«بوز قوردلار» و «مان قوردلار»
افسانه«بوزقورد»يا «گرگ خاكستري» از افسانههاي كهن تركان است و ريشه هزار و پانصد ساله دارد اين افسانه در حدود يكصدو نود و يك سال بعنوان ايدئولوژي رسمي امپراطوري «گؤك ترك» يا «تركان آسماني» بود و از درياي چين تا درياي سياه بشكلهاي گوناگون سينه به سينه نقل ميشد و توسط پيكرتراشان بصورت تنديسهاي مختلف تراشيده و در شهرهاي مختلف نصب ميگرديد. بر اساس اين افسانه روزي دشمنان به سرزمين تركان حمله كرده و تركان در مقام دفاع تا آخرين نفر شجاعانه جنگيده و كشته ميشوند.آخرين بازمانده زخمي اين جنگ مهيب پسركي بود كه توسط گرگي از مهلكه نجات داده ميشود. طبق افسانه بر روي زمين غير از آن پسرك تركي نمانده بود. پس از چندي «نسل جديد ترك» از وصلت پسرك ترك با گرگ پا به عرصه وجود مينهد و در نسلهاي بعدي آنها عاقبت امپراطوري عظيم «گؤك ترك» يا «تركان آسماني» را از درياي چين تا درياي سياه بنا مينهند.
براي مستند كردن افسانه،نظريات «تونگ تين» دائرهالمعارف و سالنامه نويس مشهور چين را كه در سال 801 يعني حدود يك قرن پيش از اسلام ميزيست در اينجا ميآورم. «تونگ تين» در بين دائرهالمعارف 199 جلدي خود، جلد 197 را به تاريخ و منشاء اقوام ترك اختصاص داده و بطور مفصل از آداب و رسوم تركان آسماني بحث ميكند. اينجانب به خوانندگان محترم براي اولين بار در تاريخ ادبيات، متن ترجمه شده چيني به استانبولي را به فارسي ترجمه كرده و در اختيار محققين قرار ميدهم. بر طبق نوشته «تونگ تين» :
«سرزمين آنان [(قبايل تركان آسماني)] توسط همسايه بالاي hsi -hai[(درياچه ايستي گؤل در آسياي ميانه)] نابود شد. زن و مرد و كوچك و بزرگ همگي قتل عام شدند و تنها فرزند ده ساله [از آنان] باقي ماند. بخاطر خردسالي نخواستند او را بكشند ولي دست و پاهايش را قطع كرده و به مرداب بزرگي انداختند. ماده گرگي در آنجا به پسرك گوشت ميآورد و مانع مرگ او ميشد. بعد از مدتي پسرك با گرگ وصلت كرده و گرگ حامله ميگردد. [گرگ] تا درياي مغرب ميرود [در آنجا] كوهي بود. بر فراز كوه ميايستد. اين كوه در شمال غربي [سرزمين] كائو – چونيك [(تورفان – كوچو در تركستان فعلي چين)] بود. در آنجا غاري بود. در آنطرف غار [در بين كوههاي محصور)] سرزمين سرسبز وجود داشت، مساحت اين سرزمين بيش از 200 لي [حدود 200 ميل] بود. گرگ در اينجا ده فرزند پسر زائيد، آنها بعد از بزرگ شدن در خارج منطقه [سكونت خود] ازدواج كرده و زنانشان حامله ميشدند. اين فرزندان قبايلي را بوجود آوردند كه بزودي ازدياد نسل كرده زياد شدند. بعد از اينكه چند صد عائله شدند در حاليكه چند نسلي از آنها گذشته بود از درون غار بيرون آمدند و به ژوان- ژوان ها پيوستند»(1)
در منابع ديگر از «غار» به منطقه محصور در بين كوههاي سربه فلك كشيده با نام «اركنكون» نام برده ميشود كه تركان بعد از چندين نسل ازدياد چون نميتوانستند از منطقه محصور سر به فلك كشيده خارج شوند به راهنمايي آهنگري كه گفته بود اين كوهها داراي سنگ آهن است از مقادير متنابهي پوست حيوانات دم و كوره آهنگري ساخته و با زدن تونلي از ميان كوهها خارج گرديده و آنروز چون مصادف با اول ماه حمل (فروردين) بود آنرا «عيد اركنكون» يا نوروز ناميدند كه براي اولين بار دوباره تركان به صحنه جهاني پاي نهاده و به راهنمايي «بوز قورد» اين بار از بين كوههاي سر به فلك كشيدهي خارج از اركنكون كه گم شده و ميرفتند كه دوباره نابود شوند با صداي زوزه گرگ به سوي او جلب شده و با راهنمايي گرگ از مهلكه دوباره نجات مييابند. بعدها اين «بوزقورد» در شكل «گؤك بؤري» (گرگ آسماني) نيز در زماني كه اوغوزخان ميخواست به فتح جهان اقدام كند با ستون نور آبي رنگ بر چادر او وارد شده ميگويد اگر ميخواهي در جنگ پيروز شوي هر وقت من پيش رفتم پيشروي كن و هرجا من ايستادم بايست. از آنروز «بوزقورد» پيشاهنگ جنگ تركان ميشود و با حمله او به دشمنان فتح و ظفر نصيب تركان ميشود.
آنچه از افسانههاي فوقالذكر استنباط ميشود اين است كه در طي قرون و اعصار گذشته «بوزقورد» (گرگ خاكستري) بعنوان سمبل الهي نگهدار تركان و راهنماي آنان تلقي گرديده و در مواردي كه ميخواستند از يك ترك اصيل و با غيرت و خالص تمثيلي ارايه نمايند او را به «بوزقورد» تشبيه ميكردند. در نظرتركان «بوزقورد» فرشتهاي از فرشتگان الهي بود كه جهت پايندگي نسل تركان بشكل «بوزقورد» (گرگ خاكستري) بر تركان ظاهر شده بود. به نظر ميرسد بعدها «بوزقورد» بعنوان يك «درجه ارتشي» گرديده و به كسانيكه در راه بناي ملت ترك فداكاريهاي شايان ميكردند عطا ميشد.
البته غير از درجه «بوزقورد» يا مخفف آن «قورد» يك درجه بزرگتري نيز در ميان درجات نظامي و اداري تركان باستان ديده ميشود كه از همين واژه «قورد» گرفته شده و آن «آلپاگوت» است. اين واژه بشكل هاي مختلف از قبيل آلپاغوت و آلپاقوت نيز بكار رفته و در تركي جفتايي معني «انسان اصيل» را ميدهد. (2)احتمال دارد اين واژه مركب از دو جزء «آلپ» به معني «بزرگ و سترگ و قهرمان و پهلوان» و «قورد» به معني گرگ باشد. اين لقب تنها مختص كساني بود كه دورههاي مختلف به اصطلاح «كماندويي» و «رنجري» و «چريكي» و «ضدگريلا»يي امروزه را با موفقيت گذرانيده و در شكل عملي به رزمندگاني اطلاق ميگرديد كه «به تنهايي به لشكريان دشمن حمله كرده، بدون اينكه دستگير شوند از ميان آنان خارج ميشدند» (3)
واژه «قورد» بعنوان صفت جانشين موصوف از زبان تركي وارد زبان فارسي گرديده و در ادبيات فارسي بصورت «گرد» و جمع آن «گردان» بكار رفته است. فردوسي در شاهنامه ميگويد:
ز «گردان» دو صد با درفشي چو باد
هميدون به گرگين ميلاد داد(4)
در ادبيات فارسي به كسانيكه ميتوانستند در جنگ گردي(قوردي) را دستگير نمايند لقب «گردگير» (قوردگير) ميدادند. فردوسي در مورد پهلوانان «گردگير» در بعضي از اشعارش سروده :
چنين گفت كاين مرد جنگي به تير
سوار كمند افكن و «گردگير»
***
دلير است و اسب افكن و «گردگير»
عقاب اندر آرد ز گردون به تير
***
دريغ آن هژبر افكن «گردگير»
دلير و جوان و سوار و هژير (5)
امروزه نيز در واحدهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران به جمع چهار يا پنج گروهان، يك «گردان» اطلاق ميشود كه از حدود 500 -400 نفر سرباز تشكيل ميشود و نيز به درجهاي از درجات نظامي امروزي ايران «سرگرد» اطلاق ميشود كه بالاتر از درجه سرواني و پائين از درجه سرهنگي است و در حقيقت همان «باشقرد» (باش قورد = قورد باشي) زبان تركي است. به هر حال دامنه افسانهي بوزقورد به درجات نظامي امروزي جمهوري اسلامي نيز كشيده شده و نشان از ريشهدار بودن اين افسانه دارد.
حال به دومين افسانه تركان يعني افسانه«مان قوردها» ميپردازم.
اين افسانه بشكل وسيع در ميان تركان قيرقيز از قديمالايام بصورت سينه به سينه نقل گرديده تا اينكه در عصر حاضر توسط «چنگيز آيتماتف» نويسنده بزرگ قرقيزي در رماني به نام «گون وار عصره بدل» (روزي به درازي قرن) انعكاس خود را يافته است.
«مان قورد» در حقيقت بعنوان صفت جانشين موصوف به كساني كه فاقد «شعور ملي» بوده و بطور كامل از خود بيگانه گرديدهاند اطلاق ميشود. «مان قورد» كسي است كه نسبت به ايل و تبار و قوم و خويش خود بيگانه شده و هيچ وابستگي فرهنگي به قوم خود احساس نميكند. او به راحتي زبان مادري و حتي مام ميهن و مادر حقيقي خود را در جاي – جاي گفتارش به تحقير و تمسخر ميگيرد و فرهنگ خودي را نفي و به فرهنگ بيگانه به ديده احترام فوقالعاده مينگرد و در اين كار آنقدر پيش ميرود كه حتي حاضر ميشود طبق افسانه به دستور ارباب، قلب مادر خود را نيز نشانهي تير كند و او را از پاي درآورد بدون اينكه خم به ابرو بياورد يا متاثر گردد. بدين جهت «مان قورد» يك بي اصل و نسب كامل است كه بيشتر به كوبيدن مظاهر و منافع ملي خود ميپردازد.
واژه «مان» در تركي غير از معني مثل و مانند در تركيب تركمان (ترك مانند) و ائلمان (ائل مانند) معني عيب و نقص را نيز در خود دارد و «مان قورد» در حقيقت مفهوم «گرگ ناقص» يا به بيان واضحتر «انسان ناقص» را در قاموس تركان افاده ميكند. با توجه با اينكه در اين قاموس «بوز قورد» بعنوان «انسان كامل و اصيل» است لذا «مان قورد» بعنوان «انسان ناقص» تلقي ميگردد . به عبارت ديگر «مان قورد» به معني «گرگ ننگين» يا «انسان ننگين». اين ننگ بيشتر گريبان گير همان بوزقوردهاست كه اسير دشمن شده و بعد از «شستشوي مغزي» به ننگ ايل و تبار و جامعه و ايدئولوژي خود بدل ميشوند.در شكل جديد «مان قوردها» در رسانههاي گروهي وادار به مصاحبه بر عليه ايدئولوژي قبلي خويش ميگردند.
افسانه «مان قورد» در مورد منشا و چگونگي «مان قورد» شدن «بوز قورد»ها سير مسخ آنان از گرگ كامل (انسان كامل) به گرگ ناقص (انسان ناقص) را به تفصيل چنين بيان ميكند:
روز و روزگاري در صحراي «ساري اؤزيه» آسياي مركزي اقوام مختلف زندگي ميكردند. يكي از اين اقوام قوم ترك نايمان بود. نايمانها دشمناني به نام «ژوان – ژوان»ها داشتند. ژوان – ژوانها مبتكر «مان قورد» گردانيدن اسراي خود بودند. آنها اسيران جوان قبيله نايمان را گرفته و طي شكنجههاي سخت و طاقتفرسا «حافظ تاريخي» آنان را مختل كرده و از آنها فردي بي بند و بار نسبت به قوم و قبيله خود ميساختند.
«مان قورد»ها طوري تربيت ميشدند كه تنها «دستورات ارباب» خود را مثل روبوت، و آدم آهنيها بكار ميبستند اگر ارباب «مان قورد» ميگفت پدر و مادرت را بكش در چشم بهمزني بدون هيچگونه ترحمي آنان را به قتل ميرساندند.
افسانه ميگويد : در منطقه «ساري اؤزيه» چاههاي زيادي وجود داشت و همه جا سرسبز و خرم بود ولي ناگهان قحطي بزرگي اتفاق افتاد و اقوام ساكن در آن صحرا به جاهاي ديگر كوچ كردند. قوم ژوان – ژوانها نيز كه مبتكر شستشوي مغزي جوانان بودند مجبور به كوچ گرديده بسوي رود اديل (اتيل)- كه همان ولگا باشد- رفتند . آنها چون به لعنت و نفرين الهي – به جزاي «مان قورد » كردن جوانان – دچار شده بودند موقع گذر از روي آبهاي يخ بسته ولگا همگي از كوچك و بزرگ و انسان و حيوان با شكسته شدن يخها به عمق آبها – مثل فرعون- فرورفته و از روي زمين محو و نابود شده به جزاي خود ميرسند .(6)
افسانه در مورد چگونگي «مان قورد» سازي ژوان –ژوانها ميگويد : ژوان – ژوانها وقتي كساني را اسير ميگرفتند آنها را به صحرا برده موهاي سرشان را از ته مي تراشيدند، بعد شتري را سر بريده و از پوست گردن شتر – كه از سفتترين قسمت پوست شتر است – قطعاتي را جدا كرده و بلافاصله به سر اسير چسبانيده ، آنرا محكم ميبستند. بعد از اين كار دستبند و پايبند اسيران را محكم كرده آنها را در زير آفتاب سوزان رها ميكردند.
بعد از مدتي موي سر آنها رشد كرده و چون جايي براي رشد خود نمييافتند برگشته بتدريج داخل مغز اسير ميشدند. در اين موقع بيشتر جوانان تاب تحمل اين غذاب را نياورده فوت ميكردند ولي آنهايي كه ميماندند در اثر برخورد موها با سلولهاي حافظه تمام خاطرات گذشته خود را از دست داده و تنها «مهارت»هاي آنان در تيراندازي ميماند. آنها به دستور ارباب خود هر كس را كه دستور ميداد بلافاصله تيرباران ميكردند. چون از بين ده اسير يك اسير «مان قورد» شده و بقيه ميمردند لذا ارزش يك «مان قورد» ده برابر يك غلام بود و اگر كسي «مان قورد» كسي را ميكشت مجبور به پرداخت جريمه سنگين ميشد.
افسانه ميگويد : روزي پسر جواني بنام «ژول آمان» (يول آمان) فرزند پيرزني بنام «نايمان آنا» براي گرفتن انتقام خون پدر خود از ژوان –ژوانها كه در جنگ با آنان كشته شده بود – به اتفاق ساير جوانان قبيله نايمان به ژوان – ژوانها حمله كرده و بعد از جنگي قهرمانانه اسير ميشود. ژوال – ژوالها او را «مان قورد» كرده و به چوپاني گلههاي خود ميگمارند. «نايمان آنا» براي نجات پسرش به منطقه ژوان – ژوانها رفته و پسر خود را ميبيند كه چوپان گله شده است. مادر به فرزند نزديك شده و اسمش را ميپرسد. پسر جواب ميدهد كه نامش «مان قورد» است. مادر در ميان حسرت و نااميدي از پدر و مادر و ايل و تبارش ميپرسد. پسر جوان تنها يك جواب دارد آنهم : من «مان قورد» هستم. مادر سعي ميكند حافظهي پسر جوانش را به كار بياندازد. «چنگيز ايتماتف، - نويسنده معروف قرقيزي - در همان رمان «روزي به درازي قرن» بقيه ماجرا را چنين به رشته قلم ميكشد كه مادر خطاب به پسرش ميگويد : « اسم تو ژول آمان است ميشنوي؟ تو ژول آمان هستي. اسم پدرت هم دونن باي (Donan bay) است پدرت بادت نيست؟ آخر او در زمان كودكيت به تو تيراندازي ياد ميداد. من هم مادر تو هستم، تو پسر من هستي، تو از قبيله نايمان هستي متوجه شدي؟ تو نايمان هستي…
او (مان قورد) با بياعتنايي كامل به سخنان مادرش گوش ميداد. گويي اصلا اين حرفها ربطي به او ندارد…
نايمان آنا باز دوباره تلاش كرد كه حافظه پسرش را بكار بياندازد لذا با التماس گفت :
- اسمت را بياد بياور…ببين اسمت چيست مگر نميداني كه پدرت دونن باي است؟ اسم تو مان قورد نيست ژول آمان است. براي اين اسمت را ژول آمان گذاشتهايم كه تو در زمان كوچ بزرگ نايمانها بدنيا آمدي . وقتي تو بدنيا آمدي ما سه روز تمام كوچ خود را متوقف كرديم»(7)
«نايمان آنا» براي اينكه احساسات پسرش را تحريك كند و او را به ياد كودكي خود بياندازد برايش ترانه و لالايي و باياتي ميخواند ولي هيچ تاثيري در پسر جوان نميكند. در اين موقع ارباب «ژول آمان» پيدا شده و نايمان آنا از ترس او پنهان ميشود . ارباب ژول آمان از او ميپرسد آن پيرزن به تو چي ميگفت؟ ژول آمان ميگويد او به من گفت كه من مادرت هستم. ارباب ژل آمان ميگويد تو مادر نداري تو اصلا هيچ كس را نداري فهميدي، وقتي آن پيرزن دوباره پيشت آمد او را با تير بزن و بكش. او بعد از دادن «حكم تير» به دنبال كار خود ميرود. نايمان آنا وقتي ميبيند او رفت از مخفيگاه خويش خارج شده ميخواهد كه دوباره حافظه تاريخي و قومي و خانوادگي پسر جوان را بكار بياندازد لذا به او نزديك ميشود. اما «ژول امان» با ديدن «نايمان آنا» بدون هيچ ترحمي در اطاعت كوركورانه از دستورات اربابش قلب مادرش را نشانه گرفته و او را از پشت شتري كه سوارش شده بود سرنگون ميسازد . قبل از اينكه پيكر بيجان «نايمان آنا» به زمين بيفتد روسري او به شكل پرندهاي بنام دونن باي درآمده و پرواز ميكند. گويي اين پرنده روح نايمان آنا را در جسم خود دارد. از آن زمان پرندهاي در صحراي «ساري اؤزيه» پيدا شده و به مسافرين نزديك گرديده و دايماً تكرار مي كند :
«به ياد آر از چه قبيلهاي هستي، اسمت چيست؟ اسم پدرت دونن باي است، دونن باي، دونن باي…»(8)
پيكر بيجان «نايمان آنا» در محلي كه بعدها بنام او به قبرستان «آنا بيت» (خانه مادر) معروف گرديده به خاك سپرده ميشود. پسر «مان قورد» او حتي براي گراميداشت خاطره مادر بر سر قبر او نيز حاضر نميشود چراكه او خود را «بيپدر و مادر» و «بياصل و نسب» ميدانست.
ماجراي «بوزقورد»ها و تشكيل امپراطوري بزرگ «گؤك ترك» در رمان بزرگ «Boz Kurtlar» نوشته «atsiz» در كتابي 555 صفحهاي و ماجراي «مان قورد»ها در كتاب : «KUH Bapecpa bəpabəp» (گون وار عصره برابر) نوشته چنگيز آتيماتف، در 348 صفحه چاپ و منتشر شده است. كتاب اخير با نام «روزي به درازي قرن» به زبان فارسي و با نام «Gun olur asra bedel» گون اولور عصره بدل به زبان تركي استانبولي و به نام «گون وار عصره برابر» به تركي آذربايجان ترجمه شده است ترجمه شده است.
بر اساس اين رمان مشهور چنگيز آتيمايف در سال 2000 نمايشنامهاي در تئاتر شهر استانبول با نام اصلي «mankurt» (مان قورد) و با نام فرعي «Gun uzar yuz yil olur» (گون اوزار يوز ييل اولور) به صحنه برده شده است.
بدين ترتيب دو اثر بزرگ از دو نويسنده سترگ از دو افسانه كهن ترك چاپ ومنتشر شده كه در يكي به ماجراي تركان اصيل و در ديگري به ماجراي تاسفبار تركان از خود بيگانه پرداخته ميشود.
باشد كه روز و روزگاري ديگر داستانهاي كهن ترك بشكلهاي هنري از قبيل رمان و نمايشنامه و فيلم درآمده و بازسازي گردد.
پاورقي :
1 - Gok – turkler, ahmet tasagil, turk tarihkurumu ,ankara , 1995.s.97
2 -Eski turk devletlerinde idari – askeriunavan ve terimleri (عناوين اداري و نظامي در دولتهاي باستان ترك) prof.dr.abdulkadir donur. Istanbul .s.1988,s.1
3- همانجا ، همان صفحه
4- فرهنگ جامع شاهنامه، دكتر محمود زنجاني، موسسه انتشارات عطايي، تهران، 1372، ص 868
5- تاريخ، ژوان – ژوان ها را اقوامي ترك ميداند كه بعد از عبور از رود ولگا در قسمت علياي درياي سياه امپراطوري «تركان آوار» را تشكيل دادند. افسانه «مان قورد» از ديدگان تركان نايمان نقل ميشود كه دشمنان ژوان ژوانها بودند و آنها را به «هم ملتي» قبول نداشتند و آنها را «ترك» نميدانستند.
6- گون وار عصره برابر، آيتماتف، مترجمين تركي آذربايجاني اسحاق ابراهيموف، باكي، يازيچي، 1987، ص 117
7- همانجا، ص 119
Boz kurtlar, atsiz ,otuken, 8-