22 Kas 2008

جنبش های دموکراتیک دردفاع ازآذربایجان

جنبش هاي دموكراتيك در دفاع از آذربايجان
Urmu
جنبش هاي دموكراتيك در دفاع از آذربايجاناتابک نمینی
واقعيات تاريخي با گذشت زمان جلوه هاي روشن خود را باز نمايي كرده و گرد و غبار بغض و كينة و دشمني هاي نهفته در آن را تطهير و خود را با همه داشته هايش نشان مي دهد.
از اين رو واقعيات حيات فرهنگي – اجتماعي آذربايجان نيز در غباري از جهل و تعصبات كور بخش بزرگي از متوليان فرهنگي و سياسي حاكميت هاي نزديك به يك قرن اخير پوشيده مانده است و تلاش فعالان و نخبگان آذربايجان و ساير مليت ها و قوميت هايي كه در جايگاه حذف و فراموشي قرار گرفته اند دليل بسيار روشني از ظهور و عرياني واقعيت پنهان داشته شده در زير پلاس كهنه نژادپرستي است. لذا اين واقعيات با گذشت زمان سيماي خود را از پلشتي ها ، خيانت ها و خباثت ها خارج كرده و چهره شيطاني متوليان اين پلشتي ها را به وضوع نشان مي دهد.
با نگاه به واقعيات تاريخي سده معاصر بعينه مي توان دريافت كه با ورود رضاخان بعنوان نماينده قوم فارس در قباي حاكميت بر سرزمين ايران بعد از گذشت بيش از دوازده قرن از سلطه اعراب(2 قرن) و تركان از غزنويان و سلجوقيان گرفته تا حاكميت صفويان و افشاريه و قارجاريه (بيش از10 قرن) براي اولين بار از اين مليت(فارس)پس از پشت سر گذاشتن قرن ها ، مقام كاتب و ميرزا نويسي و ديوانسالاري و شاعري دربار اقوام پيش گفته به لقب شاهي رسيده است. آن هم بتوسط دولت هاي خارجي بويژه انگليس .
كه اين اتفاق اوج شادكامي در اذهان زعماي قوم فارس را باعث شده و خود زمينه بسياري قويي براي سيطره تمام و كمال آنان بر هستي مردمان سرزمين ايران گرديد به گونه اي كه درحكومت رضاخان متوليان فرهنگي! قوم فارس به كمك ابزار هاي تمدن جديد از چاپ گرفته تا راديو و تلويزيون به ترويج و تبليغ اغراق آميز و افراطي به تاريخ هخامنشي و شهنشاهي در كشور پرداختند و با بوق و كرنايي كر كننده سعي در فراموشي هستي فرهنگي و تاريخي ساير مليت ها و قوميت ها كردند و در خفا نيز به تخريب ، تضعيف و تحريف پيشينه قوي تاريخي ساير اقوام خصوصا تركان آذربايجان نمودند طوري كه به دليل نفوذ زياد، پيشينه قدرتمند تاريخي و مبارزات آزاديخوانه مردم آذربايجان پيكان تيز تعصب كور خود را متوجه آنان كردند و با شدت و حدتي تمام به هجومي بي امان به تاريخ ، زبان و فرهنگ تركي و تحقير شخصيت ترك آذربايجاني دست زدند.
به تعريفي ديگر به قدرت رسيدن رضاخان سرآغاز پيدايي ناسيوناليسم بشدت افراطي فارس گرديد. ضمن اين كه دنباله روي حكومت رضاخان از حكومت هاي ملي يا به تعبيري دولت- ملت عامل اساسي ديگري شد كه كارگزاران فرهنگي حكومت پهلوي مسئله يك قوم ،يك زبان و يك بيرق را طرح كرده و بر پايه همين تفكرنژادپرستانه به انتشار كتب ، مجلات و ايجاد بنيادهايي در حمايت و گسترش زبان و فرهنگ فارسي در سراسر ايران كردند و همزمان با آن تلاش بي وقفه اي در جهت تخريب و تحقير ساير زبان ها و فرهنگ هاي تاريخ دار و پرنفوذ در ايران به خرج دادند.
بدليل پيشينه تاريخي فرهنگ و زبان و وجود مردماني فرهنگ دوست و آزاديخواه ، اعتراضات گسترده اي در همان سال ها از طرف آذربايجانيان ، كردها و تركمن ها بعمل آمد. اما اين اعتراضات يا به شدت سركوب شدندو يا اين كه موفقيت كمتري بدست آوردند.
حكومت استبدادي رضاخاني با نظر و اجبار انگليسي ها! و متفقين سرنگون شد. ولي با ترفندي ديگر از طرف قدرت هاي استعماري، با كنار گذاشته شدن يك مستبد زمينة به قدرت رسيدن مستبدي ديگر را فراهم كردند و بدنة اصلي استبداد تنها با حذف رضاخان و نصب پسرش محمدرضا به همان شكل باقي ماند و علاوه بر آن با ايجاد سازمان هايي اطلاعاتي - امنيتي به تاسي از سازمان هاي جاسوسي- امنيتي غرب فضاي كشور را هر چه بيشتر به سوي اختناق و تاريكي و استبداد سوق دادند. هرچند كه هر از گاهي با توصيه به اصطلاح دموكرات منشانه! رهبران كشورهاي غربي نسيم آزادي در فضاي بشدت استبداد زده و خفقاني ايران وزيدن مي گرفت و عاملي در به عرصه آمدن جدي و عمومي فعالان فرهنگي و سياسي و نويسندگان و روشنفكران مي گرديد. اما در اين حين تا مي خواست فضاي استبداد و خفقان موجود تلطيف شود دوباره بگير و به بندها ، زندان هاي طويل المدت و اعدام ها شروع مي شد. انگار فضاي باز سياسي در هر مقطع از تاريخ ايران هميشه به مثابه طعمه اي چرب براي بلعيده شدن آزاديخواهان و روشنفكران اين مرزو بوم توسط عوامل استبداد، عمل كرده است. و صداقت و اعتقاد روشنفكران براي تعالي فكر و انديشه جامعه هميشه با اژدهايي دهن گشاد در حاكميت استبداد روبرو بوده و فنايي جان و هستي شان آني ترين پيامد اين رابطه بوده است.
به هر طريق رژيم استبدادي – شاهنشاهي! محمدرضا شاه نيز از مسند قدرت ساقط شد و ملي گرايي فارس مسلك با پيروزي انقلاب سال 1357 تبديل به اسلام خواهي و بقولي جهانشمول تر ناسيونالسيم جهاني اسلام شد. كه ديگر با قرائت از آيات و احاديث كه هيچ قومي بر قومي ديگر برتري ندارد مگر به واسطة تقوا. عامل تعيين كننده اي در شكست پروسه نظام مند تخريب و محو ساير فرهنگ ها و زبان ها و جايگزيني آنها با فرهنگ و زبان فارسي گرديد.
در اين دوره فضا براي نشر افكار و آرا به زبان هاي مختلف موجود در كشور فراهم شد و چاپ و انتشار كتب و نشريات با تيراژ بسيار بالا ( در اوايل انقلاب) محصول اين تغيير و تحول بود.
اما با پيروزي انقلاب تنها تغييراتي در مديران ارشد و بالاي هرم حاكميت حاصل شد و بدنه جامعه ايران هم چنان استبداد زده ، مستبد پرور و مستبد باقي ماند. هرچند با دگرگوني هايي گسترده در شيوه مديريت نظام حاكم انقلابي و شور و شوق ايجاد شده از شكست استبداد كه به تابوي شكست ناپذيري در اذهان مردم تبديل شده بود. خصلت هاي برادري ، برابري ، خدمت و كمك به هم نوع جلوه هاي زيبايي را در اوايل انقلاب شكل داد كه متاسفانه اين شور و اشتياق با شروع جنگ تحميلي صدام بر عليه كشور در سنگرهاي دفاع از خاك و سرزمين صرف شد. و طولاني شدن جنگ (بيش از هشت سال) فرصتي براي سرور و شادماني مردم نداد و جنگ و تبعات مرگبار آن با شهيد ، مجروح و اسير شدن فرزندان ملت و آوارگي و فقر شديد اقتصادي و عوامل ديگر از اين دست كم ترين فرصتي به مردم براي سر و سامان دادن به حيات بعد از شكست استبداد محمدرضا شاهي ندادند.
همان طوري كه در سطور بالا ذكر شد در نظام اسلامي حاكم بعد از استبداد جز عناصر رده بالاي مديريتي تمامي بدنه با كوچك ترين تغييري باقي ماند و اين عامل اصلي تبعيض ، بي توجهي و فقر در تمامي زمينه هاي اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي در مناطق آذربايجان ، كردستان و مناطق مرزي ديگر در طول شانزده سال سازندگي و اصلاحات به خود نمايي تغيير روش يافته ناسيوناليسم كور بر پايه فارسيزم منجر شد. كه به وضوح ادامه دهندة سياست هاي گذشته كه به صورت پنهان حيطه عملياتي خود را ادامه مي داد و سرانجام با گذشت 27 سال از انقلاب 57 چهره صنعتي – توليدي و توسعه يافته شهرها و روستاها در مناطق مركزي و فقر و نماي توسعه نيافتگي در مناطق آذربايجان ، كردستان و … ماندگاري پروسة يك قوم ، يك زبان و يك بيرق را دوباره قوت بخشيد.
به نوي كه متوليان فرهنگي باز هم به تحقير فرديت آذربايجاني ، تخريب هويت ترك آذربايجاني ، تمسخر و استهزاء فرهنگ و زبان آذربايجاني با بهرمندي از صدا و سيماي انقلابي به تبعيت از راديو تلويزيون شاهنشاهي اقدام كردند.
پيوستگي حركت نژادپرستانه و شوونيستي پايه گذاري شده از طرف پان ايرانيست هاي افراطي دوران رضاخاني كه بانيان آنها عمدتا داراي تحصيلات عالي دانشگاهي و دانش آموخته دانشگاه هاي غربي بودند. امروزه نيز با فروكش كردن شعارهاي انقلابي – اسلامي ظهور عيني و علني خود را رفته رفته نشان مي دهد. و تلاش در تحريف تاريخ مردم آذربايجان ، جسارت در تحقير زبان و فرهنگ آن در مراكز مختلف از جمله نشريات ، صدا و سيما و … نشانگر قدرت گرفتن دوباره اين جريان تماميت خواه و ويرانگر مي باشد.
بدون هيچ شك و ترديدي مي توان ادعا كرد كه بازگشت به سياست هاي پان ايرانيستي و شوونيستي دوران نه چندان گذشته فارسيزم در رنگ و لعابي ديگر به جريان انداخته شده است. به طور نمونه وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامي به جاي ارشاد و ترويج فرهنگ اسلامي به ترويج و تبليغ جهاني فارسيزم مشغول است يا سازمان تبليغات اسلامي به جاي تبليغ اسلام ناب محمدي در جهت گسترش زبان و ادبيات فارسي در كشورهاي جهان سرمايه گذاري مي كند و هدف عمده خود را ترويج و نشر زبان و ادبيات فارسي با توجيه زبان دوم اسلام قرار داده است. كه با نگاه به برنامه ها ، نشريات و كتاب هاي چاپي آن سازمان كه عمدتا در خارج از كشور به صورت رايگان پخش مي شود و در داخل كشور با قيمت بسيار اندكي به فروش مي رسد. مي توان به وضوح اين تغيير رويه از اصول انقلابي – اسلامي را مشاهده كرد.
در بازگشت به بحث اصلي و با نگاه به روند پيش آمده در بيش از نيم قرن حاكميت رژيم پهلوي و بيست و هفت سال حاكميت نظام اسلامي، جنبش ملي - دموكراتيك آذربايجان خصوصا در طي دهه هاي اخير با كشف خاستگاه اصلي و جريان فكري چنين تبعض ها و تخريب هايي به پايه گذاري پروسه اي دموكراتيك و دروني رو آورده است.
از اين رو به راحتي نمي توان جنبش ملي آذربايجان را متهم به چپ روي كرد هرچند كه وجود چپ روي در حركت هاي اجتماعي را نمي توان منكر شد. اما در اين مقطع مهم تاريخي با توجه به تجربه هاي چندي كه از سر گذرانده ، جنبش ملي آذربايجان و مدافعان واقعي زبان ، فرهنگ و هويت آذربايجاني از دايره روشنفكري و نخبه گرايانه به موقعيتي به مراتب گسترده تر با فراواني عموم مردم آذربايجان از كسبه و بازاري گرفته تا دانش آموز و دانشجو سوق يافته و روند شكل گيري دروني و پايدار هويت خواهي آذربايجانيان و اعتراض به روند تبعيض آميز موجود در سياست گذاري هاي كشور شكل معقول ، منطقي و دموكراتيكي به خودگرفته كه اميد مي رود اين روند دموكراتيك و بنيادي و پايدار اجازه بيش از پيش به تهاجمات بي امان و ضد فرهنگي عناصر بجا مانده از رژيم گذشته را ندهند.
به سخني ديگر سير دموكراسي خواهي و متعاقب آن پافشاري بر حقوق دموكراتيك و قانوني آذربايجانيان در بين عموم مردم خصوصا دانشجويان آذربايجاني كه با بهره گرفتن از مطبوعات به عنوان يكي از اركان اساسي دموكراسي - كه در حال حاضر تنهاترين و اصلي ترين ابزار - براي بيان مطالبات و كمبودها و تبعض هاي فاحش مي باشد. زمينه هاي گسترش جنبش دموكراسي خواهي را فراهم نموده كه اين جنبش در انتخابات رياست جمهوري ، مجلس شوراي اسلامي و شوراهاي شهر و روستا نمود خود را نشان داده و بيش از پيش بر آن تاكيد خواهد كرد.
تا آنجا كه در سراسر دانشگاه هاي كشور دانشجويان آذربايجاني با ورود به عرصه روزنامه نگاري و گفتمان درون گروهي با طرح مباحثات علمي در مسير بررسي چگونگي دست يابي به مطالبات ملي و قانوني هستند.
لذا چربش حركت هاي فرهنگي ، علمي ، دموكراتيك و قانوني بر چپ روي و يا حركت هاي راديكالي اساس جنبش ملي آذربايجان را تشكيل مي دهد. چنانچه تربيت و آموزش نويسندگان جوان و علاقمند به زبان ، فرهنگ و در كل هويت ملي در سير گستره اين جنبش با بهرمندي از ابزارهاي مدرن ارتباطي رفته رفته شكل گيري نسلي را نويد مي دهد كه فارغ از حزب بازي ها و گروه پرستي ها با اعتقاد به اصل اساسي و ارزشمند فرهنگ و ميراث تاريخي خويش قدم در راهي طولاني اما پايدار گذاشته است. كه چاپ و نشر اشعار، داستان ، رمان ، نمايشنامه و محصولات ديگر فرهنگي به زبان تركي آن هم از طرف نسل جوان و دانشجو و چاپ بيش از پنجاه نشريه دانشجويي در سراسر دانشگاه هاي كشور با هدف بيان مطالبات دموكراتيك و قانوني و بازشناسي هويت فرهنگي – ملي و طرح مباحثات علمي در حوزه زبان ، مردم شناسي، تاريخ و … نمونه بارز دموكراتيك بودن جنبش ملي آذربايجان بوده و موفقيت اين پروسه در آينده امري حتمي به نظر مي رسد.