش و اینكه تعمداً همیشه و همه جا به زبان فارسی صحبت میكند و صورت مجلسهای پروندههای دادگستری خلخال را به فارسی مینوشته است در حالی كه فارسی صحبت كردن در حكومت ملی آذربایجان ممنوع میباشد.#
5 ـ بازداشت نمودن رئیس اتحادیه كارگران زنجان (علی جاهد).
6ـ همراه داشتن كتابی به زبان خارجی كه نامش را «قرآن» گذاشتهاند.
7ـ نصب تابلو مُذَّهبكاری به زبان عربی.
8ـ رفت و آمد به منزل افرادی كه خود را روحانی و مخالف با رژیم ما میباشند به ویژه با آیتالله سیدمحمد امامی رضوی خلخالی و آیتالله سید المحققین و چند نفر دیگر.
9ـ تبرئه كردن یك قاتل چون فرزند آقای حافظ الصحه رئیس بهداری بود[47].
البته ممكن است كه سمت و سوی خاطرات صدقدار و ادبیات مذهبی او این تلقی را در ذهن خواننده ایجاد كند كه او برخلاف اینكه مكرر ادعا میكند عضو هیچ حزب و دسته سیاسی نبوده، ارتباطات خاصی با «حزب اراده ملی» و سید ضیاءالدین طباطبایی داشتهاست و پایوران «فرقه دمكرات آذربایجان» با شناخت كامل از مشارالیه برای او محكمه صحرایی تشكیل دادهاند.
صدقدار در ادامه توضیح داده كه همه موارد كیفرخواست را قویاً رد و دفاع مفصلی از خود كرده بود كه تحسین همه تماشاچیان وزندانیان را برانگیخته است اما چون از پنج نفر اعضای دادگاه، سه نفر رأی به اعدام و دو نفر رأی به تبرئه او داده بودند، محكوم بهاعدام شده است. لیكن چون ساعت 6 بعد از ظهر همان روز، غلام یحیی برای تقویت قوای مسلح مقیم زنجان به سوی آنجا حركتكرده تا در مرز همدان و زنجان با قوای مسلح سلطان محمود ذوالفقاری و محمدحسن خان امیرافشار در جنگ شركت كند، اجرایحكم اعدام صدقدار به تأخیر میافتد.
صدقدار از همین فرصت استفاده كرده دو نامه یكی به اوحدی دادستان زنجان و دیگری به دكتر نصرتالله جهانشاهلو فرماندار زنجان مینویسد و تقاضای تجدید نظر در رأی دادگاه و تبرئه خویش را مینماید. دادستان و فرماندار زنجان نزد غلام یحیی رفته،اوحدی در خصوص تجدید نظر در مورد پرونده صدقدار اظهار میدارد كه بایستی از وجود چنین فردی حداكثر استفاده را ببریم وبا تقاضای تجدید نظرش موافقت كنیم. جهانشاهلو نیز اظهار داشته كه اگر موافقت بفرمایید بنویسم وی تبرئه شود و از وجودشحداكثر استفاده را نماییم و حتی از او بخواهیم كه قاضی خوب تربیت نماید. غلام یحیی نیز گفته كه هر چه لازم است و هر چه میخواهید بنویسید من امضاء میكنم.
بدین ترتیب نامهای تنظیم شد و غلام یحیی، اوحدی و جهانشاهلو آن را امضا كرده دستور دادهاند كه پرونده صدقدار برای رسیدگیو تجدیدنظر به شهرستان اردبیل انتقال داده شود كه این امر منجر به آزادی صدقدار و مدتی بعد به تبرئه او میانجامد.
صدقدار یكی دیگر از عوامل رهایی خود را همان فرد پینهدوز و واكسی عنوان میكند كه در آن زمان رئیس شهربانی خلخال شدهبوده و این فرد در تلگرافی به دكتر جاوید (شوهر خواهرش و وزیر كشور پیشهوری در فرقه دمكرات آذربایجان) درخواست رهایی صدقدار را میكند كه جاوید با چند شرط با این درخواست موافقت مینماید كه یكی از این شروط تربیت سه نفر قاضی برایفرقه دمكرات بوده است.
خاطرات محمدتقی صدقدار به رغم آنكه در حاشیه رویدادهای آذربایجان قرار داشته و از سویی وابستگیهای سیاسی و جهتبندیهای او دارای ابهاماتی است، در مجموع به شناخت بیشتر فرقه دمكرات آذربایجان یاری میرساند.