جنبش دانشجوئي آذربايجان و بحث هويت /محسن سعادتي (فعال سابق دانشجویی)
پرداختن به مسئله ي فوق مي تواند كار ساده اي باشد و يا حداقل در اولين نگاه ساده،منطقي و مطابق با موازين و استانداردهاي حقوقي خصوصا حقوق بشر بنظر آيد. واقعيت نيز همين است. و مصداق اين واقعيت نه در شكل بلكه در ماهيت آن نيز نهفته است. عموما مي توان در سير و دوام اين مقاله با ارائه تاريخ مبارزات، رشد و شكل گيري انديشه ها و متقا عبا استراتژيها و عملكردهاي بر آمده از آن به ارائه مقالات مختلف برداخت. جامعيت و كليت موضوع نيز مسلما به اين امر ياري خواهد رساند. امـا صرفنظر از الزام و ضروري بودن منوال فوق پرداختن به گزينه هائي كه اگر چه ضروري و لازم به نظر ميرسند. مي تواند در فهم و درك ماهيت اين جنبش نقش مهمي را ايفا كند.
اين جنبش مانند ديگر حركتها مردمي و تاريخي است. حركتهائي كه مقصد آن به حاصل در آمدن آزادي مي باشد. اما تعبير آزادي جيست؟ و يا جه ساختارهائي را در ذات خود حمل مي كند؟ آيا اين ساختارها ي ويزگيهاي تحرك و پويائي را لزوما در حوزه هاي سه گانه ي بشري به اثبات مي گذارند؟ ويژگيهاي انطباقي و تعادل را بالذاته در كنشها و دريافتها در ارتباط با رويدايهاي محيطي فوق دارا مي باشند؟ آيا با گذشت زمان قدرت و توانائي آن را دارند كه بعد از مواجهه با موانع و دريافت آسيبها و صدمات خود را ترميم و يا در صورت مرگ نوزائي و حيات خود را از سر گيرند؟ مسلما براي باسخ دادن و متعاقبا عمل كردن سبك و روش را اتخاذ نمود كه از ابتدا تا انتها داراي خصلتهاي انعطاف پذير و هماهنگ با طبيعت فطري فردي جوامع مدرن بشري همراه بوده باشد. براي نيل به مقصود كافي است كه حوزه ي مباحثاتي خود را از هويت شروع كرده و آنرا مبنا و سرآغازي براي نگرشها و برسيهاي خود قرار دهيم. بديهي است انسان از بدو تولد در پي شناسائي خود و محيط اطراف است. و به صورتي فطري و ناخودآگاه امر شناخت را با آموزش و كنجكاوي به انجام ميرساند. شناخت براي انسان امري ضروري است و براي ادامه ي حيات و بقا مسلما در تمايز در عاليترين شكل خود با ساير موجودات مي باشد. كنجكاوي واشتياق به دانستن، آموختن و جستجو فرايند شناخت را ميسر مي سازد. دراين مسير آزمون و خطا تنها ابزار ممكن و معقول است كه در اختيار انسان است و او را به مقصد درست رهنمون مي سازد.
در مرحله ي دوم بعد از شناخت، سوژه مورد نظر مسلما ابعادي را در ذهن و خارج از ذهن دارا مي شود كه براي جستجو گر شناخته شده است. به عبارت ديگر آن مسئله داراي هويتي است كه مي توان آنرا طبق آن هويت ذخيره و طبقه بندي نمود و به سايرين انتقال داد. پس فارغيت ذهن از موضوع براي آن آزادي را به ارمغان آورده است. چرا كه اگر فرايند و تكامل شناخت به انتها رسيده است و آزادي در پي هويت خود را نشان داده است. اين فرايند در مراحل بعدي مي تواند در ارتباط با محيط پيرامون به وضعيتي كه در آن مي توان ارتباط را به نحو مستقيم با هر سوژه اي كه مورد نظر است به راحتي انجام داد. براي مثال هنگامي كه شما كتابي را به زبان خود مي خوانيد به مراتب با فردي كه آن را از زبان ديگري مي خواند بيشتر است. درا كه زبان و به آن فرهنگ عواملي هستند كه مي توانند احساسات و تفكرات را به صورتي ساده و مستقيم در ارتباط با جامعه و يا پديده هاي طبيعي خصوصا علمي بيان كنند. از اين رو زبان و فرهنگ را مي توان عامل نيرومند در شكل گيري و يا ترقي و تكامل يك جامعه به حساب آورد. يعني آن چيزي كه در ماهيت به عنوان بازيگر اصلي جوامع انساني و در صورت به هويت تعبير مي شود. جنبش دانشجوئي آذربايجان هم از اين قائده مستثني نيست. و همانند ديگر حركتهاي اجتمائي و مر دمي به دنبال هويت و بازيابي هويت خويش است. مقوله اي فطري و مطابق با طبيعت انسان كه عموما در جهت شناخت هر چه بيشتر جهان و پديده هاي آن است. اين جنبش با افت و خيزهاو فراز نشيب هائي كه با آن روبرو بوده، توانسته است به حيات و ماندگي خود ادامه دهد. هر چند هر از گاهي در تئوري ها و راهكارهاي خود دچار اشتباهات و خطاها كرديده است. اين جنبش از ابتداي امر صرفنظر از حركات مثبت و منطقي نتوانست خط وضوح روشن و ترسيم شده اي بين حوزه هاي سياسي و فرهنگي ايجاد كند. كه در نتيجه حوزه اجتماعي به فراموشي سپرده شد. و هيچگونه مطالعه عميق و جامعي در اين حوزه صورت نگرفت. اين جنبش به فراموشي سپرده شد كه تاثيرات آن به زودي و به صورت برگشت ناپذيري دامن مطبوعات دانشجوئي را گرفت. اشباع مطالب فرهنگي و هنري منجر به نابساماني در آنها كرديد.سرانجام تنها راه برون رفت قدم نهادن به حوزه سياسي با تمايلات اجتناب ناپذير فرهنگي بود. طبعا در ابن ميان بسياري عوامل ديگر نيز دخيل بودند كه پرداختن به آنها در اين مقاله امكانپذير نمي باشد. اما بدون شك نبود امكانات در اين ميان حائز اهميت مي باشد. جنبش داشجوئي آذربايجان ماهيتي مردمي و خلقي دارد كه برخاسته از روح و فطرت هويت خواهي مي باشد و به صورتي خودجوش را به ظهور رسانيده است. اما طبعا مانند هر جنبش ديگر آزادي خواهي نيازمند عوامل و فاكتورهائي است كه در صورت لزوم مي توانند با تكيه بر عقلانيت و بازسازي نقش خود را در موقعيتهاي خطير ايفا كنند. يكي از اين عوامل در نظر گرفتن واقعيتها و تحولات سياسي_اجتماعي نهفته در منطقه و داخل كشور است كه عمدتا وضعيتي سيال اما قابل پيش بيني را داراست. بس بسيار طبيعي است كه رويكردها و موانع را در داخل خود يعني درون جنبش و محيط آن يعني جامعه و به دنبال آن با حكومت موجود ارزيابي كند. در آن صورت راه طي شده و جبران خسارت براحتي قابل برگشت خواهد بود. فعالان اين جنبش نبايد به هبج عنوان اجازه دهند كه اين جنبش موضوعيت و معنا و مفهوم واقعي خود را كه همانا هويت طلبي رو به انتزاعي آن است از دست بدهد. و قاعدتا از نابساماني تئوريكي دستخوش آشفتگي در امان ماند. بالعكس بايد عنصر عقلانيت و واقع گرائي به آن تزريق و وجه دروني و بيروني آن را به دور از هر گونه شك و شبهه با شفافيت كم نظيري هم آهنگ سازند. حقوق بشر قوميتها و جايگاه آنها در دنياي امروز ويژگيها و ملزومات جوامع مدرن و يا جوامعي كه به سوي مدرنيته در حالت حركتند. از عناصري هستند كه پذيرش عمومي و جهاني را دارا مي باشند. از سوي ديگر وضعيت منطقه پتانسيل و كارارائي نيروهاي سياسي و بين المللي نيز مواردي هستند كه آنها را نبايد از نظر دور داشت.
گلجك بيزيمدير
http://www1.tumrus.com/View-1-1-1059.html